|
قیام مازیار سردار طبرستان |
طبرستان به بخشی از سرزمینهای میان کوههای البرز و دریای خزر اطلاق میشدهاست و از لحاظ جغرافیایی شامل بخشهایی از استانهای مازندران و گلستان و استان سمنان میشدهاست. از قرن دهم نام مازندران بر این سرزمین گذاشته شد. منسوب به طبرستان را طبری میخوانند.
موقعیت جغرافیایی این سرزمین که میان کوه و دریا واقع شده بود و دشواری دسترسی، آن را تبدیل به آخرین سنگرهای مقاومت ایرانیان در مقابل مهاجمان خارجی بدل ساخته بود. برای مثال تا بیش از یک سده پس از تازش تازیان بازماندگان ساسانیان در طبرستان با عنوان اسپهبدان طبرستان فرمان میراندند.
با برانداختن سلسله امويان توسط ابومسلم خراساني و به روي كار آمدن عباسيان، آنها توانستتند پس از چند لشكركشي به طبرستان به اين نواحي رخنه كنند. اما مردم طبرستان در يك شورش همگاني به رهبري «ونداد هرمز» كه مازيار از نياي وي بود، استقلال طبرستان را برپاداشتند.
در تاريخ طبرستان آمده است كه ونداد هرمز با مردم خويش پيمان بست كه در يك زمان بر تازيان شهر بشورند و هر طبرستاني در هر جا كه چشمش بر پيروان خليفه افتاد وي را بكشد و در يك روز، شهر از پيروان خليفه تهي شد.
پس از مرگ ونداد هرمز، «كارن» به جاي پدر تكيه زد كه درگير اختلافات داخلي شد و در جنگ با يكي از شاهان محلي به نام شهرار كشته گشت و فرزندش «مازيار» به اسيري رفت. مازيار به حيله اي از چنگ شهريار گريخت و به بغداد نزذ مامون خليفه بغداد رفت. در آنجا با منجمي به نام «بزيست فيروزان» آشنا و به خليفه معرفي شد، خليفه نيز فرمان داد مسلماني به او عرض دادند. مازيار نيز اسلام قبول كرد و مامون او را محمد مولي اميرالمومنين نام نهاد. خليفه به حكمراني طبرستان، رويان و دماوند رسيد.
آقای عبدالعظیم رضائی، در «تاریخ ده هزار ساله ایران» نوشته اند: «یکسال پس از قتل بابک یعنی در سال 224 هجری یکی ازاسپهبدان طبرستان موسوم به مازیار پسر کارن که تعصب خاصی بدین زرتشتی داشت و آئین و آداب ایرانیان فرزانه را محترم میشمرد...
مازیار نخستین كسی از خاندان كارن است كه به ظاهر در سال ۲۰۹/۲۱۰ دین اسلام پذیرفت، و به عنوان یک والی مسلمان و یک نماینده خلیفه عباسی، تمام طبرستان و رویان را قلمرو خویش اعلام کرد و به رسم معمول عهد ساسانیان به خود عنوان پَتشخوارگر شاه داد، به این ترتیب تفوق طاهریان خراسان را هم که طبرستان و گیلان زمین از جهت تقسیمات اداری جزو قلمرو آنها محسوب میشد، نادیده گرفت.
وی خراج طبرستان و رویان را که بر طبق رسوم دیوانی میبایست از طریق طاهریان به خزانه بغداد پرداخته میشد، بی واسطه نزد خلیفه فرستاد. بدین گونه با قطع رابطه با والی خراسان، در واقع نسبت به دیوان خلیفه و سازمان مالی و اداری او به طور غیر رسمی اعلام عصیان کرد و خراسان و بغداد هر دو را بر ضد خود برانگیخت.
دوره پادشاهي مازيار هفت سال بود. وی همینكه پایه های قدرت خویش را مستحكم كرد، همان راهِ جد خود ونداد هرمز را در پیش گرفت و بر آن شد كه به مقاومت دست زند.
مامون نیز فرستادگانی به آن نواحی فرستاد تا از اوضاع اطلاع یابند. مازیار نیز دستور داد زمانی كه فرستادگان خلیفه به اولین شهر رسیدند، تمام مردم با لباس سپید و نیزه ای در دست بر سر راهشان بایستند، ترفند مازیار كارگرگشت و فرستادگان در گزارش خود برای خلیفه شمارسربازان مازیار را زیاد گزارش دادند و همچنین به مامون خبر دادند كه مازیار خلع طاعت كرده و همان كشتی زرتشتی بمیان بسته و با مسلمانان ظلم و جور می كند.
در آن زمان مامون عازم روم بود و مازیار از این فرصت استفاده نموده و براهل آمل، ساری و رویان كه غالبا" مسلمان بودند شورید و آنها را از بین برد. آنگاه حصارهای ساری و آمل را تعمیركرد و در كوهستانها قلعه ساخت و به محكم كردن شهرها و راه ها پرداخت. مسجدها را ویران كرد و آثار اسلام را از میان برد. زمینهای كشاورزی را كه قبلا" در اختیار مسلمانان بود از آنها گرفته و به ایرانیان واگذار كرد.
در تاریخ طبری از حوادث سال ۲۲۴ بود، آمده: وقتی مازیار مصمم مخالفت شد، مردم را به بیعت خواند که نا به دلخواه با وی بیعت کردند و از آنها گروگانها گرفت و در برج (زندان) اسپهبد بداشت. کشاورزان املاک (املاکی که به اعراب آنجا تعلق داشت) را بگفت تا بر ضد صاحبان املاک بپا خیزند و اموالشان را به غارت برند...
تا اینكه معتصم جانشین مامون شده و خبر به او رسید. معتصم دستور داد تا مازیار را دستگیر كنند. سرانجام شورش مازیار با فریب برخی نزدیكانش به وسیله خلیفه به پایان رسید. زمانی كه لشكریان خراسان به مازندران رسیدند، خیانتكاران مازیار را تحویل نیروهای تازیان دادند تا نزد خلیفه ببرند.
زمانی كه مازیار به نزدیكی سامرا رسید خواستند مانند بابك وی را نیز با پیل درون شهر بگردانند پیل را نزد مازیار بردند اما مازیار كه شنیده بود بابك را با همین پیل درون شهر برده بودند سوار پیل نشد و گفت من در اندازه ای نیستم كه بر جای بابك خرمی تكیه كنم.
در پایان به دستور خلیفه، مازیار را چهارصدوپنجاه تازیانه زدند تا وی بمرد. مازیار را پس از مرگ بر همان داری كردند كه جنازه بابك هنور بر آن بود.
مورخان تازی گویند پس از چندی رویدادی شگفت انگیز روی داد و تن مازیار و یك سردار رومی كه او نیز بر دار شده بود هر دو به سوی تن بابك خم شدند گویی در حال كرنش بودند.
در تاریخ طبری از حوادث سال ۲۲۵ درباره شهامت «دری» سردار مازیار نیز چنین نوشته شده است:
«از داود بن قحذء آورده اند که گوید: در آنوقت که دری ومحمد بن ابراهیم برکنار دریا، مابین کوه و جنگل و دریا به هم پیوستند و دریا وجنگل به دیلم پیوسته بود، دری که مردی شجاع و دلیر بود به خویشتن، به یاران محمد هجوم میبرد تا پسشان می راند. سپس حمله میبرد و هزیمت نمیشد، که می خواست وارد جنگل شود.
یکی از یاران محمد بن ابراهیم به نام فند پسرجاجبه بدو حمله برد و اسیرش کرد و باز پس برد، سپاهیان یارانش را تعقیب کردند وهرچه اثاث و مال و اسب با وی بود بگرفتند. محمد بن ابراهیم دستور داد، «بزر جشنس» برادر «دری» سردار مازیار را بکشند. دری را پیش خواندند. دست خویش را دراز کرد که از مرفق (آرنج) قطع شد، پایش را درازکردند که از ران قطع شد، و نیزدست دیگرو پای دیگر. پس «دری» بر ته خویش نشست و سخن نکرد و اضطراب نیاورد. محمد دستورداد گردنش را بزنند. محمد بن ابراهیم به یاران دری ظفر یافت و آنها را در بند کرد..»
موقعیت جغرافیایی این سرزمین که میان کوه و دریا واقع شده بود و دشواری دسترسی، آن را تبدیل به آخرین سنگرهای مقاومت ایرانیان در مقابل مهاجمان خارجی بدل ساخته بود. برای مثال تا بیش از یک سده پس از تازش تازیان بازماندگان ساسانیان در طبرستان با عنوان اسپهبدان طبرستان فرمان میراندند.
با برانداختن سلسله امويان توسط ابومسلم خراساني و به روي كار آمدن عباسيان، آنها توانستتند پس از چند لشكركشي به طبرستان به اين نواحي رخنه كنند. اما مردم طبرستان در يك شورش همگاني به رهبري «ونداد هرمز» كه مازيار از نياي وي بود، استقلال طبرستان را برپاداشتند.
در تاريخ طبرستان آمده است كه ونداد هرمز با مردم خويش پيمان بست كه در يك زمان بر تازيان شهر بشورند و هر طبرستاني در هر جا كه چشمش بر پيروان خليفه افتاد وي را بكشد و در يك روز، شهر از پيروان خليفه تهي شد.
پس از مرگ ونداد هرمز، «كارن» به جاي پدر تكيه زد كه درگير اختلافات داخلي شد و در جنگ با يكي از شاهان محلي به نام شهرار كشته گشت و فرزندش «مازيار» به اسيري رفت. مازيار به حيله اي از چنگ شهريار گريخت و به بغداد نزذ مامون خليفه بغداد رفت. در آنجا با منجمي به نام «بزيست فيروزان» آشنا و به خليفه معرفي شد، خليفه نيز فرمان داد مسلماني به او عرض دادند. مازيار نيز اسلام قبول كرد و مامون او را محمد مولي اميرالمومنين نام نهاد. خليفه به حكمراني طبرستان، رويان و دماوند رسيد.
آقای عبدالعظیم رضائی، در «تاریخ ده هزار ساله ایران» نوشته اند: «یکسال پس از قتل بابک یعنی در سال 224 هجری یکی ازاسپهبدان طبرستان موسوم به مازیار پسر کارن که تعصب خاصی بدین زرتشتی داشت و آئین و آداب ایرانیان فرزانه را محترم میشمرد...
مازیار نخستین كسی از خاندان كارن است كه به ظاهر در سال ۲۰۹/۲۱۰ دین اسلام پذیرفت، و به عنوان یک والی مسلمان و یک نماینده خلیفه عباسی، تمام طبرستان و رویان را قلمرو خویش اعلام کرد و به رسم معمول عهد ساسانیان به خود عنوان پَتشخوارگر شاه داد، به این ترتیب تفوق طاهریان خراسان را هم که طبرستان و گیلان زمین از جهت تقسیمات اداری جزو قلمرو آنها محسوب میشد، نادیده گرفت.
وی خراج طبرستان و رویان را که بر طبق رسوم دیوانی میبایست از طریق طاهریان به خزانه بغداد پرداخته میشد، بی واسطه نزد خلیفه فرستاد. بدین گونه با قطع رابطه با والی خراسان، در واقع نسبت به دیوان خلیفه و سازمان مالی و اداری او به طور غیر رسمی اعلام عصیان کرد و خراسان و بغداد هر دو را بر ضد خود برانگیخت.
دوره پادشاهي مازيار هفت سال بود. وی همینكه پایه های قدرت خویش را مستحكم كرد، همان راهِ جد خود ونداد هرمز را در پیش گرفت و بر آن شد كه به مقاومت دست زند.
مامون نیز فرستادگانی به آن نواحی فرستاد تا از اوضاع اطلاع یابند. مازیار نیز دستور داد زمانی كه فرستادگان خلیفه به اولین شهر رسیدند، تمام مردم با لباس سپید و نیزه ای در دست بر سر راهشان بایستند، ترفند مازیار كارگرگشت و فرستادگان در گزارش خود برای خلیفه شمارسربازان مازیار را زیاد گزارش دادند و همچنین به مامون خبر دادند كه مازیار خلع طاعت كرده و همان كشتی زرتشتی بمیان بسته و با مسلمانان ظلم و جور می كند.
در آن زمان مامون عازم روم بود و مازیار از این فرصت استفاده نموده و براهل آمل، ساری و رویان كه غالبا" مسلمان بودند شورید و آنها را از بین برد. آنگاه حصارهای ساری و آمل را تعمیركرد و در كوهستانها قلعه ساخت و به محكم كردن شهرها و راه ها پرداخت. مسجدها را ویران كرد و آثار اسلام را از میان برد. زمینهای كشاورزی را كه قبلا" در اختیار مسلمانان بود از آنها گرفته و به ایرانیان واگذار كرد.
در تاریخ طبری از حوادث سال ۲۲۴ بود، آمده: وقتی مازیار مصمم مخالفت شد، مردم را به بیعت خواند که نا به دلخواه با وی بیعت کردند و از آنها گروگانها گرفت و در برج (زندان) اسپهبد بداشت. کشاورزان املاک (املاکی که به اعراب آنجا تعلق داشت) را بگفت تا بر ضد صاحبان املاک بپا خیزند و اموالشان را به غارت برند...
تا اینكه معتصم جانشین مامون شده و خبر به او رسید. معتصم دستور داد تا مازیار را دستگیر كنند. سرانجام شورش مازیار با فریب برخی نزدیكانش به وسیله خلیفه به پایان رسید. زمانی كه لشكریان خراسان به مازندران رسیدند، خیانتكاران مازیار را تحویل نیروهای تازیان دادند تا نزد خلیفه ببرند.
زمانی كه مازیار به نزدیكی سامرا رسید خواستند مانند بابك وی را نیز با پیل درون شهر بگردانند پیل را نزد مازیار بردند اما مازیار كه شنیده بود بابك را با همین پیل درون شهر برده بودند سوار پیل نشد و گفت من در اندازه ای نیستم كه بر جای بابك خرمی تكیه كنم.
در پایان به دستور خلیفه، مازیار را چهارصدوپنجاه تازیانه زدند تا وی بمرد. مازیار را پس از مرگ بر همان داری كردند كه جنازه بابك هنور بر آن بود.
مورخان تازی گویند پس از چندی رویدادی شگفت انگیز روی داد و تن مازیار و یك سردار رومی كه او نیز بر دار شده بود هر دو به سوی تن بابك خم شدند گویی در حال كرنش بودند.
در تاریخ طبری از حوادث سال ۲۲۵ درباره شهامت «دری» سردار مازیار نیز چنین نوشته شده است:
«از داود بن قحذء آورده اند که گوید: در آنوقت که دری ومحمد بن ابراهیم برکنار دریا، مابین کوه و جنگل و دریا به هم پیوستند و دریا وجنگل به دیلم پیوسته بود، دری که مردی شجاع و دلیر بود به خویشتن، به یاران محمد هجوم میبرد تا پسشان می راند. سپس حمله میبرد و هزیمت نمیشد، که می خواست وارد جنگل شود.
یکی از یاران محمد بن ابراهیم به نام فند پسرجاجبه بدو حمله برد و اسیرش کرد و باز پس برد، سپاهیان یارانش را تعقیب کردند وهرچه اثاث و مال و اسب با وی بود بگرفتند. محمد بن ابراهیم دستور داد، «بزر جشنس» برادر «دری» سردار مازیار را بکشند. دری را پیش خواندند. دست خویش را دراز کرد که از مرفق (آرنج) قطع شد، پایش را درازکردند که از ران قطع شد، و نیزدست دیگرو پای دیگر. پس «دری» بر ته خویش نشست و سخن نکرد و اضطراب نیاورد. محمد دستورداد گردنش را بزنند. محمد بن ابراهیم به یاران دری ظفر یافت و آنها را در بند کرد..»
از منابع:
مازيار – صادق هدايت – ۱۳۱۲
دليران جانباز – ذبيح اله صفا
برای مطالعهً بیشتر:
قیام مازیار، دانشنامهٔ رشد
مازیار، ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
مازیار، لغت نامه دهخدا