KhAk's Design - Persian Art


بهرام پنجم ساسانی




بهرام پنجم - بر تخت سلطنت نشستن و برخورد با دشمنان ایران


از منابع این دفتر، کتاب شاهنشاهی ساسانی ـ تورج دریایی، می باشد.

بهرامِ گور یا بهرام پنجم فرزند یزدگرد یکم و پادشاهی خردمند و اصیل از دودمان ساسانی بود. وی در آغاز سال هشتم سلطنت یزدگرد یعنی سال ۴۰۷ میلادی در نوروز زاده شد. بهرام پنجم که توسط پدرش جهت آموزش نظامي به منذر ابن نعمان که فرمانراوی عرب سرزمین حیره بود، سپرده شده بود، با فرهنگ این قوم که بیشتر روحیه شادخواری و ساده زیستی و شکار و شاعری داشتند بار آمد. (منذر حكمران حيره، که در آن زمان منطقه اي وسيع در جنوب عراق امروز شامل بخشي از كشور سعودي امروز و كويت كه طايفه لخميون در آنجا زندگي مي كردند و «عربستان ايران» خوانده مي شد و يك مسيحي بود). بهرامِ به مناسبت علاقه زیادی که به شکار و مخصوصا گورخر داشت به «بهرام گور» لقب گرفت.

هنگامی که بهرام به دنیا آمد پشگویان به یزدگرد گفتند که او شاهنشاه آینده ایران خواهد بو. او برای نخستین بار فرماندار حیره در عراق شد. زیرا در شاهنشاهی ایران باستان رسم بر این بود که ولیعهد باید مدتی فرماندار یا شاه شهر یا کشور کوچکی باشد تا با فنون و رسوم اداری و نظامی کشور آشنا شود و در نهایت به عنوان شاهنشاه ملتهای مختلف و در مقام امپراتوری بزرگ بر تخت سلطنت بنشیند.

در پی مرگ یزدگرد یکم شاه ساسانی در سال ۴۲۰ میلادی، برادر بزرگ بهرام «شاپور» نیز قبلا در یک درگیری کشته شده بود و «نرسی» برادر میانی، مقام پادشاهی را نمی پذیرفت. در ابتدا بزرگان ایران شاهزاده ای به نام «خسرو» را به عنوان شاه اعلام کردند. ديكي از دلايل مخالفت بزرگان اين بود كه مادر او سوشندخت، يك بانوي ايراني يهودي بود.
درباره شاه شدن بهرام داستانسرایی بسیار شده است، ازجمله این که تاج سلطنتی را میان دو شیر قرار دادند تا هرکدام (بهرام و یا خسرو) که آن را به دست آورد، شاه شود که بهرام به میان شیرها رفت و با دلیری دوشیر رابکشت و تاج را برداشت و بر سر نهاد.

شاهنامهٔ فردوسی - پادشاهی بهرام گور



بهرام گور به مناسبت نشستن بر تخت سلطنت ایران (۴۲۰-۴۴۱ میلادی):

اینک که بر تخت و آئین طهمورث و پدری نیاکانمان نشستم خدای بزرگ را ستایش میکنم و از او سپاسگذارم. من اکنون شما کارگزاران را به نیکی و خرد و دانش که یادگار زرتشت است راهنمایی میکنم. من خواستار این دنیای زود گذر (سپنج) نیستم و برای گذاشتن نام نیک از خود برای آیندگان کوشش خواهم کرد. من اکنون اعلام میکنم که به مردم تهی دست و ناتوان زور نخواهم گفت و به یاری آنان خواهم شتافت. من سپاه ایران را نیرومند خواهم کرد و پایبند خواهم بود تا دشمنان ایران را همواره از پای در خواهم آورد. من تلاش خواهم کرد که جز راستی با مردم رفتار نکنم و اگر از سوی مردم اشتباه و خطایی سر بزند من آنرا عفو کنم. اکنون شما را به دین اجدادی و اصیل و کهن ایرانی دعوت میکنم و هرگز از راه نیاکان خود عدول نخواهم کرد.


در حدود سال ۴۲۵ ایران از چندین نقطه در خطر یورش بیگانگان بود: از جنوب و غرب بخارستان، قبایل افغانی (هپتال ها، طایفه‌ای از تورانیان) به سوی مرو حرکت کرده بودند. از طرف دیگر قبایلی از ترکها به سیحون رسیده بودند و خطر رومیان هم که همیشه ایران را تهدید می نمود.

تاریخ طبری می نویسد:
بهرام پس از نشستن بر تخت شاهنشاهی از آذربایجان روانه خراسان شد و فتنه هپتال ها را با یک ترفند نظامی در هم کوبید. بهرام شایع کرد که او با سران کشور برای سرکشی و ذکر امور دینی روانه آتشکده شیز (تنها و بزرگترین آتشکده از زمان هخامنشیان در آذربایجان) شده بود و سپس برای شکار راهی قفقاز میشود. ولی او با این حیله بهترین سرداران نظامی ایران را جمع آوری نمود و راهی مرو شد و در نبردی با "اخشونواز" او را از پای در آورد و او را از مرزهای ایران بیرون نمود.

از طرف دیگر نرسی برادر بهرام برای مقابله با ترکان راهی بلخ شد و پس از مذاکراتی با آنان قرارداد صلح امضا نمود.

رومیان نیز که به دلایل مذهبی و کشور گشایی با ایران وارد جنگ شده بودند. به گفته تاریخ طبری: مهر نرسی (وزیر بهرام) که از شخصیتهای نادر روزگار، حکیم زمانه و ادیب و فاضل بود مامور شد تا با قیصر روم وارد مذاکره شده و در صورت امکان قرارداد صلح را پیاده کند. قیصر هم که میدانست بهرام هپتالها را به سختی شکست داده است و گذشته جنگهای ایران و روم اکثر بدون نتیجه برای رومیان و یا با شکست همراه بوده، قرارداد صلح را امضا نمود که بر پایهٔ آن مسیحیان در ایران و زرتشتیان در روم دارای آزادی مذهبی شدند و هر ٢ کشور پایبند شدند به کشورهای یکدگیر تجاوز نکنند .




بهرام پنجم - دوران شاهنشاهی وی برای ایرانیان


شاید بهرام گور را بتوان در میان شاهان ساسانی، محبوب ترین چهره از نظر مردم دانست. پادشاهی او دوره خوشبختی و رفاه مردم نام گرفته بود. آوردن کولیان از هند به ایران را از کارهای او می‌دانند. او این کار را برای شادمان کردن مردم انجام داده بود زیرا کولیان نوازندگان و رقصندگان توانایی بودند.

به گفته شاهنامه و حیکم نظامی و حتی مورخان عرب:
بهرام با اینکه یک زرتشتی بود ولی هیچ گاه مردم را وادار به انجام امور مذهبی زرتشتی نکرد و حتی به مسیحیان حق یک زندگی مرفه را در ایران داده بود.

در کتاب مروج الذهب، از مسعودی تاریخ نگار مشهور، آمده است:
بهرام گور بر نگین انگشتری اش نقش بسته بود "کردار نیک مایه ستایش است". و شاهنشاهی او برای ایرانیان آبادانی، ارتش نیرومند، مرزهای مستحکم، زمینهای آباد، کشاورزی پربرکت، مالیاتهای سبک و زندگی خوب همراه با شادی و خوش گذرانی هدیه آورد.
بهرام علنا در شاهنامه فردوسی میگوید که من پیرو دین زرتشت هستم و دین نیاکان من مرا و مردمان کشورم را فرمان به شاد بودن و شاد زیستی داده است. به گفته تاریخ نگاران، بهرام شاهی دلیر و رعیت پرور بود و نویسندگان زرتشتی زمان او را، زمان آرامش و آشتی می‌دانند.
وی همیشه حامی کشاورزان و قشر تهی دست ایران بود و برخورداری وی از وزیری همچون مهرنرسی این کار نیکوی او را تکمیل نمود. در هیچ جای تاریخ از رویارویی با مردم و نارضایتی کشاورزان و شورشهای داخلی در "ایران زمان بهرام" وجود ندارد. تنها یک مورد و آن شورش طبرستان است که بهرام فرمان میدهد شورشیان را گرفته و به پایتخت بیاورند. که پس از آوردن آنان، بهرام برای آنان سخنرانی کرده و سپس برای شرمنده کردن به همگی آنان هدایایی داد و آنان را راهی شهرشان کرد .

طبري مورخ شهير ايرانی (متولد آمل مازندران) میگوید:
بهرام پس از پیروزی بر هپتالها هدایای بسیاری را راهی آتشکده شیز کرد و مالیات سه سال مردم ایران را به آنان بخشود و نگرفت و در مقابل آن مبلغ ۲۰ میلیون درهم از خزانه سلطنتی را میان مردم ایران تقسیم کرد. سپس فرمان داد در روز اول هر ماه دادگاههایی تشکیل شود و همه فرمانروایان و سرداران و بزرگان حکومتی در آنجا حضور یابند و اگر کسی از مردم از آنان شکایتی دارد آنرا به دادگاه تقدیم کند تا شخص شاهنشاه مستقیما به آنان رسیدگی کند.
وی از بهرام پنجم به عنوان شاهي آبادگر نام برده كه هر جا توانسته بود باغ ملي (بوستان عمومي) و ساختمان دولتي به وجود آورده بود.

به گفته فردوسی بزرگ:
که خود او آنرا از زندگی نامه ساسانی ها (خدای نامه) برداشت کرده است، شاهنشاهی بهرام همزمان با پیدا کردن گنجهای بسیاری از زیر دل خاک شد. این گنجها که به گنجهای جمشید شاه نسبت داده شده است که احتمالا همان خزانه های سلطنتی کوروش و داریوش بوده است، نسیب بهرام شد و کارگزان وی آنها را از زیر خاک بیرون آوردند. به فرمان بهرام مردم نیز باید در تقسیم این ثروت ملی حضور داشته باشند و او خودش میگوید من نیاز به گنج ندارم زیرا جوان و تندرست هستم و با کار و کوشش و نبرد با بیگانگان و متجاوزان به خاک ایران ثروتهای زیادی کسب خواهم کرد. پس کسانی به این گنجها نیاز داردند که مستضعف و از قشر فقیر جامعه هستند. کسانی که از کار افتاده هستند و قادر به کار کردن نیستند. زنان بیوه و کودکان یتیم باید سهم داشته باشند. در ضمن این یک منبع ملی است و همگان باید در آن سهیم باشند و من نیازی به این گنج ندارم.




روایاتی از بهرام گور


حرام شدن «می» در زمان بهرام گور به روایت شاهنامه!
داستان از این قرار است ک یکی از ملازمان بهرام گور، به نام کبروی، در مجلس شاهی بیش از ظرفیتش شراب می‌خورد و بیرون که می‌رود جایی پای کوه خوابش می‌برد و کلاغی سر می‌رسد و هر دو چشمش را در می‌آورد.
داستان که به گوش بهرام گور می‌رسد رخش از غم کبروی زرد می‌شود و فرمان می‌دهد که:
هم‌آنگه برآمد ز درگه خروش / که ای نامداران با فرّ و هوش
حرامست می در جهان سر بسر / اگر زیر دستست اگر نامور

یک سالی از این ماجرا می‌گذرد
برین‌گونه بگذشت سالی تمام / همی داشتی هرکسی می حرام
تا اینکه کفشگر زاده‌ای ازدواج می‌کند و مادرش در کمال ناراحتی کشف می‌کند که پسر در انجام وظایف زناشویی ناتوان است. برای جبران این ناتوانی، مادر چند پیمانه می‌ای را که پنهان کرده بوده در می‌آورد و به پسر می‌دهد و او هم می‌خورد و …
بزد کفشگر جام می هفت و هشت / هم اندر زمان آتشش سخت گشت
اتفاقا همزمان یک شیر از شیرخانه‌ی شاه فرار می‌کند و به کوچه می‌زند و به کفشگر می‌رسد که بعد از کامیابی با همان مستی از خانه بیرون رفته بوده است.
ازان می همی کفشگر مست بود / به دیده ندید آنچ بایست بود
بشد تیز و بر شیر غرّان نشست / بیازید و بگرفت گوشش به دست
بران شیر غرّان پسر شیر بود / جوان از بر و شیر در زیر بود

شیربان داستان را به گوش بهرام گور می‌رساند و چون چنین کاری فقط از بزرگان و آدم‌های بانژاد سر می‌زده، به موبد دستور می‌دهد که تحقیق کند که نژاد این کفشگر زاده چیست. اینجای داستان مادر آن جوان از راه می‌رسد و به شاه اطلاع می‌دهد که نژاد پسرش چیزی غیر از سه جام شراب نیست: «نژادش نبد جز سه جام نبید»

بعد از این ماجرا می دوباره حلال می‌شود و بهرام دستور می‌دهد که دوباره می بخورید اما فقط به اندازه‌ای که بتوانید پشت شیر بپرید، نه به اندازه‌ای که کلاغ چشمتان را در بیاورد!
به اندازه‌بر هرکسی می خورید / به آغاز و فرجام خود بنگرید
چو می‌تان به شادی بود رهنمون / بکوشید تا تن نگردد زبون


یکی از داستانهای پند اموز بهرام:
دریکی از روزها بهرام گور با پهلوانان ودلاوران سپاهش به شکار رفت. پیر مردی با عصایی در دست جلو آمد و گفت: ای پادشاه دو مرد در شهر ما زندگی می کنند که یکی از آنها مردی فقیری است ولی بسیار خوش گفتار و جوانمرد به نام لنبک آبکش (سقایی، آب فروش)و آن یکی مردی است ثروتمند اما خسیس و بد ذات به نام آبراهام.

شاه دستور داد تا در شهر جار زنند که کسی حق آب خریدن از لنبک را ندارد. همینکه شب فرا رسید شاه سوار بر اسبش شد و با قیافه مبدل به سوی خانه لنبک راند وقثی به دم در رسید در را کوبید وگفت: من از سپاهان ایران دور مانده ام، آیا به من اجازه می دهی تا در خانه تو شب را به سر آورم؟
لنبک شاد گشت و گفت: ای سوار داخل بیا که اگر با تو ده نفر دیگر هم میآمد همگی بر سرم جای می گرفتید. به خواسته لینک، شاه سه میهمان او بود و جون دیگر کسی ازو آب نمیخرید، او ناچار پیراهنش را فروخت و مشک را گرو گذاشت تا از او پذیرایی کند.

پس از آن با دلی شاد به شکارگاه باز گشت و باز با قیافه مبدل رو به سوی خانه آبراهام نهاد. آبراهام پیغام فرستاد که فوری از اینجا برو که در خانه من برای تو جا نیست. اما در پی اسرار بهرام، در کنار در خانه و بر روی زمین به او جای داد.
بگفتند و بهرام گفت ار سپنج / نیابم بدین خانه آیدت رنج
بدین در بخسپم نجویم سرای / نخواهم به چیزی دگر کرد رای
مرد خسیس در خانه را بست و سفره اش را پهن کرد وبه خوردن پرداخت و رو به بهرام کرد و گفت :
خروشید کای رنج‌دیده سوار / برین داستان کهن گوش‌دا
به گیتی هر آنکس که دارد خورد / چو خوردش نباشد همی بنگرد
کسی کاو ندارد بود خشک لب / چنان چون تویی گرسنه نیمه شب

وقتی صبح شد بهرام از خواب برخواست و به قصر خویش بر گشت، تاج بر سر نهاد و فرمان داد تا لنبک آبکش و خسیس بد نام را حاضر کردند.
سپس دستور داد تا مرد امینی سریع به خانه آبراهام رود و هر آنچه در آنجا می یابد همراه بیاورد. مرد امین وقتی به خانه خسیس رسید همه خانه را پر از طلا و چیزهای قیمتی یافت. آنقدر زیاد که نتوانست بشمارد و هزار شتر خواست و همه را بار شتر کرد و به قصر شاه آورد و به شاه گفت: ای پادشاه این اندازه ثروت را تو هم نداری.
شاه ایران در شگفت شد و در اندیشه ماند. پس از آن صد شتر از زر و سیم و چیز های قیمتی به لنبک آبکش داد و آبراهام را فرا خواند و گفت: که آن سوار که مهمان تو بود همه چیز را برایم نقل کرد.
سوار آمد و گفت با من سخن / ازان داستانهای گشته کهن

اکنون دست از خوردن بکش واز این پس خوردن مرد آب فروش را نگاه کن. و چهار درهم به مرد خسیس داد تا سرمایه اش سازد ...
کنون دست یازان ز خوردن بکش / ببین زین پس خوردن آبکش
درم داد ناپاک دل را چهار / بدو گفت کاین را تو سرمایه‌داد




آثاری از دوران بهرام گور


تاريخ بهرام گور در گچ بری های محوطه باستانی بنديان

محوطه باستاني بنديان در شهرستان درگز در استان خراسان شمالي، در ۱۲۰ كيلومترى قوچان قرار دارد و شامل بزرگ‌ترين گچ‌بري يافت شده از دوران ساساني است. اين محوطه در سال ۱۳۶۹ در اثر کارهاي تسطيح اراضي کشاورزي کشف شد و از سال ۱۳۷۳ تاکنون در دست حفاري و بررسي باستان‌شناسي است . اهميت گچ برى هاى بنديان نه به طولانى بودن، بلكه به محتواى آن است. اين گچ برى ها بيش از ۱۰۰ متر مربع وسعت دارند و بخش مهمى از تاريخ دوره بهرام گور را به تصوير كشيده اند. اما به دليل عدم انجام اقدامات اساسى، نفوذ آب، باعث آسيب ديدن محوطه شده است.
گچ برى هاى داخل تالار آتشكده، پادشاهى بهرام گور و غلبه وى بر پادشاه هپتالى ها، قوم مهاجم شمال خراسان، را به تصوير كشيده اند. گچ برى هاى به جا مانده از دوره ساساني، عموما جنبه تزيينى يا تك چهره دارند. در حالى كه آثار نقش شده بر ديوار آتشكده بنديان، ورق هايى از تاريخ اين دوره به شمار مى روند.






مجموعه کاخ ساسانی سروستان در استان فارس و در ۹ کیلومتری جنوب شهر سروستان در بخش شرقی شهرستان شیراز قرار دارد. این کاخ ۱۵۵۰ ساله در زمان بهرام گور ساسانی ساخته شده‌ و به عنوان اقامتگاه شکارگاهی کاربرد داشته ‌است. این کاخ که از سنگ و گچ ساخته شده، یکی از قدیمی‌ترین گنبدهای آجری کشور را در خود جای داده‌ و نسبت به دیگر بناهای این دوره چون کاخ فیروزآباد از معماری و طرح‌های پیچیده و کامل‌تری برخوردار است.








در حدود ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی شهر ری به سوی ورامین بر بلندای تپه‌ای پهناور در روستای قلعه‌نو بقایای کاخ یا آتشکده‌ای واقع است که به تپه میل مشهور گردیده و آن به سبب دو پایه بزرگ بنا می‌باشد که از دور شبیه به میل است.
به نظر «لویی واندنبرگ» در این بنا گچبری هایی یافت شده است که مجالس شکار بهرام گور را نشان می دهد. ژاک دو مورگان بعد ار مطالعه و بررسی گمان برد که این بنا آتشگاه بهرام گور بوده است.








نقل مطالب تنها با لینک مستقیم و ذكر نام و آدرس پرشین خاک، بلامانع میباشد به سایت پرشین خاک خوش آمدید - شاد و بهروز باشید