|
عبدالرحمن بن مسلم معروف به ابومسلم خراسانی |
عبدالرحمن بن مسلم معروف به ابومسلم خراسانی (۱۰۰-۱۳۷ ه. / ۷۱۸-۷۵۴ م.) یکی از بزرگترین سرداران عباسی در ابتدای خلافت آنها و از ارکان اصلی قدرت یافتن آنها محسوب می شود.
نام و نسب او را در مآخذ مختلف به وجوه گوناگون آورده اند. البته درخراساني بودن ابو مسلم ترديدي نيست زيرا پدر او اصلاً ونداد (بنداد) هرمز نام داشت و پس از آنكه قبول اسلام كرد به عثمان و يا مسلم موسوم گرديد.
در كتاب محاسن (تاليف مفضل بن سعد ما فروخي) وي از نوادگان رهام پسر گودرز از پهلوانان بزرگ شاهنامه شمرده شده است. در مورد محل تولد ابومسلم نيز اختلاف است، چنانكه گروهي وي را از اهل «فريدن» و يا از ناحيه «فاتق»، روستاهایی در نزدیکی اصفهان، مي دانند و عده اي وي را اهل روستاي «سنجرد» يا« ماخوان» مرو دانسته اند.
ابومسلم خراسانی، جلد:۶ - علی بهرامیان، صادق سجادی
ابو مسلم در كودكي نزد عيسي بن معقل زندگي مي كرد، دراين زمان تنی از مبلغين ابراهيم بن محمد، امام بني عباس ، نزد عيسي رفتند و چون استعداد و هوش ابو مسلم را مشاهده كردند او را پيش ابراهيم که برای سقوط امویان و برپایی خلافتی جدید تلاش می کرد به مكه بردند.
ابو مسلم که در عين تظاهر به تشيع در حقیقت مملو از تعصب ملي بود، در نزد امام به خدمت پرداخت و پس از نشان دادن مهارت، کارآیی و وفاداری خود، از سوی ابراهیم مأموریت یافت که به خراسان رفته و مردم را به طور علنی به سوی ابراهیم و نهضتش و قیام علیه امویان دعوت کند .
در آنزمان امویان در طول سالهای خلافت خود بر اساس سیاست برتری عرب بر عجم، اقوام دیگر و مخصوصاً ایرانیان را از همه سو تحت فشار قرار داده بود. بنابراین، ایرانیان آماده بودند تا به هر شکلی که شده از آنها رهایی یابند.
عباسيان خود را منتسب به نوادگان عباس عموي پيامبر (ص) مي دانستند، براي از هم پاشيدن حکومت بني اميه و دستيابي به حکومت مسلمين، به بهانه طرفداري از اهل بيت (ع)، با استفاده از جو شديد ضد حکومتي، در پی پشتيباني مردم بودند. ابراهیم نیز پيشرفت خود را اساساً در جانبداري از موالي - يعني ايرانيان مي دید.
گفتهاند: پيش از آنكه ابومسلم به سمت خراسان حرکت کند، ابراهیم پرچم سیاهی به وی داد که بعدها پرچم اصلی او و دیگر عباسیان شد . و وصایایی کرد که ماهیت هدف و انگیزه او و نهضت عباسی را به خوبی آشکار می کند.
او به ابو مسلم گفت: اي عبدالرحمان، تو از ما اهل بيت هستي (اِنّكَ رجُلً مِنّا اهل البيت) و سپس سفارش كرد که در وفاداری به ما، نسبت به هرکس که شبهه نمودی وی را به قتل برسان، و اگر توانستی در خراسان یک نفر عرب زبان هم باقی نگذار، حتي از كشتن بچهاي كه دربارة او بدگمان هستی، درنگذر (العيون،۱۸۴؛ مقريزي،المقفي،۴/۱۳۶؛ النزاع،۹۵-۹۶).
اینگونه وصایا ماهیت هدف و انگیزه ابراهیم و نهضت عباسی را به خوبی آشکار می کند. يكي از علل دستگيري ابراهيم و سپس قتل او را دستيابي امويان به نامهاي شامل همين گونه سفارشها به ابومسلم دانستهاند (اخبار الدولة،۳۹۲؛ طبري،۷/۸۲۲).
... بدینصورت مسووليت دعوت از مردم خراسان به «ابومسلم» سپرده شد. ابومسلم نیز سپاه خويش را سياه پوش کرده و نام «سياه جامگان» را برآن نهاد.
نام و نسب او را در مآخذ مختلف به وجوه گوناگون آورده اند. البته درخراساني بودن ابو مسلم ترديدي نيست زيرا پدر او اصلاً ونداد (بنداد) هرمز نام داشت و پس از آنكه قبول اسلام كرد به عثمان و يا مسلم موسوم گرديد.
در كتاب محاسن (تاليف مفضل بن سعد ما فروخي) وي از نوادگان رهام پسر گودرز از پهلوانان بزرگ شاهنامه شمرده شده است. در مورد محل تولد ابومسلم نيز اختلاف است، چنانكه گروهي وي را از اهل «فريدن» و يا از ناحيه «فاتق»، روستاهایی در نزدیکی اصفهان، مي دانند و عده اي وي را اهل روستاي «سنجرد» يا« ماخوان» مرو دانسته اند.
ابومسلم خراسانی، جلد:۶ - علی بهرامیان، صادق سجادی
ابو مسلم در كودكي نزد عيسي بن معقل زندگي مي كرد، دراين زمان تنی از مبلغين ابراهيم بن محمد، امام بني عباس ، نزد عيسي رفتند و چون استعداد و هوش ابو مسلم را مشاهده كردند او را پيش ابراهيم که برای سقوط امویان و برپایی خلافتی جدید تلاش می کرد به مكه بردند.
ابو مسلم که در عين تظاهر به تشيع در حقیقت مملو از تعصب ملي بود، در نزد امام به خدمت پرداخت و پس از نشان دادن مهارت، کارآیی و وفاداری خود، از سوی ابراهیم مأموریت یافت که به خراسان رفته و مردم را به طور علنی به سوی ابراهیم و نهضتش و قیام علیه امویان دعوت کند .
در آنزمان امویان در طول سالهای خلافت خود بر اساس سیاست برتری عرب بر عجم، اقوام دیگر و مخصوصاً ایرانیان را از همه سو تحت فشار قرار داده بود. بنابراین، ایرانیان آماده بودند تا به هر شکلی که شده از آنها رهایی یابند.
عباسيان خود را منتسب به نوادگان عباس عموي پيامبر (ص) مي دانستند، براي از هم پاشيدن حکومت بني اميه و دستيابي به حکومت مسلمين، به بهانه طرفداري از اهل بيت (ع)، با استفاده از جو شديد ضد حکومتي، در پی پشتيباني مردم بودند. ابراهیم نیز پيشرفت خود را اساساً در جانبداري از موالي - يعني ايرانيان مي دید.
گفتهاند: پيش از آنكه ابومسلم به سمت خراسان حرکت کند، ابراهیم پرچم سیاهی به وی داد که بعدها پرچم اصلی او و دیگر عباسیان شد . و وصایایی کرد که ماهیت هدف و انگیزه او و نهضت عباسی را به خوبی آشکار می کند.
او به ابو مسلم گفت: اي عبدالرحمان، تو از ما اهل بيت هستي (اِنّكَ رجُلً مِنّا اهل البيت) و سپس سفارش كرد که در وفاداری به ما، نسبت به هرکس که شبهه نمودی وی را به قتل برسان، و اگر توانستی در خراسان یک نفر عرب زبان هم باقی نگذار، حتي از كشتن بچهاي كه دربارة او بدگمان هستی، درنگذر (العيون،۱۸۴؛ مقريزي،المقفي،۴/۱۳۶؛ النزاع،۹۵-۹۶).
اینگونه وصایا ماهیت هدف و انگیزه ابراهیم و نهضت عباسی را به خوبی آشکار می کند. يكي از علل دستگيري ابراهيم و سپس قتل او را دستيابي امويان به نامهاي شامل همين گونه سفارشها به ابومسلم دانستهاند (اخبار الدولة،۳۹۲؛ طبري،۷/۸۲۲).
... بدینصورت مسووليت دعوت از مردم خراسان به «ابومسلم» سپرده شد. ابومسلم نیز سپاه خويش را سياه پوش کرده و نام «سياه جامگان» را برآن نهاد.
قیام ابو مسلم - سیاه جامگان |
در تاريخ نهضت هاي ملي ایرانيان ديده ايم که براي رهايي از قيد اسارت تازيان از راههاي مختلف استفاده كرده اند كه يكي از آنها طريق جنگ و عصيان و ديگري ادبيات و ديگر دين بود. ابو مسلم از جمله كساني است كه در حاليكه قيام او براي تحكيم مباني مليت و استقلال مفيد و موثر بود از طريق مذهب استفاده برد و با تقويت يكي از مذاهب اسلامي يعني تشيع بر ضد خلفاي اموي كه از مخالفين جدي شيعه بوده اند، قيام كرد و آنان را از ميان برد تا سرانجام مخالفين جدي خراسانيان و طرفداران سيادت نژادي عرب يعني بني اميه را برانداخت و حكومت را بدست خراسانيان داد.
ابو مسلم در میان اعراب نیز همراهان و یاران بسیاری داشت. اینان هنگام بیعت، ابو مسلم سوگند می خوردند که در پیروی از کتاب خدا و سنت پیامبر و در فرمانبرداری از شخصی ناشناس که از خاندان پیامبر است، استوار باشند و در پیروی از فرماندهان خویش اندیشه و درنگ را جایز نشمارند. اگر بر دشمن غلبه کنند جز به دستور اسلام و فرماندهان خویش دشمن را به هلاکت نرسانند.
ابو مسلم به ائمه اطهار عقیده ای نداشت ، اما برای بهره گیری از نفوذ و وجه سیاسی و معنوی آنان تا آنجا پیش رفت که نامه ای به امام صادق نوشت به این مضمون که:
من مردم را به دوستی اهل بیت دعوت می کنم، اگر مایل هستید، کسی برای خلافت بهتر از شما نیست.
امام در پاسخ نوشت: نه تو از یاران منی و نه زمانه، زمانه ماست.
منطقه خراسان از سالها قبل از سقوط امویان محل فرار کسانی بود که از دست حکومت عراق به شرق می گریختند. او ابتدا با قبیلة مضر (یکی از قبائل ساکن در خراسان) متحد شده دشمنان آن را شکست داد. سپس برخی از حکومت های منطقه ای را از بین برد.
موضوع مهمي كه در آن هنگام در خراسان جلب نظر مي كرد، اختلافات شديد ميان قبايل عرب بخصوص مخالفتهاي سخت ميان نصر بن سيار و سردسته فرقه يماينين معروف به «كرماني» بود.
ابو مسلم چون دشمني و سرگرمي شديد اين دو فرقه را ديد به فكر افتاد كه از طرفي بر شدت دشمني اين دو دسته نسبت به يكديگر بيفزايد و از طرفي از يك دسته بر ضد دسته ديگر استفاده كند و چون يكي را از ميان برد ديگري را نيز از پاي در آورد. به همين منظور شروع به نوشتن نامه هايي به هر دو طرف كرد. مثلاً نامه اي به كرماني نوشت و در ان از نصر بن سيار به نيكي ياد مي كرد و به پيك خود دستور مي داد كه از راه سكونت قبايل طرفدار نصر بگذرد و طوري رفتار كند كه آنها او را دستگير كنند و نامه را بخوانند و همين كار را نسبت به طرف ديگر انجام مي داد. نتيجه اين كار اين شد كه هر دو طرف دوستار وي گرديدند.
از طرف ديگر ابو مسلم در حاليكه مردمان شهرهاي مختلف خراسان مانند نسا و ابيورد و مرو رود را با خود همراه كرده بود تصميم گرفت كه در جنگ نصربن سيار و كرماني شركت نمايد و از يكي براي ضعيف ساختن ديگري استفاده كند. كرماني در اين جنگ به حيله نصر از بين رفت و ابو مسلم بر آن شد تا با پسر كرماني يعني علي براي خونخواهي پدرش هم دست شود تا بيش از پيش باعث ضعيف ساختن حاكم دولت اموي در خراسان گردد.
پس از اين امر ابو مسلم علي بن كرماني را به جنگ با نصر تحريك كرد و هنگامي كه علي و نصر در مرو سرگرم مبارزه بودند او با سپاهيان خويش به شهر هجوم آورد و بر انجا چيره شد و به طرفين جنگ فرمان داد تا به لشگرگاههاي خود باز گردند و علاوه بر اين پيكي به نزد نصر فرستاد تا او را به اطاعت از خويش فرا خواند و نصر چون چاره اي نديد شبانه با زن و فرزند و يكي از نزديكان به حيله از دست ابو مسلم گريخت.
ابومسلم عده اي را مامور تعقيب او كرد و سپس به تحكيم وضع خود در مرو و از بين بردن سران قبايل عرب همچون شيبان خارجي و علي بن كرماني پرداخت. نصر بن سيار در حال گريز به نواحي مركزي و با انجام جنگهايي به كمك «ابن هبيره» عامل معروف بني اميه بر ضد خراسانيان كه منجر به شكست او شد نهايتاً به ساوه رفت و در آنجا درگذشت.
به این ترتیب خراسان کم کم تحت سلطه ابو مسلم در آمد و نصر بن سیار فرار کرد. پس از فرار او، ابو مسلم در شوال سال ۱۳۰ هجری قمری وارد نیشابور شد و از طرف خود حاکمانی را برای نواحی مختلف خراسان فرستاد.
ابو مسلم در میان اعراب نیز همراهان و یاران بسیاری داشت. اینان هنگام بیعت، ابو مسلم سوگند می خوردند که در پیروی از کتاب خدا و سنت پیامبر و در فرمانبرداری از شخصی ناشناس که از خاندان پیامبر است، استوار باشند و در پیروی از فرماندهان خویش اندیشه و درنگ را جایز نشمارند. اگر بر دشمن غلبه کنند جز به دستور اسلام و فرماندهان خویش دشمن را به هلاکت نرسانند.
ابو مسلم به ائمه اطهار عقیده ای نداشت ، اما برای بهره گیری از نفوذ و وجه سیاسی و معنوی آنان تا آنجا پیش رفت که نامه ای به امام صادق نوشت به این مضمون که:
من مردم را به دوستی اهل بیت دعوت می کنم، اگر مایل هستید، کسی برای خلافت بهتر از شما نیست.
امام در پاسخ نوشت: نه تو از یاران منی و نه زمانه، زمانه ماست.
منطقه خراسان از سالها قبل از سقوط امویان محل فرار کسانی بود که از دست حکومت عراق به شرق می گریختند. او ابتدا با قبیلة مضر (یکی از قبائل ساکن در خراسان) متحد شده دشمنان آن را شکست داد. سپس برخی از حکومت های منطقه ای را از بین برد.
موضوع مهمي كه در آن هنگام در خراسان جلب نظر مي كرد، اختلافات شديد ميان قبايل عرب بخصوص مخالفتهاي سخت ميان نصر بن سيار و سردسته فرقه يماينين معروف به «كرماني» بود.
ابو مسلم چون دشمني و سرگرمي شديد اين دو فرقه را ديد به فكر افتاد كه از طرفي بر شدت دشمني اين دو دسته نسبت به يكديگر بيفزايد و از طرفي از يك دسته بر ضد دسته ديگر استفاده كند و چون يكي را از ميان برد ديگري را نيز از پاي در آورد. به همين منظور شروع به نوشتن نامه هايي به هر دو طرف كرد. مثلاً نامه اي به كرماني نوشت و در ان از نصر بن سيار به نيكي ياد مي كرد و به پيك خود دستور مي داد كه از راه سكونت قبايل طرفدار نصر بگذرد و طوري رفتار كند كه آنها او را دستگير كنند و نامه را بخوانند و همين كار را نسبت به طرف ديگر انجام مي داد. نتيجه اين كار اين شد كه هر دو طرف دوستار وي گرديدند.
از طرف ديگر ابو مسلم در حاليكه مردمان شهرهاي مختلف خراسان مانند نسا و ابيورد و مرو رود را با خود همراه كرده بود تصميم گرفت كه در جنگ نصربن سيار و كرماني شركت نمايد و از يكي براي ضعيف ساختن ديگري استفاده كند. كرماني در اين جنگ به حيله نصر از بين رفت و ابو مسلم بر آن شد تا با پسر كرماني يعني علي براي خونخواهي پدرش هم دست شود تا بيش از پيش باعث ضعيف ساختن حاكم دولت اموي در خراسان گردد.
پس از اين امر ابو مسلم علي بن كرماني را به جنگ با نصر تحريك كرد و هنگامي كه علي و نصر در مرو سرگرم مبارزه بودند او با سپاهيان خويش به شهر هجوم آورد و بر انجا چيره شد و به طرفين جنگ فرمان داد تا به لشگرگاههاي خود باز گردند و علاوه بر اين پيكي به نزد نصر فرستاد تا او را به اطاعت از خويش فرا خواند و نصر چون چاره اي نديد شبانه با زن و فرزند و يكي از نزديكان به حيله از دست ابو مسلم گريخت.
ابومسلم عده اي را مامور تعقيب او كرد و سپس به تحكيم وضع خود در مرو و از بين بردن سران قبايل عرب همچون شيبان خارجي و علي بن كرماني پرداخت. نصر بن سيار در حال گريز به نواحي مركزي و با انجام جنگهايي به كمك «ابن هبيره» عامل معروف بني اميه بر ضد خراسانيان كه منجر به شكست او شد نهايتاً به ساوه رفت و در آنجا درگذشت.
به این ترتیب خراسان کم کم تحت سلطه ابو مسلم در آمد و نصر بن سیار فرار کرد. پس از فرار او، ابو مسلم در شوال سال ۱۳۰ هجری قمری وارد نیشابور شد و از طرف خود حاکمانی را برای نواحی مختلف خراسان فرستاد.
توطئه و قتل ابو مسلم |
هنگاميكه خبر فتوحات سريع ابومسلم به ابن هبيره رسيد سپاه بزرگي را كه در كرمان به فرماندهي ابن ضياره داشت مامور جنگ با ابو مسلم كرد و در اين نبرد كه در نزديكي اصفهان روي داد در مدت كوتاهي سپاه بزرگ ابن هبيره از بيست هزار تن از سپاهيان ابو مسلم شكست خورد و غنائم زيادي نصيب همراهان ابو مسلم گرديد.
مروان بن محمد خليفه اموي از كيفيت كار بني عباس و پيشرفت خراسانيان اطلاع يافت خود و با سپاهي عظيم به جنگ آنان شتافت و سفاح نيز سپاه بزرگي از خراسانيان به مقابله مروان فرستاد.دو لشكر در «زاب» به هم رسيدند كه نهايتاً با پيروزي خراسانيان پايان يافت و مروان در حاليكه به مصر گريخته بود توسط سپاهيان خراسان كه او را رها نكرده بودند كشته شد. پس از كشته شدن مروان و قتل عام بني اميه دولت عباسيان به قدرت رسيد كه از همان ابتداي كار در عين همكاري با خراسانيان در فكر بر انداختن سران خراساني همچون ابومسلم و ابو سلمه بود.
آنان ابتدا ابو سلمه را با دسيسه در نزديكي كوفه كشتند و سپس براي از بين بردن ابو مسلم به تكاپو افتادند. تااینکه سرانجام در سال ۱۳۶ هجري ابوالعباس خليفه عباسي بدرود حيات گفت و ابو جعفر منصور به جانشيني وي قرار گرفت.
منصور هدایا و تهنیت های زیادی برای ابو مسلم فرستاد و دعوت کرد تا نزد او برود. و از طرفی به تحريك و دستور او، «ابو داوود» نايب ابومسلم در خراسان نامه اي به ابومسلم نوشت مبني بر اينكه اگر تو با منصور خليفه خدا آغاز جنگ كني ما حاضر نخواهيم بود با تو همدست شويم.
ابو مسلم با اینکه بیمناک بود، اما سرانجام بر اثر فشار و تهديد خليفه و از طرف ديگر با مشاهده آثار خيانت از جانب نايب خود در خراسان، مجبور شد كه علي رغم نصايح مشاورين خود دعوت خلیفه را بپذیرد.
منصور از قبل به يكي از خادمان خود به نام عثمان بن نهيك دستور داد كه با چهار نفر از سربازان كه همگي عرب بودند با شمشيرهاي آماده در پشت اطاق وي حاضر باشند و وقتي منصور سه بار دست بر دست زد به داخل اتاق آمده و در حضور خليفه ابو مسلم را از پاي درآورند.
هنگامي كه ابومسلم حاضر شد به او گفت مي خواهم شمشيري را كه در جنگ با عبدالله داشتي ببينم. ابو مسلم شمشير را به او داد. آنگاه خليفه شروع به تندي با ابو مسلم كرد و آتش خشم و كدورت ديرينه خود با ابومسلم را شعله ور ساخت و چون پاسخهاي قاطع ابو مسلم را شنيد، بسيار خشمگين شد و دست بر دست زد. گماشتگان منصور هنگامي كه صداي دست وي را شنيدند، با شمشيرهاي آخته بر سر ابو مسلم ريختند و او را از پاي در آوردند.
اين واقعه در بيست و پنجم ماه شعبان سال ۱۳۷ هجري اتفاق افتاد. و به اين ترتيب يكي از بزرگترين مردان خراسان، در حاليكه همه وسايل استقلال خراسان از حكومت عرب متجاوز را در دست داشت، در نتيجه يك خبط و اشتباه نابخشودني، خود را به قتلگاه كشانيد و در آنجا به دست دشمن ضعيف، اما حيله گر و ناجوانمرد خود كشته شد.
مروان بن محمد خليفه اموي از كيفيت كار بني عباس و پيشرفت خراسانيان اطلاع يافت خود و با سپاهي عظيم به جنگ آنان شتافت و سفاح نيز سپاه بزرگي از خراسانيان به مقابله مروان فرستاد.دو لشكر در «زاب» به هم رسيدند كه نهايتاً با پيروزي خراسانيان پايان يافت و مروان در حاليكه به مصر گريخته بود توسط سپاهيان خراسان كه او را رها نكرده بودند كشته شد. پس از كشته شدن مروان و قتل عام بني اميه دولت عباسيان به قدرت رسيد كه از همان ابتداي كار در عين همكاري با خراسانيان در فكر بر انداختن سران خراساني همچون ابومسلم و ابو سلمه بود.
آنان ابتدا ابو سلمه را با دسيسه در نزديكي كوفه كشتند و سپس براي از بين بردن ابو مسلم به تكاپو افتادند. تااینکه سرانجام در سال ۱۳۶ هجري ابوالعباس خليفه عباسي بدرود حيات گفت و ابو جعفر منصور به جانشيني وي قرار گرفت.
منصور هدایا و تهنیت های زیادی برای ابو مسلم فرستاد و دعوت کرد تا نزد او برود. و از طرفی به تحريك و دستور او، «ابو داوود» نايب ابومسلم در خراسان نامه اي به ابومسلم نوشت مبني بر اينكه اگر تو با منصور خليفه خدا آغاز جنگ كني ما حاضر نخواهيم بود با تو همدست شويم.
ابو مسلم با اینکه بیمناک بود، اما سرانجام بر اثر فشار و تهديد خليفه و از طرف ديگر با مشاهده آثار خيانت از جانب نايب خود در خراسان، مجبور شد كه علي رغم نصايح مشاورين خود دعوت خلیفه را بپذیرد.
منصور از قبل به يكي از خادمان خود به نام عثمان بن نهيك دستور داد كه با چهار نفر از سربازان كه همگي عرب بودند با شمشيرهاي آماده در پشت اطاق وي حاضر باشند و وقتي منصور سه بار دست بر دست زد به داخل اتاق آمده و در حضور خليفه ابو مسلم را از پاي درآورند.
هنگامي كه ابومسلم حاضر شد به او گفت مي خواهم شمشيري را كه در جنگ با عبدالله داشتي ببينم. ابو مسلم شمشير را به او داد. آنگاه خليفه شروع به تندي با ابو مسلم كرد و آتش خشم و كدورت ديرينه خود با ابومسلم را شعله ور ساخت و چون پاسخهاي قاطع ابو مسلم را شنيد، بسيار خشمگين شد و دست بر دست زد. گماشتگان منصور هنگامي كه صداي دست وي را شنيدند، با شمشيرهاي آخته بر سر ابو مسلم ريختند و او را از پاي در آوردند.
اين واقعه در بيست و پنجم ماه شعبان سال ۱۳۷ هجري اتفاق افتاد. و به اين ترتيب يكي از بزرگترين مردان خراسان، در حاليكه همه وسايل استقلال خراسان از حكومت عرب متجاوز را در دست داشت، در نتيجه يك خبط و اشتباه نابخشودني، خود را به قتلگاه كشانيد و در آنجا به دست دشمن ضعيف، اما حيله گر و ناجوانمرد خود كشته شد.
جنبش سپیدجامگان |
پس از قتل ابومسلم خراسانی در سال ۱۳۷ هجری برابر با ۷۵۷ میلادی، جنبشهای متعددی به خونخواهی از او سازماندهی شدند، از جمله یکی از سرهنگان سپاه او بنام «حکیم هاشم مقنع» معروف به «نقابدار» که بنا به گفته ابو جعفر نرشخی در تاریخ بخارا، مدتی نیز وزیر عبدالجبار ازدی، والی خراسان بوده، پایه جنبش مذهبیی را نهاد که پیروان آن، همانند پیروان مانی در دین زرتشت، لباس سفید میپوشیدند که به «سپید جامگان» شهرت یافتند.
به قولی جامه سپید نشانه مخالفت با عباسیان بود که جامه سیاه بر تن داشتند. حکیم هاشم مقنع برای جذب وگرویدن همه پیروان ابو مسلم بجنبشش، بشارت میداد که روح ابو مسلم در وجود خودش حلول نمودهاست.