|
استادسیس |
استاد سیستانی ملقب به استاسیس، یا استادسیس، سردار دلیر ایران که بهنام ابومسلم در سال ۱۵۰ هَ. ق. در خراسان بزرگ بر ضد منصور خلیفه ستمگر عباسی قیام کرد و رسما پرچم استقلال ایران را در خاورمیانه به اهتزاز در آورد و درس وطن پرستي در برابر يورش بيگانگان، براي جوانان به جاي گذاشت.
از نسب و از زندگي او قبل از سال ۱۵۰ که آغاز خروج اوست، چيزي معلوم نيست. اما بنا به نقل از «سيوطي، در تاريخ الخلفاء» (چ مصر ص ۱۷۴) چنين برميآيد، که وي در خراسان امارت داشته و ظاهرا از حکمداران و فرمانروايان محتشم و بانفوذ آن سامان بشمار ميرفته است. و به نقل از «يعقوبي» از اينکه مهدي را به وليعهدي خليفه منصور بشناسد، سر فروپيچيده است.
از اين دو نکته برميآيد که قبل ازحادثه خروج نيز در ميان مردم خراسان که روزي در فرمان ابومسلم بوده اند، نفوذ وي بقدري بوده است که در اندک مدتي ميتوانسته صدها هزار سپاه را به مخالفت خلفا تجهيز کند.
ماجراي جنگهاي او رابيشتر مورخين از طبري گرفته اند. وي در طی حوادث سال ۱۵۰ مينويسد:
خروج استادسيس با مردم هرات وبادغيس و سيستان و شهرهاي ديگر خراسان بزرگ ایران بود. گويند با وي نزديک سيصد هزار مرد جنگجو بود و چون بر مردم خراسان دست يافتند بسوي مرو رود رفتند. اجثم مروروذي با مردم مروروذ بر آنان بيرون آمد و با وي جنگي سخت کردند. اجثم کشته شد و بسياري از مردم مروروذ هلاک شدند و عدهاي از سرداران نيز که معاذبن جبل وجبرئيلبن يحيي و حمادبن عمر و ابوالنجم سيستاني و داودبن کراز ازجمله آنان بودند هزيمت شدند.
منصور که بدين هنگام در برذان مقيم بود، «خازم بن خزيمه» را نزد «مهدی» فرستاد. مهدی وی را به جنگ استادسیس نامزد کرد و سردارانی با وی همراه کرد. پس ساز جنگ کرد و بر گرد سپاه خود خندقی کند و هرچه وی را دربایست بود با همه ٔ یاران خود اندرون خندق برد و خندق را چهار دروازه نهاد و بر هر یک از آنها چهار هزار کس ازیاران برگزیدهٔ خویش بداشت.
گروه دیگر که یاران استادسیس بودند با کلندها و بیلها و زنبه ها پیش آمدند تا خندق را بینبارند و بدان درآیند. پس بدروازه ای که بکار بر آن گماشته بود روی آوردند و مردی سگزی که از یاران استادسیس بود و او را «حریش» می گفتند و صاحب تدبیر آنان بشمار میرفت بسوی دروازه ها روی آورد...
نزدیک هفتاد هزار کس از آنها درین معرکه تباه شد و چهارده هزار تن اسیرگردید. استادسیس با عدهٔ اندکی از یاران به کوهی پناه برد. آنگاه آن چهارده هزار اسیر را نزد «خازم بن خزيمه» بردند. بفرمود تا آنان را گردن زدند و از آنجا بر اثر استادسیس برفت تا بدان کوه که وی بدان پناه گرفته بود برسید.
آنگاه خازم، استادسیس و اصحاب وی را حصار داد تا وقتی که بحکم ابی فرعون آمدند و جز بدان راضی نشدند. خازم بپذیرفت. چون بر حکم ابی فرعون خرسند گشتند وی بفرمود تا استادسیس را با فرزندانش بند کنند و دیگران را آزاد نمایند.
و چنین برمی آید که پس از گرفتاری، وی را با فرزندان به بغداد فرستادند و در آنجا هلاک کردند و «مهدی» فتحنامه را با سر استادسیس پیش منصور فرستاد (زبدة التواریخ نسخه ٔ خطی مجلس).
مؤلف مجمل التواریخ آرد: در زمان منصور خلیفه، استادسیس از سجستان خروج کرد، و خراسان بشورید، و منصور باز مهدی را به خراسان فرستاد و مهدی حمیدبن قحطبه را از آن جا بفرستاد تا با استادسیس حربها کرد ... بعد از دو سال حمیدبن قحطبه بر استادسیس ظفر یافت . (مجمل التواریخ والقصص ص 332).
مرجع و منبع:
استاسیس، لغت نامه دهخدا