|
فلسفه |
ريشه واژه فلسفه از كجاست
واژهي فيلسوف از نظر لغوي به معناي دوستدار «حكمت» است، و از واژهٔ یونانی Philosophia برگرفته شده است که به معنای خِرَد دوستی است و در زبان عربی و فارسی رایج گشته است. این واژهٔ یونانی از دو بخش تشکیل شده است:
Philo به معنی دوستداری، و sophia به معنی دانایی.
اولین کسی که این واژه را به کار برد، فیثاغورس بود.
شخصی از او پرسید که: «آیا تو فرد دانایی هستی؟»
وی پاسخ داد: «كه دانا بودن او تنها به اين است كه ميداند كه چيزي نميداند،
اما دوستدار دانایی (Philosopher) است.»
بنابراین فلسفه از نخستین روز پیدایش به معنی دوستی ورزیدن به دانایی، تفکر و فرزانگی بوده است.
فلسفه چیست؟
به گفته تمام فلاسفه، سخت ترین پرسشی که می توان مطرح کرد، این سوال است که:
«فلسفه چیست؟»
تعريف دقيق «فلسفه» غير عملي است و كوشش براي چنين كاري، لااقل در آغاز، گمراه كننده است. در حقیقت، هیچ گاه نمی توان گفت فلسفه چیست؛ یعنی هیچ گاه نمی توان گفت: فلسفه این است و جز این نیست؛ زیرا فلسفه، آزاد ترین نوع فعالیت آدمی است و نمی توان آن را محدود به امری خاص کرد.
فلسفه مطالعهٔ مسائل کلی و اساسی، پیرامون موضوعاتی چون وجود، آگاهی، حقیقت، عدالت، زیبایی، اعتبار، ذهن و زبان است. وجه افتراق فلسفه با راههای دیگر پرداختن به این پرسشها .
فلسفه تفکر است. تفکر درباره کلی ترین و اساسی ترین موضوعاتی که در جهان و در زندگی با آن ها روبه رو هستیم و تکیهاش بر استدلالهای عقلانیاست. فلسفه وقتی پدیدار می شود که سوالهایی بنیادین درباره خود و جهان می پرسیم.
-
سوالاتی مانند:
چنانچه می بینیم، پرسش ها و مسائل فلسفی از سنخ امور خاصی هستند و در هیچ علمی به این چنین موضوعات، پرداخته نمی شود. مثلا هیچ علمی نمی تواند به این سئوال که واقعیت یا حقیقت چیست؟، پاسخ گوید.
فلسفه در آغاز حیات خود شامل تمام علوم بود و این ویژگی را قرن ها حفظ کرد؛ چنانکه یک فیلسوف را جامع همه دانش ها می دانستند. اما به تدریج دانشها و علوم مختلف از آن جدا گشتند.
-
در قدیم، این فلسفه که جامع تمام دانشها بود، بر دو قسم بود:
- ۱- فلسفه نظری که به علم الهیات، ریاضیات و طیبعیات تقسیم می گشت که به ترتیب، علم اعلی (بالاتر)،
- ۲- فلسفه عملی که از سه قسمت تشکیل می شد:
- اخلاق که در رابطه با تدبیر امور شخصی انسان بود
- تدبیر منزل که در رابطه با تدبیر امور خانواده بود.
- ↓ سیاست مدن (شهرها - اصول حکومت کردن) یا همان حکومت داری به تدبیر امور مملکت ربط داشت.
-
فلسفه سیاست پرداختن به تبیین عقلانی پرسشهای بنیادی درباره جامعه، دولت، کشورداری، زندگی اجتماعی، حقوق فردی و وظایف فرد و جامعه نسبت به یکدیگر است.
فلسفه سیاست همچنین به تبیین مسائلی چون قانون، عدالت، ثروت،قدرت و حکومت میپردازد.
در فلسفه سیاست، مسأله این که حکومت حق چه کسانیاست، پرسش بنیادی به شمار میرود؛ چنین سؤالاتی در دانش سیاسی مورد توجه قرار نمیگیرند؛ بلکه در فلسفه علم سیاست مورد توجه و بررسی هستند.
علم اوسط (وسط) و علم اسفل (پایین تر) نامیده می شد.
نیاز به فلسفه
اساسا فلسفه از اصلیترین نیاز روحی انسان، یعنی نیاز به دانستن و فهمیدن برخاسته است. نیاز به دانستن و فهمیدن یک نیاز همیشگی است. چنانکه می بینیم که کودکان همواره می خواهند چگونگی، چرایی و چیستی همه چیز را بفهمند.
به همین دلیل، ارسطو گفته است:
«فلسفه با شگفتی و حیرت در برابر جهان آغاز شد».
از اولین دوران زندگی بشر بر روی زمین، عمیق ترین پرسش ها و مسائل فلسفی مطرح شد:
چه چیزی علت و سبب شد باران ببارد و علف رشد کند؟
برای انسان ها بعد از این که بدن هایشان مرد، چه اتفاقی می افتد؟
آیا نیروهای خوب بر جهان مسلطند یا نیروهای بد؟ و... .
اساسا باید توجه داشت که در جهت یافتن جواب به همین گونه سئوالات فلسفی بود که اسطوره ها و آئین های مذهبی بشر شکل گرفت.
بنابراین هر انسانی به نوعی فیلسوف و تحت تاثیر فلسفه است؛ چرا که زندگی خود را هر چند ناخودآگاه، بر اساس جوابهایی که به این سئوالات بنیادین می دهد، بنا می نهد.
با این تفاوت که فیلسوف رسمی، این پرسش ها را به طور جدی و منظم پی گیری کرده، جواب هایی را که تا کنون داده شده است در بوته نقد نهاده و به جستجوی را ه حل های نو می پردازد.
نیاز دیگر ما به فلسفه، آن است که همه ما انسانها در زندگی برای عمل کردن، مجبوریم که همواره تصمیم بگیریم.
اساسا زندگی بدون انتخاب، محال است. به همین خاطر نیاز اساسی داریم که بدانیم چگونه و چرا چیزی را انتخاب می کنیم و اصولا در هر موضوعی چه راهی را باید انتخاب نماییم.
هر گاه می کوشیم تا دریابیم که جهان چیست؛ و اگر کشف شود که جهان مقصود و منظوری دارد، می خواهیم آن منظور را بفهمیم.
فلسفه به این امور می پردازد و راه حل های متفاوت با نتایج گوناگون جلوی پایمان قرار می دهد.
پس می توان گفت که در انسان گرایشی نیرومند برای یافتن معنای زندگی و جهان وجود دارد و فیلسوف کسی است که فعالیت هایش نیز همسو با این نیاز است.
فایده فلسفه، دانشنامه رشد
تاریخ فلسفه، دانشنامه رشد
تعاریف مختلف درباره فلسفه
در طول تاریخ، فلاسفه و متفکران، تعاریف مختلفی از فلسفه ارائه کرده اند.
-
برخی از این تعاریف عبارتند از:
-
ابن سینا:
- فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است، به قدری که برای انسان ممکن است بر آن ها آگاهی یابد. (فرهنگ فلسفی)
-
جرجانی:
- فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی. (فرهنگ فلسفی)
-
ارسطو:
- فلسفه، علم به موجودات است از آن جنبه که وجود دارند. (فرهنگ فلسفی)
-
فیثاغورس:
- فلسفه یعنی دوستداری دانایی. (دائره المعارف بریتانیکا)
- فلسفه، مرحله عالی موسیقی است.
-
افلاطون:
- فلسفه، لذتی گرامی است. (تاریخ فلسفه ویل دورانت، صفحه ۱)
- خاستگاه فلسفه، حیرت در برابر جهان است.
- فیلسوف به کسی اطلاق می شود که در پی شناسایی امور ازلی و حقایق اشیا و علم به علل و مبادی آن ها است. (فلسفه و منطق، صفحه ۴۰ )
-
سیسرون:
- فلسفه عبارت است از علم پیدا کردن به شریف ترین امور و توانایی استفاده از آن به هر وسیله ای که ممکن شود.
- ای فلسفه! تو زندگانی ما را می گردانی؛ تو دوست فضیلت و دشمن رذیلت هستی؛ اگر تو نبودی، ما چه بودیم؟ و زندگی ما چگونه می گذشت؟ (فلسفه و منطق، صفحه ۴۰)
-
توماس هابز:
- فلسفه، علم به روابط علی و معلولی میان اشیا است. (مقدمه ای بر فلسفه،صفحه ۱۱)
-
کریستین وولف:
- فلسفه، علم بر موجودات ممکن است، یعنی بر هر چه ممکن است، بالفعل حالت تحقق پیدا کند. (مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۲)
-
فیشته:
- فلسفه، علم علم یا علم معرفت است. (مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۲)
-
هگل:
- فلسفه، بحث در امر مطلق است. (مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۲)
-
اوبروگ:
- فلسفه، علم به مبادی و اصول است. (مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۲)
-
هربارت:
- فلسفه، تحلیل معانی عقلی است. (مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۲)
-
وونت:
- کار اساسی فلسفه متحد ساختن تمام معرفت هایی است که از راه علوم مختلف بدست می آید، تا به این ترتیب مجموعه واحد و پیوسته ای ایجاد گردد. (مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۳)
-
پولسن:
- فلسفه مجموعه معرفت هاست که انتظام علمی پیدا کرده اند. (مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۳)
-
ثورو:
- برای فیلسوف شدن، داشتن افکار باریک و حتی تاسیس مکتب خاص، کافی نیست، تنها کافی است که حکمت را دوست داشته و بر طبق احکام آن زندگی ساده و شرافتمندانه و اطمینان بخش داشته باشیم. (تاریخ فلسفه ویل دورانت، صفحه ۲)
-
کانت:
- فلسفه، شناسایی عقلانیی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد.
-
ملاصدرا:
- فلسفه استکمال نفس انسان از طریق معرفت یافتن به حقایق موجودات است؛ همان گونه که در خارخ هستند. و نیز، حکم حقیقی به وجود آن ها با برهان و نه با ظن و گمان و تقلید، به قدر توانایی انسانی است.
- فلسفه نظم بخشیدن عقلانی به عالم به قدر توانایی انسانی است؛ به این منظور که تشبه به خداوند حاصل شود. ( اسفار اربعه، جلد ۱، صفحه ۴۷)
منابع:
* دانشنامه رشد
فرهنگ فلسفی
تاریخ فلسفه غرب
** برای آگاهی و اطلاعات بیشتر
دانشنامه رشد
فلسفه
پژوهشگران فلسفه و حکمت
معنای فلسفه