|
سخنی چند با دوستان
برگ سبزیست تحفه درویش
زخم ما، کهنهتر از آن است که التیام پذیر باشد و پیکر ایران مان هنوز از زخمی که بر پیکرەاش زده اند، ترمیم نیافته است و خطر نیز هنوز جدی و قابل لمس است و از برابر دیدگان بینایان دور نمیشود ؛ چرا كه چهارده سده پیش اعراب ِ بدوی به قصد ریشهکنی آمدند و سوداگران جهل همواره و هنوز سودای زدودن عنصر ایرانی به سود عنصر عربی-اسلامی در سر دارند و برآنند تا هر طور شده این وصله نازیبا همچنان بر جامه و جامعه ایرانیان بماند.
مکیاول سیاستمدار معروف ایتالیائی سده ۱۶ در کتاب هنر جنگ مینویسد: اگر بخواهی ملتی را به بردگی بکشی، فرهنگ او یعنی هویت او را درهم بشکن، و اگر فرهنگ او غیر قابل خرده گیری بود، تا آنجا که بتوانی از ابزار دروغ استفاده کن و با دروغ آنرا از پای در بیاور، چون زمانی که ابزار راستی را در دست نداری، دروغگوئی بزرگترین عامل پیروزی است.
گذشتِ هزار و چهار صد سال هنوز نتوانسته است، شکوه افسانهای و تمدن سترگ ایران را بکلی زیر سایه اندیشه عرب ببرد ؛ و جانشیناڹ عرب زده و میراث داران جهل و خرافات، در انکارِ تمامیتِ ایران پیش از اسلام، افسانه ها سر میدهند و در اثباتِ توطئهِ واهی خود، به جعل تاریخ مان میپردازند و کتابهای دروغین برای تمدن ایران و هخامنشیان می نویسند.
این بی خردان به خود اجازه میدهند به دنبال سیاست های پلیدِ خود، یافته های باستان شناسی ایرانی از شرق روسیه تا شمال آفریقا كه نشان از گسترۀ تمدن و فرهنگ والای ما دارد و زبان گویای تاریخ است را نادیده گرفته و ما را بیابان نشینانی بی تمدن و بی فرهنگ و بربر در پیش از اسلام می خواندند.
(عکس هاي وضعيت اسفبار انبارهاي ساماندهينشدهي موزهي ملي ايران).
چگونه میتوان قدیمیترین آثار سکونت روستا نشینی را در غرب زاگرس و شمال خوزستان با حدود ۱۰ هزار سال قدمت
؛
تمدن های شهرنشینی پیش از میلاد مانند: شهر سوخته در زابل (۵۰۰۰ سال پ. م.) - شهر شوش (۴۰۰۰ سال پ. م.) - تمدن جیرفت، و شهداد در کرمان، هفتوان تپه در آذربایجان، ملیان در فارس (۳۰۰۰ سال پ. م.) و ... را انکار و نادیده گرفت.
(آغاز شهرنشینی ۶۵۰۰ سال قبل از میلاد - فرهنگهای فلات مرکزی ایران).
(شهر سوخته زابل كه بهشت باستان شناسان دنيا نام گرفته است).
( کشف بی نظیر چشم مصنوعی و جراحي مغز در دهمین فصل کاوشهای علمی شهر سوخته).
تنها نام سرزمینهای تابع، در کتیبه ای متعلق به مقبره داریوش که در نقش رستم میباشد، به بیش از ۳۰ کشور از سرزمین ماد و سکاها - افغانستان و بابل، آشور، عربستان - پنجاب و سند در هند - سارد، کارتاژ، لیدیه در آسیای صغیر تا مصر، طرابلس و حبشه در آفریقا میرسد.
(قلمرو هخامنشیان در دوران اوج خود).
روزی كه لشکر مفقود شده هخامنشیان متعلق به ارتش افسانهای کمبوجیه که گفته میشود در سال ۵۲۵ پیش از میلاد دچار طوفان شن شده و در صحرای مصراز بین رفته است، سر از خاک بر میآورد، اینان در خواڀ کور و خرگوشی خود به سر میبرند.
(ویدیو - لشکر مفقود شده هخامنشی).
میراث فرهنگی مان را به موزه های دنیا میفروشند و با اینکه تعلق فرهنگی و تاریخی این آثار به ایران مسلم و محرز است از نظر حقوقی نمی توان ادعا یا شکایتی را مطرح کرد.
سد سیوند را برای نابود کردن آثار شاهنشاهی هخامنشیان میبندند و اگر مقاومت جهانی نمیبود به اصفهان نیز رحم نمیکردند.
زمینهائی را که به نظر باستانشناسان، بازمانده تمدنهای از یاد رفتهاند، به عمد زیر کشت و طرحهای ساختمانی میبرند، تا دیگر جیرفت و شهر سوخته تازهای از زیر غبار هزارهها در نیاید و خاک در چشم اهریمنی شان نپاشد
(تمدنی که از خاک سر بر آورد و آثار نفیس این منطقه تا دو سال اول توسط سارقان و یاغیان حکومتی به سرقت و یغما برده شد)
...
(گوشه ای از تخریبات مناطق- و غارت آثار باستانی به دست اهریمنان جمهوری اسلامی).
رضا مرادی غیاث آبادی پژوهشگر و نویسنده در زمینه باستانشناسی، اخترباستانشناسی، گاهشماری و فرهنگ ایران باستان مینویسد:
پيدايش و شکلگيري فرهنگ و تمدن مردمان سرزميني که امروزه بزرگترين بخش آنرا «ايران» ميناميم و پهنه فرهنگي آن از «قونيه» تا «کاشغر» و «فرغانه» گستردگي داشته است، به هزارههايي سر بر ميزند که «مياندورود» و دلتاي «نيل» در زير آبهاي درياها فرو خفته بودند.
به روزگاراني که فرمانروايان مهاجم آشور با افتخار از کشتار مردم و تخريب نيايشگاهها و سوزاندن جوانان ايرانزمين کتيبه مينگاشتند، همتاي ايراني آنان فرمان آزادي اسيران، بازسازي نيايشگاهها، احترام به اديان و خدايان مردم را امضا ميکند.
به روزگاراني که هر سپاه مهاجم در انديشه تحميل دين و خداي خود به مردمان فروکوفته است، آن مرد بزرگ ايرانزمين فرمان ميدهد که «همه مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نيازارند».
فرهنگ و باورهاي ايراني، بدون هيچگونه دستور ديني، آکنده بوده است از کهنترين فرمانها براي حقوق بشر، براي پاسداشت محيط زيست، براي خوشنودي جانوران، براي مراجعه به راي مردم و براي زندگاني توأم با آرامي و خوشبختي.
مگر نه اینکه دین نیاکانی و آئین ِ یکتاپرستی ِ آموزگار زرتشت، به ما آموخته بود
که انسان كه در نبرد ِ مابین نیکی و بدی مسئول سرنوشت خویش، و جهان هستی است، و خداوند بییاری انسان بر نیروهای اهریمنی پیروز نخواهد شد.
این مسئولیت و توانائی و حق فردی و انسانی و به عبارتی «انسان محوری» را در هیچ مذهب و مکتب فلسفی و اخلاقی نمیتوان یافت.
افسوس که ایرانی سرانجام پس از دو قرن مبارزه تسلیم ِ خرافهها و دین بیگانه شد ؛ حتی بزرگترین عارفان و فیلسوفان ما از سیطرهاش بکلی رهائی نیافتند ؛ و ما دیگر
تا امروز در زیر این سایه سنگین، قد بر نیافراشتیم ...
در تاریخ معاصر نیز، قریب به نود سال است، طیفي به اصطلاح خلقی و سیاسی اما در واقع فسیل و شرق زده - گاه با اهداف تجزیه و اما عمدتاً سرسپرده - كه ماهیت و هوییت آن بر همگان آشکار است، به تاریخ سازی دروغ پرداخته و همچنان می انگارد و بیشرمانه بر ادعاهای پوچ و بی پایه و اساس خویش پایفشاری میکند.
از سوی دیگر جمهوری اسلامی بعد از کتاب سوزان! سال ۱۳۵۷، همچنان در طی ۳۱ ساله گذشته دست به سانسوری گسترده و تحریف و دروغ پردازی در کتب تاریخی میزند.
اين جهل اندیشان در «قادسیه دوم»، ۲۲ بهمن سال ۵۷ خشتی کج بر زمين نهادند (كه البته نتيجه اش ديوار کج و در حال فرو ريختن ِ اين روزهاست...) و بدين ترتيب روندِ بی ارزش کردݧ حقيقت و سرکوب ِ آزادی، چون صدر اسلام بار دیگر از نو آغاز شد.
معماران فرو مایه اين ديوار کج، پیرو سخنان سردمداران بی خرد خویش چون خمینی و مطهری، همچنان به تحقیر فرهنگ گرانمایه و تمدن کهن ایران زمین، كه شوکت و جلال آن بر همه جهانیان آشکار است، پرداخته و وقاهت و دنائت را به جایی رسانده اند كه نه تنها نام پادشاهان را از تمامی کتب درسی حذف کرده اند بلکه با تحریف تاریخ، سعی در اغتشاش و انحراف افکار نوجوانان کشورمان را در مراحل مهم آموزش ِ تدریسی دارند.
برای نمونه توجه تان را به قسمتی از کتاب تاریخ مقطع (دوم) راهنمایی جلب میکنم كه چنین مینویسند:
«
تا قبل از ظهور اسلام، ایرانیان مردمانی بدوی، بت پرست و با تمدن کاملا بیگانه بودند. در این دوره برخی از قبایل ایرانی، دختران خود را زنده به گور می کردند.
با ظهور دین اسلام، آوازه ی این دین پر از مهر و محبت خیلی زود به ایران رسید. مردم ایران شخصی به نام سلمان فارسی را به نیابت از خود به نزد پیامبر فرستادند. سلمان فارسی به نزد حضرت محمد رفت و از او خواهش کرد تا ایرانیان را به عنوان مسلمان بپذیرد.
اکثر اعراب با این درخواست سلمان فارسی مخالفت کردند اما حضرت محمد که دارای قلبی رئوف و مهربان بودند با رویی گشاده از سلمان پذیرایی نمود و درخواست وی را پذیرفت.
این خبر مسرت بخش چنان سلمان را خوشحال نمود که فاصله ی چهل روزۀ بین مکه تا مدائن را بیست روزه طی نمود. مردم ایران به مناسبت این خبر خوش یک هفته ی تمام را به جشن و پایکوبی پرداختند.
مردم ایران که فاقد فرهنگ و تمدن بودند بار دیگر سلمان فارسی را به نزد پیامبر فرستادند و از او خواهش نمودند تا تنی چند از مسلمین را برای ادارۀ کشور و آموزش سایر موارد به ایران بفرستد.
در طی دهه ها، بر اثر جنگ های قبیله ای در ایران، بسیاری از مردان و پسران کشته شده بودند و در نتیجه بسیاری از زنان بی شوهر و بسیاری از دختران فاقد خواستگار بودند.
پیامبر اسلام چند صد مسلمان عرب را به کمک ایرانیان فرستاد. مسلمانان در ابتدای امر هر کدام هفت یا هشت زن ایرانی را اختیار نمودند. گرچه مسلمانان دختران و زنان ایرانی را به همسری برگزیده بودند اما تعداد زن ها و دختران آن قدر زیاد بود که با این وجود باز هم بسیاری از آنان بی شوهر ماندند.
در نتیجه مسلمین تصمیم گرفتند ده ها هزار زن و دختر ایرانی را برای رسیدن به شوهر، به شبه جزیره عربستان بفرستند، بدین ترتیب ریشه ی فساد را در همان ابتدای کار خشکاندند. از آن پس دیگر هیچ زن و دختری بدون شوهر نماند. »
در اینجاست كه به ارزشِ والای ِ کار فرهنگی بزرگان فن، چون استادِ فرزانه، شادروان رضا فاضلی پی میبریم. و اما شوربختانه مغرضان و بت پرستانی كه در خارج از کشور رسانه ها را در اختیار خود گرفته اند، از آزاداندیش بودن، كه از اولین وظایف کار مطبوعاتی و رسانه ای میباشد، بی اطلاع اند!
تصویر دکتر مصدق را در مقابل خود می گذارند و مخالف و دگراندیش را، خود فروش و خائن و... می نامند
؛
عکس فردوسی بزرگ را در پشت سر می نهند و با همه احترام من به آقای شاملو
(شاعری برآمده از حزب توده که با بدترین واژه ها درباره فردوسی و دیگر بزرگان فرهنگ و ادب پارسی سخن گفته) از ایشان شعر می خوانند
؛
وطن پرستانی مانند دکتر شجاع الدین شفا، سرپرست کتابخانه ملی ایران در زمان محمد رضا شاه پهلوی را، شاید تنها به خاطر کارهای فرهنگی ایشان، نویسنده درباری معرفی می کنند
؛
و دکتر علی میر فطروس را به سبب نوشتن مطالبی که با طبع یا روش فکری ایشان ناسازگار می باشد، باج بگیر خانواده پهلوی می نامند.
باری، شما خود باهوش و آگاهید و سخن در این موارد، و مقوله ها بسیار است و بیش از این در حوصله این دفتر نمی گنجد ...
با کمی مطالعه و تحقیق و تأمل و تعمق در تاریخ کهن و معاصر ایران زمین، میتوان به این مهم پی برد، كه این جهل اندیشان چگونه با تاریخ سازی دروغین، دست در دست خودی! و بیگانه می نهند و دانسته یا ندانسته، اِصرار بر نابودی فرهنگ و تمدن و هوییت ملی مان دارند.
مدیر وبلاگ:
خاک
11/15/2008
و اما، در اندیشه این كه وظایف هر ایرانی میهن پرستی چیست؟ چه باید کرد و چه میتوان کرد؟ ... در کنار تمامی کارهای عملی و در حد توان، تصمیم بر آن شد كه نتیجه اش وبلاگی است كه ملاحظه میکنید.
در تمامی بخشهای این وبلاگ، کوشش من همواره بر این بوده كه مطالب تاریخی و فرهنگی میهن پر افتخار و عزیزمان ایران، بطور مختصر اما بر مبنای حقایق و واقعیات، در اختیار عموم قرار گیرد.
در قسمت کتابخانه نیز سعی شده تا مجموعه الوانی از کتاب برای هر سلیقه، بر مبنای روال همیشگی و بدون تکفیر طیف یا شخص خاصی، گرد هم آید
و همواره نیز بر این مجموعه افزوده خواهد گشت.
در صورت موجود نبودن کتاب مد نظر شما در این آرشیو یا خراب بودن لینک،
میتوانید به آدرس های زیر مراجعه نموده و جستجو کنید:
- تارنمای کتاب فارسی
- لیست کتابخانه های ایران و جهان
- فیلترشکن جدید برای کاربران ایرانی
- نرم افزار فیلتر شکن برای کاربران ایرانی
|
بنام خداوند جان و خِرَد | كزين برتر انديشه بر نگزرد |
خِرَد اَفسر شهریاران بود | خِرَد زیورِ نامداران بود |
خِرَد زندۀ جاودانی شناس | خِرَد مایه زندگانی شناس |
خِرَد چشمِ جان است چون بنگری | تو بی چشم شادان جهان نَسپری |
همیشه خِرَد را تو دستور دار | بدو جانت از ناسزا دور دار |
فردوسی توسی |