|
حضرت عبدالبهاء |
عباس افندی (۱۸۴۴–۱۹۲۱م.) به تاریخ ۲۳ ماه می، در تهران متولد و تا سن ۹ سالگی ساکن تهران بود.
عباس در زمان تبعید پدرش بهاءالله برای دومین بار به بغداد در زمستان ۱۸۵۳م. همراه وی بوده
و منبعد در تمامی مصائب و تبعيدهاى پدرش شريک و سهيم بوده است.
ایشان درمیان بهائیان به «غصن اعظم» و به «عبدالبهاء» نیز معروفیت دارد و پسر ارشدِ بـهاءالله از همسراول خود می باشد و بر طبق «کتاب عهدی»، وصیتنامه بهاءالله و همچنین «کتاب اقدس» ایشان، که امالکتاب دین بهائی است، جانشین و وصی او می باشد.
هنگاميکه عبدالـبهاء هنوز محبوس دولت عثمانى بود اوّلين گروه زائرين غربى در سال ۱۸۹۱ در شهر عکّا به دیدارش نائل گشتند. عبدالبـهاء در سال ۱۹۰۸ از بند عثمانيان آزاد گرديد. پس از آزادى از سالهاى ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ به اروپا و امريکا مسافرت نمود و از آنجا پيام بـهاءالله را درباره اتّحاد و عدالت اجتماعى در مجامع کليساها – اتّحاديههاى کارگرى – دانشگاهها و مصاحبه با خبرنگاران و ملاقات با مقامات دولتى و بسيارى ديگر از جمعيتّهاى عمومى بگوش همه رسانيد.
عبدالبـهاء پس از آنکه امر بـهائى را بر پايهاى مستحکم استوار فرمود و سبب انتشارش از شرق و غرب شد در سال ۱۹۲۱ از عالم رحلت نمود. مزارش در حجرهاى در شمال مقام اعلى استقرار يافت که حال زيارتگاه بـهائيان است.
عبدالبـهاء ۸ ساله بود که پدرش، بـهاءالله، براى نقشى که در دفاع و ترويج دين بابى داشت اوّلبار بزندان افتاد و در سراسر مدّتى که بـهاءالله به پايتخت امپراطورى عثمانى و بالاخره به فلسطين آنروز تبعيد شد، همراه پدر بود.
چون بحدّ رشد رسيد، انيس و وکيل و نمايندهً پدرش در نزد روُساى دين و دولت گشت. قدرت رهبرى و فهم و درايت و لياقت خدمتش بزودى او را در نزد جامعه تبعيديهاى بـهائى محبوب و محترم ساخت و بالاخره پس از وفات حضرت بـهاءالله در سال ۱۸۹۲، رهبری امر بـهائى را بعهده گرفت.
بـهاءالله، عبدالبـهاء را برای جانشينى خويش آماده ميساخته است و در لوحی به عبدالبـهاء مطالبى را ذکر کرده که مضمونش چنين است: «برآنکس که بخدمت تو ميپردازد و بدورت ميگردد بهاء و جلال و برآنکه با تو دشمنى نمايد و آزارى دهد رنج و عذاب باد خوشا کسى که دوست تو باشد.» [مآخذ: دور بهائى، اثر ولی امرالله، ص ۶۱]
خلاصه آنکه عبدالبـهاء مرکز پيمان بـهاءالله و ضامن وحدت جامعه بهائى و حافظ اصالت تعاليم حضرت بـهاءالله بود و بعنوان مبيّن منصوص تعاليم حضرت بـهاءالله شارح زنده آيات و مبيّن کلمات الهى و «گوياى کتاب الله و مفسر کلام الهى» بود. بدون عبدالبـهاء قوّه خلاّقه ظهور بهائى هرگز بنوع بشر منتقل نميشد و اهميّتش چنانکه بايد ادراک نميگرديد. [ترجمه پيام بيت العدل اعظم خطاب به بهائيان سراسر عالم، ۲۶ نوامبر ۱۹۹۲]
ازدواج
در دوران زندان در بیت عبود در داخل قلعه عکا، با دختر جناب میرزا محمد علی نهری اصفهانی، فاطمه خانم که به «منیره خانم» موسوم گردید، ازدواج نمود و حاصل این ازدواج ضیائیه خانم مادر «شوقی افندی» گردید.
سفر به اروپا و امریکا
عبدالبـهاء در سال ۱۹۱۱، پس از ۴۰ سال که اسير زندان و مبتلاى ظلم و ستمم بود به مغرب زمين سفر نموده و تصمیم به رساندن ابلاغ پیام بهاءالله به اروپا و آمریکا گرفت.
به دعوت احبای غرب به یک مسافرت سه ساله (۱۹۱۳-۱۹۱۱) به مصر، اروپا و امریکای شمالی رفت. در جریان این سفرها عبدالبهاء در مجامع فراوانی به سخنرانی و تبلیغ دین بهایی پرداخت. و مکرّراً ندا داد که او نيست مگر «مبشر صلح و آشتى و منادى وحدت عالم انسانى و رهبر بشر بسوى ملکوت ابهى.» [ترجمه نقل شده در Balyuzi، ص ۱۳۸۰]
عبدالبهاء در اروپا و آمریکا به نام پیامبر صلح معروف شد. عدهای از صاحبنامان غرب چون الکساندر گراهامبل مخترع تلفن، پرزیدنت روزولت رئیس جمور سابق ایالات متحده امریکا و آدمیرال پری، کاشف قطب جنوب در این اسفار با وی دیدار کردند.
عبدالبـهاء در نامهاى بيکى از پيروان خويش در امريکا چنين میگوید: نام من عبدالبهاءست. صفت من عبدالبهاءست. حقيقت من عبدالبهاءست. نعت من عبدالبهاءست. رقيّت به جمال قدم [حضرت بهاءالله] اکليل جليل من و تاج وهّاج من است و خدمت به نوع انسان آئين قديم من... نه اسمى دارد، نه لقبى، نه ذکرى خواهد، نه نعتى، جز عبدالبهاء. اين است آرزوى من. اين است اعظم آمال من. اين است حيات ابدى من. اين است عزّت سرمدى من. [مآخذ: دور بهائى، اثر ولی امرالله، ص ۶۸]
بازگشت او به حیفا مقارن با شامگاه اولین روز جنگ جهانی اول بود که دوران خطرناکی برای وی بود تا اینکه فلسطین به اشغال قوای انگلیسی به فرماندهی ژنرال الن بی در آمد.او در زمان جنگ و قحطی و گرسنگی به بینوایان عکا بسیار کمک نموده بود به همین دلیل ژنرال مزبور درنهایت لطف و محبت با عبدالبهاء و سایر بهاییان تبعیدی در عکا و حیفا رفتار کرد.
انقراض امپراتوری عثمانی موجب گردید که عبدالبهاء در سال ۱۹۰۸ در سنین پیری از زندان و تبعید خلاصی یابد. عبدالبهاء در ۲۸ نوامبر سال ۱۹۲۱ درگذشت. مقبره او در جوار مقام اعلی واقع در کوه کرمل همان جایی که بنا به فرمان شفاهی بهاءالله محل استقرار عرش سید علی محمد باب تعیین گردیده بود میباشد.
در مراسم تدفین وی نمایندگانی از سایر ادیان نیز سخنرانی کردند. شرح تشییع جنازه و متن سخنرانیهای در تشییع جنازه توسط روزنامه النفیر در حیفا به ثبت رسیدهاست. ادیب «یوسف افندی» در این مراسم اینچنین سخنرانی نمود:
ای معشر عرب و عجم برای که گریه و زاری میکنید آیا برای کسی است که در حیات دیروزی خود بزرگ بود و در موت امروزی برزگتر است... نظر براست کنید نظر به چپ نمائید. نظر به شرق و غرب نمائید ببینید چه عظمت و جلالی غیبت نموده چه پایه بزرگ صلحی منهدم شده چه لبهای فصیحی خاموش گشته و ... [مآخذ: روزنامه النفیر در حیفا به شماره ۲۸۸۹-۹ اول دسامبر ۱۹۲۱]
ایشان درمیان بهائیان به «غصن اعظم» و به «عبدالبهاء» نیز معروفیت دارد و پسر ارشدِ بـهاءالله از همسراول خود می باشد و بر طبق «کتاب عهدی»، وصیتنامه بهاءالله و همچنین «کتاب اقدس» ایشان، که امالکتاب دین بهائی است، جانشین و وصی او می باشد.
هنگاميکه عبدالـبهاء هنوز محبوس دولت عثمانى بود اوّلين گروه زائرين غربى در سال ۱۸۹۱ در شهر عکّا به دیدارش نائل گشتند. عبدالبـهاء در سال ۱۹۰۸ از بند عثمانيان آزاد گرديد. پس از آزادى از سالهاى ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ به اروپا و امريکا مسافرت نمود و از آنجا پيام بـهاءالله را درباره اتّحاد و عدالت اجتماعى در مجامع کليساها – اتّحاديههاى کارگرى – دانشگاهها و مصاحبه با خبرنگاران و ملاقات با مقامات دولتى و بسيارى ديگر از جمعيتّهاى عمومى بگوش همه رسانيد.
عبدالبـهاء پس از آنکه امر بـهائى را بر پايهاى مستحکم استوار فرمود و سبب انتشارش از شرق و غرب شد در سال ۱۹۲۱ از عالم رحلت نمود. مزارش در حجرهاى در شمال مقام اعلى استقرار يافت که حال زيارتگاه بـهائيان است.
عبدالبـهاء ۸ ساله بود که پدرش، بـهاءالله، براى نقشى که در دفاع و ترويج دين بابى داشت اوّلبار بزندان افتاد و در سراسر مدّتى که بـهاءالله به پايتخت امپراطورى عثمانى و بالاخره به فلسطين آنروز تبعيد شد، همراه پدر بود.
چون بحدّ رشد رسيد، انيس و وکيل و نمايندهً پدرش در نزد روُساى دين و دولت گشت. قدرت رهبرى و فهم و درايت و لياقت خدمتش بزودى او را در نزد جامعه تبعيديهاى بـهائى محبوب و محترم ساخت و بالاخره پس از وفات حضرت بـهاءالله در سال ۱۸۹۲، رهبری امر بـهائى را بعهده گرفت.
بـهاءالله، عبدالبـهاء را برای جانشينى خويش آماده ميساخته است و در لوحی به عبدالبـهاء مطالبى را ذکر کرده که مضمونش چنين است: «برآنکس که بخدمت تو ميپردازد و بدورت ميگردد بهاء و جلال و برآنکه با تو دشمنى نمايد و آزارى دهد رنج و عذاب باد خوشا کسى که دوست تو باشد.» [مآخذ: دور بهائى، اثر ولی امرالله، ص ۶۱]
خلاصه آنکه عبدالبـهاء مرکز پيمان بـهاءالله و ضامن وحدت جامعه بهائى و حافظ اصالت تعاليم حضرت بـهاءالله بود و بعنوان مبيّن منصوص تعاليم حضرت بـهاءالله شارح زنده آيات و مبيّن کلمات الهى و «گوياى کتاب الله و مفسر کلام الهى» بود. بدون عبدالبـهاء قوّه خلاّقه ظهور بهائى هرگز بنوع بشر منتقل نميشد و اهميّتش چنانکه بايد ادراک نميگرديد. [ترجمه پيام بيت العدل اعظم خطاب به بهائيان سراسر عالم، ۲۶ نوامبر ۱۹۹۲]
ازدواج
در دوران زندان در بیت عبود در داخل قلعه عکا، با دختر جناب میرزا محمد علی نهری اصفهانی، فاطمه خانم که به «منیره خانم» موسوم گردید، ازدواج نمود و حاصل این ازدواج ضیائیه خانم مادر «شوقی افندی» گردید.
سفر به اروپا و امریکا
عبدالبـهاء در سال ۱۹۱۱، پس از ۴۰ سال که اسير زندان و مبتلاى ظلم و ستمم بود به مغرب زمين سفر نموده و تصمیم به رساندن ابلاغ پیام بهاءالله به اروپا و آمریکا گرفت.
به دعوت احبای غرب به یک مسافرت سه ساله (۱۹۱۳-۱۹۱۱) به مصر، اروپا و امریکای شمالی رفت. در جریان این سفرها عبدالبهاء در مجامع فراوانی به سخنرانی و تبلیغ دین بهایی پرداخت. و مکرّراً ندا داد که او نيست مگر «مبشر صلح و آشتى و منادى وحدت عالم انسانى و رهبر بشر بسوى ملکوت ابهى.» [ترجمه نقل شده در Balyuzi، ص ۱۳۸۰]
عبدالبهاء در اروپا و آمریکا به نام پیامبر صلح معروف شد. عدهای از صاحبنامان غرب چون الکساندر گراهامبل مخترع تلفن، پرزیدنت روزولت رئیس جمور سابق ایالات متحده امریکا و آدمیرال پری، کاشف قطب جنوب در این اسفار با وی دیدار کردند.
عبدالبـهاء در نامهاى بيکى از پيروان خويش در امريکا چنين میگوید: نام من عبدالبهاءست. صفت من عبدالبهاءست. حقيقت من عبدالبهاءست. نعت من عبدالبهاءست. رقيّت به جمال قدم [حضرت بهاءالله] اکليل جليل من و تاج وهّاج من است و خدمت به نوع انسان آئين قديم من... نه اسمى دارد، نه لقبى، نه ذکرى خواهد، نه نعتى، جز عبدالبهاء. اين است آرزوى من. اين است اعظم آمال من. اين است حيات ابدى من. اين است عزّت سرمدى من. [مآخذ: دور بهائى، اثر ولی امرالله، ص ۶۸]
بازگشت او به حیفا مقارن با شامگاه اولین روز جنگ جهانی اول بود که دوران خطرناکی برای وی بود تا اینکه فلسطین به اشغال قوای انگلیسی به فرماندهی ژنرال الن بی در آمد.او در زمان جنگ و قحطی و گرسنگی به بینوایان عکا بسیار کمک نموده بود به همین دلیل ژنرال مزبور درنهایت لطف و محبت با عبدالبهاء و سایر بهاییان تبعیدی در عکا و حیفا رفتار کرد.
انقراض امپراتوری عثمانی موجب گردید که عبدالبهاء در سال ۱۹۰۸ در سنین پیری از زندان و تبعید خلاصی یابد. عبدالبهاء در ۲۸ نوامبر سال ۱۹۲۱ درگذشت. مقبره او در جوار مقام اعلی واقع در کوه کرمل همان جایی که بنا به فرمان شفاهی بهاءالله محل استقرار عرش سید علی محمد باب تعیین گردیده بود میباشد.
در مراسم تدفین وی نمایندگانی از سایر ادیان نیز سخنرانی کردند. شرح تشییع جنازه و متن سخنرانیهای در تشییع جنازه توسط روزنامه النفیر در حیفا به ثبت رسیدهاست. ادیب «یوسف افندی» در این مراسم اینچنین سخنرانی نمود:
ای معشر عرب و عجم برای که گریه و زاری میکنید آیا برای کسی است که در حیات دیروزی خود بزرگ بود و در موت امروزی برزگتر است... نظر براست کنید نظر به چپ نمائید. نظر به شرق و غرب نمائید ببینید چه عظمت و جلالی غیبت نموده چه پایه بزرگ صلحی منهدم شده چه لبهای فصیحی خاموش گشته و ... [مآخذ: روزنامه النفیر در حیفا به شماره ۲۸۸۹-۹ اول دسامبر ۱۹۲۱]
عبدالبهاء: مرکز ميثاق
آثار عبدالبهاء - جامعه بين المللی بهائی