KhAk's Design - Persian Art


منصور حلاج


ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر مشهور به حسین بن منصور حلاج (زادهٔ ۲۴۴ هجری)‌ از عارفان ایران در سدهٔ سوم و دهه اول قرن چهارم هجری‌است. او از مردم قریه تور واقع در شمال شرق بیضای فارس بود. برای وی کنیه های دیگری نیز چون ابو عماره، ابو محمد و ابو مسعود نیز آورده اند.
برای لقب وی (حلاج) سه توجیه آورده اند. اول آنکه پدرش پیشه حلاجی داشته و دوم آنکه نیکو سخن می گفته و اسرار را حلاجی می نموده و سوم معجزه ای در همین زمینه از خود نشان داده. یک بار به انباری پنبه بر گذشت اشارتی کرد در حال دانه از پنبه بیرون آمد و خلق متحیر گشتند.
او را صفت ها بسیار است اهل هند او را ابوالمغیث نوشتندی، اهل چین ابوالمعین، اهل خراسان ابوالمهر، اهل فارس ابوعبدالله الزاهد و اهل خوزستان حلاج الاسرار و در بغداد مصطلم و در بصره مخبر خواندند.

اساتید وی عبارت بودند از سهل بن عبدالله تستری، عمرو بن عثمان مکی و جنید بغدادی.


او که از مهم ترین صوفیان عصر خود بود در حالت سکر عرفانی، به گفتن «انا الحق» پرداخت و متشرعین او را به جرم «کفرگویی» ابتدا به قرمطی بودن متهم و بعد از هشت سال اعدام نمودند.
او را سنگسار کردند، جان نسپرد، و به گفتن اذکار مشغول بود. مثله کردند، همچنان می‌خواند. تا زبانش بریدند و آسمان بگرفت و آب دجله بالا آمد. برحسب وصیت‌اش خاکسترش به رود سپردند تا رود آرام شد.از او کرامات بسیار نقل شده است.

نقل است که در ابتدا که ریاضت میکشید، دلقی (کلاهی) داشت که آن را بیست سال بیرون نیاورده بود، روزی به ستم از وی بیرون کردند، گزنده بسیار در وی افتاده بود. یکی را وزن کردند، نیم دانگ بود.

نقل است که گرد او عقربی دیدند که میگردید قصد کشتن کردند، گفت: دست از وی بردارید که دوازده سال است که ندیم ماست و گرد ما می گردد.

نقل است که در شبانه روزی در زندان هزار رکعت نماز می خواند، گفتند: چو می گویی که من حقم، این نماز برای که خوانی؟ گفت: ما دانیم قدر ما!

نقل است که شب اول که او را حبس کردند بیامدند و او را در زندان ندیدند و جمله زندان را بگشتند کس ندیدند و شب دوم نه او را دیدند نه زندان را! و شب سوم او را در زندان دیدند . گفتند: شب اول کجا بودی؟ و شب دوم تو و زندان کجا بودیت؟ گفت : شب اول من در حضرت بودم، از آن (به این دلیل) اینجا نبودم و شب دوم حضرت اینجا بود، از آن من و زندان هر دو غایب بودیم.

نقل است که در زندان سیصد کس بودند. چون شب درآمد گفت: ای زندانیان! شما را خلاص دهم. گفتند: چرا خود را نمیدهی؟ گفت: ما در بند خداوندیم و پاس سلامت میداریم. اگر خواهیم به یک اشارت همه بندها بگشاییم. پس به انگشت اشارت کرد. همه بندها از هم فرو ریخت. گفتند: اکنون کجا رویم؟ که در زندان بسته است. اشارتی کرد در زندن باز شد. پرسیدند تو نمی آیی؟ گفت: ما را با او سری است که جز بر سر دار نمیتوان گفت.

اغلب شعرای متاخر وی از یک بیت تا یک فصل از دیوان خود را به وی اختصاص داده اند.فصلی از کتاب تذکرة الاولیا عطار به او اختصاص دارد. حافظ در باره وی می گوید:
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند     جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

ایضا از ابو سعید ابالخیر:
روزی که انالحق به زبان می آورد     منصور کجا بود خدا بود خدا

از سایر شعرای متاخر که تحت تأثیر وی بوده و ابیات زیادی در رابطه با وی دارند می توان به سنایی، مولوی، عراقی، مغربی، شيخ محمود شبستری، شاه قاسم انوار و شاه نعمت الله ولی اشاره نمود.


برگرفته از: ‌ ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

منابع:
  • ۱. عطار نیشابوری: تذکرة الاولیا
  • ۲. مصائب حلاج: لویی ماسینیون
  • ۳. اطلاعاتی از سایت: فرهنگسرا

‌ حسین منصور حلاج - پایگاه تاریخ و فرهنگ ایران





نقل مطالب تنها با لینک مستقیم و ذكر نام و آدرس پرشین خاک، بلامانع میباشد به سایت پرشین خاک خوش آمدید - شاد و بهروز باشید