KhAk's Design - Persian Art


سقراط پدر علم فلسفه



سقراط، ۴۷۰-۳۹۹ قبل از م.   (به یونانی باستان: Σωκράτης,  با تلفظ: Socrates) پدر علم فلسفه می باشد.
وی در آلوِپِکا متولد و آغاز زندگی او مصادف با دوران شکوفایی عظمت و افتخار آتن بود، که در همان زمان امپراتوری دریایی خود را بنا نهاده بود.

مادرش «فينريت»، قابله بود و پدر او «سوفرونيكوس»، پیکرتراش بوده است. به رسم یونانی که هر شغلی از پدر به پسر می رسید و بر همین اساس گفته اند: که او در حرفهً پیکر تراشی پرورش یافته، و احتمالاً در جوانی به آن کار اشتغال داشته و طراحي پيكره اي را متشكل از يك گروه سه نفره يوناني، كه ايستاده در باب ورودي شهر آكروپليس تا دومين قرن قبل از ميلاد قرار داشتند، را از او نسبت داده اند.

سقراط با «کسانتیپ» ازدواج کرده بود، و سه پسر داشت بزرگ ترین آنها، به نام «لامیروکلس»، در هنگام مرگ او، جوان بوده، و کوچکترین آنها، «کسانتیپ» نشانی از اشرافیت را با خود دارد، و نام او ضرب المثل معروفی برای ستیزه جویی گردیده است.

سقراط هیچ‌گاه زحمت نگارش اندیشه‌هایش را به خود نداد و از او هیچ اثر مکتوبی بر جای نمانده، اما تعدادی از مباحثات وی با ساکنین آتن توسط مشهورترین شاگردش افلاطون (۳۴۷ ـ ۴۲۷ ق.م) و نیز کسنوفون (۳۵۷-۴۲۵ ق.م) بطور مکتوب ثبت شده‌است.
افلاطون در رساله‌های آپولوژی، کریتون و فایدون به شرح زندگی و محاکمهٔ استادش پرداخته‌است. در رساله‌های دیگر افلاطون نیز، افکار سقراط تشریح شده‌اند؛ با این وجود تفکیک افکار سقراط از افکار افلاطون دشوار است.


چنانچه گزارش شده است، سقراط ظاهر جذابي نداشت و نسبت به ظواهر بی توجه بود، یگانه کت کهنه ای که داشت مایهً مسخره ی دیگران بود، در زمستان و تابستان همان یک جامه را می پوشید، و همیشه; حتی در عملیات جنگی زمستانی، عادت داشت و پای برهنه راه می رفت.

مخالفانش او را «نَشُسته» می خواندند، اما قدرت بدنی شگفت انگیز سقراط، شجاعت و خونسردی او، و به ویژه قدرت تحملش در هنگام سختی ها، آوازهً بلندی را برایش کسب کرد

می گویند که سقراط بیش از همه کس می توانست بنوشد، ولی هیچکس ندیده بود که خودش شراب بخورد ،بلکه فقط در مجالس عام و برای رعایت خاطر دیگران شراب می نوشید و این کار به سبب ارزشی که برای صحبت های پس از مهمانی قایل بود انجام می داد.


در رساله مهمانی افلاطون، «الکیبیادس» سقراط را همچون سیلنوس [در افسانه های یونان قدیم سیلنوس یکی از ساتیرها که موجودات موهومی بودند و بدن آنها نیمی آدم و نیمی حیوان بود]. که به هنرمندی و خردمندی معروف بود، تشبیه و وصف می کند.
و «آریستوفانس» گفته است: وی مانند یک مرغ آبی می خرامید، و عادت او را که چشمهای خود را می گردانید ریشخند کرده و کاریکاتور او را در ابرها کشیده است.

وی از جوانی اخطارها یا پیامهای بازدارنده ای از سوی «دیمن» (فرشته یا سروش) دریافت می کرد. در رساله مهمانی درباره حالات خلسه وار ممتد وی، که یک بار یک شبانه روز تمام دوام داشت، گزارش می ده دریافت می کرد. ظاهرا آن حالات خلسه وار به سبب تمرکز شدید ذهن بر مساله ای بوده است.

او در جنگ پلوپونزی حضور بسیار فعال داشت، افلاطون می گوید او در سه عملیات شرکت کرد:
در آغاز جنگ در اردوکشی و محاصره پوتیدیا، که او جان آلکیبیادس را نجات داد.
شکست و عقب نشینی های بعدی آتنیان در دلیوم در بوئتیا.
افلاطون در کتاب لاخس می نویسد: «اگر همه مثل سقراط بودند شهر ما هرگز به روز سیاه نمی نشست»
و همچنین جنگ آمفی پولیس در ۴۲۴.


بعد از این وقایع، سقراط در جریانی که پیش بینی می شد، حکمی عجولانه و برخلاف قانون صادر شود، شجاعت اخلاقی خود را نشان داد.
عده ای تقاضا می کنند، افسرانی که در نجات افراد از کشتی های شکسته شده در عملیات آرگینوسای کوتاهی کرده اند، باید محکوم شوند و او در برابر این درخواست، مقاومت می کند.


سقراط به ارجحيت استدلال بر نوشتن اعتقاد داشت و بنابراين بزرگترين بخش زندگي خودش را در بازارها و مكانهاي عمومي آتن گذرانيد، و مشغول به گفتگو و بحث با هركسي كه به گفتگوهاي او گوش ميداد و يا هر كسي كه مطيع بازجويي او قرار ميگرفت ميشد.
مشهور بود که سقراط از شرکت فعال در سیاست اجتناب می کرد، اگر چه یکی از اهداف او در صحبت با جوانان این بوده که آنها را آماده سازد تا نقش خود را به طور محرمانه و موثر ایفا کنند، و ترجیح می داد که راه خویشتن را پیش گیرد، و بدون توجه به نظر جمع، از اعتقاد درونی خویشتن را پیش گیرد، و بدون توجه به نظر جمع،‌ از اعتقاد درونی خویش درباره ی آنچه حق می دانست پیروی کند.

در آن دوران سوفسطائی ها نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به آنها سفسطه و فن جدل آموزش می دادند وادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد. آنها خود را دانشمند ترین وعالمترین مردمان می خواندند.

سوفسطائیان ( سوفيست ها، سفسطه گران، ویکی‌پدیا) با تکیه بر ادراک حسی، حقیقت را امری نسبی می پنداشتند و برای آن معیار ثابتی قایل نبودند. آنها معتقد بودند که شناسایی حقیقی همان شناختی است که ما با حواس خود بدست می آوریم، لذا حقیقت نسبی است.


اما سقراط با عزمی راسخ باآنها، به مبارزه پرداخت. او بود که توانایی عقل انسان را به خود او شناسانید و نشان داد که می توان با روشی صحیح، اندیشید و به حقیقت دست یافت. مباحث سقراط موجب بروز دشمنی پاره ای از مدعیان دانایی، نسبت به وی شد که در نتیجه توطئه هایی علیه او طراحی شد.

روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنها وارد گفت و گو می شد و می کوشید تا از او افکارش را درباره موضوعی خاص، مثلا «شجاعت» بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر می کرد که حقیقت یک «شجاعت» را می شناسد و به آن آگاه است.
سقراط گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع می کرد؛ در آغاز خود را با آنچه شخص مقابلش می گفت، همراه نشان می داد؛ و سر انجام بحث را به جایی می رساند که شخص مقابل به نادانی خود پی می برد؛ یعنی به این نتیجه می رسید که حقیقتا هیچ چیزی را درباره «شجاعت» نمی داند و به این صورت، سقراط به او می فهماند که اعتراف به نادانی ، بزرگترین دانش است.

این روش، روش «دیالکتیکی» نام گرفت. وی اولین کسی بود که این شیوه را در بحث های فلسفی به کار برد و به همین دلیل، روش دیالکتیک را به نام او، «دیالکتیک سقراطی» می خوانند

سرانجام وي به عنوان فردي كه اخلاق جوانان را فاسد ميكند، و آنهارا به دوري از مبادي دموكراسي هدايت ميكند، محكوم شده بود، و به اشتباه سوفيست معرفي شده بود، شايد به خاطر ابنكه او توسط شاعر طنزپرداز آن دوره يعني آريستوفانس در شعرش يعني شعر ابرها به عنوان رئيس يك مغازه «فكر فروشي» به عنوان جاييكه جوانان ياد ميگيرند كه دليل غلط را به عنوان بهترين و صواب ترين دليل نمايش دهند مورد تمسخر قرار گرفته بود

در سال ۳۹۹، آنوتوس، ملتوس، و لوکون، سقراط را متهم ساخته، گفتند که وی به معتقدات عمومی اهانت میورزد و گناهکار است، زیرا خدایان رسمی شهر را انکار می کند و در عوض موجوداتی پلید و شیطانی (فرشتگان سقراطی) را مطرح می سازد. همچنین جوانان را فاسد می سازد. مجازات درخواست شده، اعدام بود.
مدعی اصلی او، ملتوس بود، و ادعانامه به نام او تنظیم شد و مطلبق رسم آتن بایستی حکم اعدام بی درنگ اجرا می شد.


در مدت یک ماهی که وی پس از محاکمه و قبل از قتل در زندان به سر میبرد، شاگردان و پیروانش هر روز به دیدارش میرفتند؛ و چنین به نظر میرسد که تا آخرین دم بآرامی با آنان سرگرم سخن گفتن بوده است.

دوستان سقراط نقشه فرارش را از زندان نيز مهيا كردند، اما وي ترجيح داد كه حكم قانون را اجابت كند و به خاطر علت محكوميت اش بميرد.

او می گفت: «یک حکیم به دنیا دلبستگی ندارد و آزادگی و سربلندی خود را برای اینکه چند صباحی بیشتر زنده بماند، فدا نمی کند و لذا من نیز اگر خواهان چند روز عمر بیشتر باشم، گویی خود را مسخره کرده ام، چون در گفتار از بی اعتنایی به دنیا دم زده ام و در عمل خود را مشتاق توقف در دنیا نشان می دهم.»

وي آخرين روز زندگي اش را با دوستان و حاميانش گذراند، و در غروب آخرين روز وي با آرامش، حكمش را با نوشيدن جرعه اي از جام شوكران (جام زهر) چنانچه در آن روزگاران مرسوم بود، به اجابت رسانيد.


سقراط در دفاعیه خود، راز دانایی خود را چنین معرفی می کرد: که او نسبت به نادانی خود آگاه است ولی دیگران از نادانی خود بی خبر هستند. در واقع پیام سقراط این بود که گام اول در طریق کسب حکمت و دانایی همانا «خود آگاهی» است.
وی خطاب به مجمع نمایندگان شهروندان که او را محاکمه کرده اند، می گوید:
«هیچ کسی که با حکومت شما یا هر دموکراسی دیگر مخالفت کند و در جلوگیری از خطاها و قانون شکنی های موجود همت گمارد، نمی تواند به سلامت خویش امیدوار باشد. طرفدار واقعی عدالت، باید مواظب خویشتن باشد و ازسیاست کناره گیرد و یا اینکه به زودی دست از جان بشوید.»

افلاطون محاكمه و مرگ سقراط را در رساله هاي «آپولوژي»، «كريتو»، و «فيدو» شرح داده است
دیودوروس گوید: که پس از مرگ سقراط مردم آتن از عمل خویش پشیمان شدند و کسانی را که به وی تهمت زده بودند نابود ساختند.
سویداس روایت میکند: که ملتوس را آتنیان سنگسار کردند. اما پلوتارک داستان را به نحو دیگر نقل میکند: کسانی که سقراط را متهم ساخته بودند، چنان مغضوب مردم شدند که هیچ شارمندی آتش آنان را بر نمیافروخت، به پرسشهاشان پاسخ نمیگفت، و به آبی که آنان خود را در آن شسته بودند دست نمیزد؛ چنان شد که این گروه، از شدت نومیدی، سرانجام خود را به دار آویختند.
دیوجانس لائرتیوس چنین آورده است: که ملتوس به قتل رسید؛ آنوتوس تبعید شد؛ و آتن به یادبود سقراط تندیس وی را از برنز ساخت.




سقراط را چهرهً درخشان و پدر تاریخ فلسفه می دانند که با او جریان عظیمی از تفکر ایجاد گردید که پس از قرنهای متمادی همچنان زنده و پایدار در حرکت و تحول است.

بحث «معرفت در منطق» را یادگار مباحث سقراط می دانند. سقراط کوشش می کرد تا با بحثهای فلسفی دقیق، نشان دهد که هرچیزی از تعریف ثابتی برخوردار است و اگر به تعاریف اشیا برسیم به تعریف درست و مطمئنی دست پیدا کرده ایم.








از منابع:
دانشنامه رشد
کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت





کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
«دیدگاه های فلسفی سقراط»











افلاطون

نقل مطالب تنها با لینک مستقیم و ذكر نام و آدرس پرشین خاک، بلامانع میباشد به سایت پرشین خاک خوش آمدید - شاد و بهروز باشید