|
معرفی تنی چند از مشاهير و فرهيختگان ايران |
حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی |
مقام فردوسی در زنده نگاه داشتن تاریخ ایران و داستان های ملی و حماسی ایران زمین و همچنین دمیدن نفسی تازه به زبان ادب فارسی بسیار شامخ است و از این روی او را شاعر ملی ایران خوانده اند.
حكیم ابوالقاسم فردوسی شاعر حماسه سرای سال ۳۱۹ هجری خورشیدی (۳۲۹ ه.ق./۹۴۰ میلادی) در قریه فاز یا پاز طابران طوس به دنیا آمد. پدر او از دهگانان طوس بود که در آن زمان به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی صاحب ده بوده است. بر اساس شواهد موجود از شاهنامه او جدا از زبان فارسی دری به زبانهای عربی و پهلوی و با فلسفه یونانی نیز آشنا بودهاست. در آن روزگار، دهگانان تلاش میكردند در برابر ارزشهای جدیدی كه دین اسلام مطرح میكرد، سنتها و آداب اجدادی خود را حفظ كنند و شاید اعظم انگیزه فردوسی برای نظم شاهنامه از همین تمایل درونی و نژادی سرچشمه می گرفت. فردوسی حدود سال ۳۹۷ هجری خورشیدی بدرود حیات گفت و در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شده است.
به راستی که فردوسی بزرگ، پاسدار تاریخ و فرهنگ دیرپای ایران کهن است. شاهنامه ی او، گنجینه ی اسراری ست که اگر فراهم نمی آمد، پیدا نبود که سرنوشت ایران کهن و میراث گرانسنگ آن به کجا می انجامید.
هنگامی که فردوسی به جرم میهن پرستی وامتناع از مداحی و همچنین سرگذشت و سرنوشت ایران٬ خون دل می خورد٬ عنصری و عسجدی و فرخی و حدود چهارصد مداح کاسه لیس دیگر درباری٬ جام های پیاپی سرمیکشیدند و مدح سلطان واطرافیان او را میگفتند و به برکت این چاپلوسی ها کیسه های زرمی گرقتند. به طوری که وسایل آشپزخانه ی عنصری از طلا و نقره ساخته شده بود.
خاقانی دراین باره می گوید:
شنیدم که از نقره زد دیگدان / ز زر ساخت٬ آلات خوان عنصر
حكیم ابوالقاسم فردوسی شاعر حماسه سرای سال ۳۱۹ هجری خورشیدی (۳۲۹ ه.ق./۹۴۰ میلادی) در قریه فاز یا پاز طابران طوس به دنیا آمد. پدر او از دهگانان طوس بود که در آن زمان به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی صاحب ده بوده است. بر اساس شواهد موجود از شاهنامه او جدا از زبان فارسی دری به زبانهای عربی و پهلوی و با فلسفه یونانی نیز آشنا بودهاست. در آن روزگار، دهگانان تلاش میكردند در برابر ارزشهای جدیدی كه دین اسلام مطرح میكرد، سنتها و آداب اجدادی خود را حفظ كنند و شاید اعظم انگیزه فردوسی برای نظم شاهنامه از همین تمایل درونی و نژادی سرچشمه می گرفت. فردوسی حدود سال ۳۹۷ هجری خورشیدی بدرود حیات گفت و در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شده است.
به راستی که فردوسی بزرگ، پاسدار تاریخ و فرهنگ دیرپای ایران کهن است. شاهنامه ی او، گنجینه ی اسراری ست که اگر فراهم نمی آمد، پیدا نبود که سرنوشت ایران کهن و میراث گرانسنگ آن به کجا می انجامید.
هنگامی که فردوسی به جرم میهن پرستی وامتناع از مداحی و همچنین سرگذشت و سرنوشت ایران٬ خون دل می خورد٬ عنصری و عسجدی و فرخی و حدود چهارصد مداح کاسه لیس دیگر درباری٬ جام های پیاپی سرمیکشیدند و مدح سلطان واطرافیان او را میگفتند و به برکت این چاپلوسی ها کیسه های زرمی گرقتند. به طوری که وسایل آشپزخانه ی عنصری از طلا و نقره ساخته شده بود.
خاقانی دراین باره می گوید:
شنیدم که از نقره زد دیگدان / ز زر ساخت٬ آلات خوان عنصر
طاها حسین مصری می گوید:
مصریان زبان اصلی خود را از دست دادند و به عربی صحبت كردند چون كسی مانند فردوسی نداشتند.
لویی لانگلس، خاور شناس فرانسوی، که گزینه ای از شاهنامه را به همراه دیباچه ای در ستایش فردوسی در سال ۱۷۸۸ م به چاپ رساند، می نویسد:
«در شاهنامه ی فردوسی، هر بامداد، خورشید به گونه ای دیگر بر می دمد و هر شامگاه به گونه ای دیگر در پهنه ی بی کران افق پنهان می گردد؛ هر بهار گلهایی نوین با خود به ارمغان می آورد و هر نسیم از دیاری دیگر سخن می گوید...»
فردوسی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
شاهنامه - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
آرش كمانگير |
در زمان پادشاهي منوچهر پيشدادي، در جنگي با توران، افراسياب سپاهيان ايران را در مازندران محاصره مي کند. سرانجام منوچهر پيشنهاد صلح ميدهد و تورانيان پيشنهاد آشتي را ميپذيرند و قرار بر اين ميگذارند که کمانداري ايراني برفراز البرزکوه تيري بياندازد که تير به هر کجا نشست آنجا مرز ايران و توران باشد. آرش از پهلوانان ايران داوطلب اين کار ميشود. به فراز دماوند ميرود و تير را پرتاب ميکند. تير از صبح تا غروب حرکت کرده و در کنار رود جيحون يا آمودريا بر درخت گردويي فرود مي آيد. و آنجا مرز ايران و توران ميشود. پس از اين تيراندازي آرش از خستگي ميميرد. آرش هستياش را بر پاي تير ميريزد؛ پيکرش پاره پاره شده و در خاک ايران پخش ميشود و جانش در تير دميده ميشود. مطابق با برخي روايت ها اسفندارمذ تير و کماني را به آرش داده بود و گفته بود که اين تير خيلي دور مي رود ولي هر کسي که از آن استفاده کند، خواهد مرد. با اين وجود آرش براي فداکاري حاضر شد که از آن تير و کمان استفاده کند.
بسياري آرش را از نمونههاي بيهمتا در اسطورههاي جهان دانستهاند؛ وي نماد جانفشاني در راه ميهن است.
اسطوره آرش کمانگير از داستانهايي است که در شاهنامه در سه جا با افتخار نام برده شده است. همچنین در کتابهاي پهلوي و نيز در کتابهاي تاريخ دوران اسلامي به آن اشاراتي شدهاست. ابوريحان بيروني، در کتاب خود به نام «آثارالباقيه» به هنگام توصيف «جشن تيرگان»، داستان آرش را بازگو ميکند و ريشه اين جشن را از روز حماسه آفريني آرش ميداند. در اوستا آرش را اِرِخشه به معني «تابان و درخشنده»، «دارنده ساعد نيرومند» و «خداوند تير شتابان» خواندهاند. در اوستا بهترين تيرانداز ارخش ناميده شده است که گمان بر اين است که همان آرش ميباشد. بعضي معني آرش را درخشان دانستهاند. و برخي معتقدند که منظور از آرش، حاکم پارتي گرگان بوده که به زور تير و کمان دشمن را (به احتمال زياد سکاها را) از مرز ايران دور کرده است.
شعر آرش کمانگير از سياوش کسرايي
بسياري آرش را از نمونههاي بيهمتا در اسطورههاي جهان دانستهاند؛ وي نماد جانفشاني در راه ميهن است.
اسطوره آرش کمانگير از داستانهايي است که در شاهنامه در سه جا با افتخار نام برده شده است. همچنین در کتابهاي پهلوي و نيز در کتابهاي تاريخ دوران اسلامي به آن اشاراتي شدهاست. ابوريحان بيروني، در کتاب خود به نام «آثارالباقيه» به هنگام توصيف «جشن تيرگان»، داستان آرش را بازگو ميکند و ريشه اين جشن را از روز حماسه آفريني آرش ميداند. در اوستا آرش را اِرِخشه به معني «تابان و درخشنده»، «دارنده ساعد نيرومند» و «خداوند تير شتابان» خواندهاند. در اوستا بهترين تيرانداز ارخش ناميده شده است که گمان بر اين است که همان آرش ميباشد. بعضي معني آرش را درخشان دانستهاند. و برخي معتقدند که منظور از آرش، حاکم پارتي گرگان بوده که به زور تير و کمان دشمن را (به احتمال زياد سکاها را) از مرز ايران دور کرده است.
شعر آرش کمانگير از سياوش کسرايي
ابن سينا |
ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا (۳۵۸-۴۱۶ خورشیدی، ۳۷۰-۴۲۸ قمری، ۹۸۰-۱۰۳۷ میلادی) شناخته شده با نامهاي ديگري مانند پور سينا، شرف الملك، شيخ الرئيس و اويسنا (Avicenna)، دانشمند، فيلسوف و پزشك ايراني كه از پرآوازهترين دانشمندان دورهي اسلامي در جهان است. در نزديكي بخارا به دنيا آمد و در همدان به خاك سپرده شد. دانشنامهي فلسفي او به نام كتاب شفا و دانشنامهي پزشكي او به نام قانون در پزشكي، از پايههاي نوزايي اروپا به شمار ميآيد. او پژوهشهايي نيز در علوم طبيعي داشت و چگونگي پديدآمدن كوهها را به درستي بيان كرده است.
ابوعلی سینا - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
گالری ابن سینا - کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
ابتکارات ابن سینا در فیزیک ارسطویی - کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
ابوعلی سینا - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
گالری ابن سینا - کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
ابتکارات ابن سینا در فیزیک ارسطویی - کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
ابن خلدون |
ابن خلدون (اسم كامل: ولي الدين أبو زيد عبد الرحمن بن محمد بن محمد بن الحسن بن جابر بن محمد بن إبراهيم بن عبد الرحمن بن خالد (خلدون) الحضرمي)
ابنخلدون (۸۰۸-۷۳۲ ه ق)، سياستمدار، جامعهشناس، انسانشناس، تاريخنگار، فقيه و فيلسوف مسلمان در تونس به دنيا آمد. او آموزشهاي آغازين را را نزد پدرش و علوم ديني، فن شعر، فلسفه و منطق را نزد عالمان تونسي فراگرفت. سپس، در دربار چند امير در فاس و اندلس(اسپانيا) به كار سياسي پرداخت، اما در ۴۲ سالگي به نگارش كتابي پيرامون تاريخ جهان رو آورد كه مقدمهي آن بيش از خود كتاب شناخته شده است. او را از پيشگامان تاريخنويسي به شيوهي علمي و بنیانگذار علم جامعهشناسي ميدانند، که ابنحلدون این علم جدید را عمران نام نهاد.
ابنخلدون - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
ابنخلدون - کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
ابنخلدون (۸۰۸-۷۳۲ ه ق)، سياستمدار، جامعهشناس، انسانشناس، تاريخنگار، فقيه و فيلسوف مسلمان در تونس به دنيا آمد. او آموزشهاي آغازين را را نزد پدرش و علوم ديني، فن شعر، فلسفه و منطق را نزد عالمان تونسي فراگرفت. سپس، در دربار چند امير در فاس و اندلس(اسپانيا) به كار سياسي پرداخت، اما در ۴۲ سالگي به نگارش كتابي پيرامون تاريخ جهان رو آورد كه مقدمهي آن بيش از خود كتاب شناخته شده است. او را از پيشگامان تاريخنويسي به شيوهي علمي و بنیانگذار علم جامعهشناسي ميدانند، که ابنحلدون این علم جدید را عمران نام نهاد.
ابنخلدون - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
ابنخلدون - کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
ابوحاتم اسفزاري |
ابوحاتم مظفربن اسماعيل اسفزاري (حدود ۴۳۷-۵۰۶ ق) اخترشناس، رياضيدان و منجم ايراني اهل اسفزار به دليل نگارش كتاب آثار علوي (دربارهي هواشناسي) به زبان فارسي پرآوازه شده است. او در اين كتاب براي نخستين بار دربارهي گوناگوني شكل دانههاي برف و دليل آن سخن ميگويد. حدود ۴۵۰ سال پس از وي، الاوس ماگنوس، اُسقُف اعظم اوپسالا (در سوئد) در 1۵۵۵ م دربارهي شكل منظم بلورهاي برف سخن گفت. افزون بر اين، اسفزاري وي در اصلاح تقويم ايراني با حكيم عمر خيام همكاري داشت و رسالهي اختصار اصول اقليدس وي به دست ما رسيده است.
گويند او ترازوي ارشميدس را که معروف بميزان غِس ّ است، مورد مطالعة دقيق قرار داد و براي سهولت كار دگوگونيهايى در آن پديد آورد و از جمله، دو كفه بدان افزود و آنرا «ميزان الحكمه» نامید و به خزانة سلطان سنجر سلجوقی داد. خزانهدار سلطان از بيم خيانتهاي کرده آنرا بشکست و اجزاء در خاک نهان کرد و ابوحاتم چون بر اين معني واقف گشت در اندوه تباهي حاصل رنج چندساله بيمار گشت و هم بدان بيماري درگذشت .
ابوحاتم اسفزاري - دائره المعارف بزرگ اسلامی
ابوحاتم اسفزاري - جزیره دانش
گويند او ترازوي ارشميدس را که معروف بميزان غِس ّ است، مورد مطالعة دقيق قرار داد و براي سهولت كار دگوگونيهايى در آن پديد آورد و از جمله، دو كفه بدان افزود و آنرا «ميزان الحكمه» نامید و به خزانة سلطان سنجر سلجوقی داد. خزانهدار سلطان از بيم خيانتهاي کرده آنرا بشکست و اجزاء در خاک نهان کرد و ابوحاتم چون بر اين معني واقف گشت در اندوه تباهي حاصل رنج چندساله بيمار گشت و هم بدان بيماري درگذشت .
ابوحاتم اسفزاري - دائره المعارف بزرگ اسلامی
ابوحاتم اسفزاري - جزیره دانش
ابوريحان بيروني |
ابوريحان بيروني (۳۶۲-۴۴۰ قمري، ۳۵۲-۴۲۷ خورشیدی)،
دانشمند برجستهي ايراني، در رشتههاي گوناگون دانش، رياضي، جغرافيا، زمينشناسي، مردمشناسي، فيزيك و اخترشناسي، سرآمد روزگار خود بود. او از نخستين دانشمنداني است كه در نوشتههاي خود به پيشينهي تاريخي يك موضوع علمي پرداخته است. اندازهگيري چگالي 18 فلز و سنگ گرانبها، اندازهگيري قطر و محيط زمين، شيوهاي نو براي طراحي نقشههاي جغرافيايي، پژوهش در باورها و تاريخ مردم هندوستان و تهيهي فهرست كتابهاي زكرياي رازي، از كارهاي ماندگار اوست
ابوريحان بيروني داراي تاليفات و ترجمه هاي بسيار معتبري در فيزيك جغرافياي رياضي رياضيات نجوم معدن شناسي . . . است. اين دانشمند محقق و مصنف و مورخي بسيار دقيق بود و متجاوز از شش قرن زودتر از فرانسيس بيكن انگليسي روش علمي را به كار بست و آن را معرفي كرد. ولي با تاسف كمتر آثار او به لاتين ترجمه شده است و از اين رو تا اين اواخر براي مردم مغرب زمين ناشناخته باقي ماند.
ابوریحان بیرونی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
بعضي از آثار بيروني عبارتند از:
ابوريحان بيروني داراي تاليفات و ترجمه هاي بسيار معتبري در فيزيك جغرافياي رياضي رياضيات نجوم معدن شناسي . . . است. اين دانشمند محقق و مصنف و مورخي بسيار دقيق بود و متجاوز از شش قرن زودتر از فرانسيس بيكن انگليسي روش علمي را به كار بست و آن را معرفي كرد. ولي با تاسف كمتر آثار او به لاتين ترجمه شده است و از اين رو تا اين اواخر براي مردم مغرب زمين ناشناخته باقي ماند.
ابوریحان بیرونی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
بعضي از آثار بيروني عبارتند از:
- تحقيق ماللهند: موضوع اين كتاب مذهب و عادات و رسوم هندوان و نيز گزارشي از سفر به هند است.
- قانون مسعودي: كتابي است در نجوم اسلامي شامل يازده بخش. در اين كتاب بخشهايي مربوط به مثلثات كروي و نيز زمين و ابعاد آن و خورشيد و ماه و سيارات موجود است.
- التفهيم لاوايل صناعت التنجيم: اين كتاب نيز در نجوم و به فارسي نوشته شده است و براي مدت چند قرن متن كتاب درسي براي تعليم رياضيات و نجوم بوده است
- الجماهر في معرفه الجواهر: بيروني اين كتاب را به نام ابوالفتح مودود بن مسعود تاليف كرد و موضوع كتاب معرفي مواد معدني و مخصوصا جواهرات مختلف است. ابوريحان در اين كتاب فلزات را بررسي كرده و نوشته است. او نظريات و گفته هاي دانشمنداني مانند ارسطو اسحاق الكندي را درباره حدود سيصد نوع ماده معدني ذكر كرده است.
- صيدنه: اين كتاب درباره مواد شيميايي و خواص و طرز تهيه آن ها نوشته شده است.
- آثار الباقيه عن القرون الخاليه: (اثرهاي مانده از قرن هاي گذشته) ابوريحان در اين كتاب مبدا تاريخ ها و گاه شماري اقوام مختلف را مورد بحث و بررسي قرار داده است. از جمله اين اقوام - ايرانيها - يونانيها - يهوديها - مسيحيها عربهاي زمان جاهليت و عربهاي مسلمان نام برده و درباره اعياد هر يك به تفصيل سخن گفته است. اين كتاب را مي توان نوعي تاريخ اديان دانست.
عمر خيام نيشابوری |
حکیم غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی، مرگ در ۵۱۰ خورشیدی) به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شدهاست.
عمر نام خاص او، غياث الدين عنوان افتخاري او و خيام نشان دهندهي آن است كه پدر يا نياكانش پيشهي خيمه دوزي داشتهاند. درس و تحصيلات خود را در همان شهر نيشابور گذرانده و روايتي حاكي از آن است كه در حوزهي درس امام موفق نيشابوري، فقيه بزرگ عصر خويش شاگردي ميكرده است
او از ریاضیدانان، ستارهشناسان و شُعرای بنام ایران در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و دارای لقب حجةالحق بودهاست، ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبانهای زنده ترجمه نمودهاند، فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغربزمین گردیدهاست.
خيام نيشابوري - کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
خيام نيشابوري - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
خیام در وصف خود چنین گفته است:
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا چون لاله رخ و چو سر و بالاست مرا
معلوم نشد که در طرب خانه خاک نقا ش ازل بهر چه آراست مرا
عمر نام خاص او، غياث الدين عنوان افتخاري او و خيام نشان دهندهي آن است كه پدر يا نياكانش پيشهي خيمه دوزي داشتهاند. درس و تحصيلات خود را در همان شهر نيشابور گذرانده و روايتي حاكي از آن است كه در حوزهي درس امام موفق نيشابوري، فقيه بزرگ عصر خويش شاگردي ميكرده است
او از ریاضیدانان، ستارهشناسان و شُعرای بنام ایران در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و دارای لقب حجةالحق بودهاست، ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبانهای زنده ترجمه نمودهاند، فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغربزمین گردیدهاست.
خيام نيشابوري - کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
خيام نيشابوري - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
خیام در وصف خود چنین گفته است:
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا چون لاله رخ و چو سر و بالاست مرا
معلوم نشد که در طرب خانه خاک نقا ش ازل بهر چه آراست مرا
موسي خوارزمي |
ابوعبدالله محمد بن موسي خوارزمي، رياضيدان پرآوازه ي ايراني، چنانكه پژوشگران اروپايي نيز بدان معترفند، يكي از بزرگترين رياضيدانان همهي اعصار به شمار ميآيد. با اين همه از زندگاني وي آگاهي اندكي در دست است. بر پايهي همين اطلاعات اندك، ميتوان گفت كه وي به احتمال زياد از حدود سال ۱۷۰ تا پس از ۲۳۲ هجري قمري ميزيسته است. كتاب حساب خوارزمي باعث آشنايي مسلمانان و سپس اروپاييها با رقمهاي هندي و شيوهي حساب هندي شد و كتاب جبر و مقابله نام نويسندهاش را به عنوان بنيانگذار جبر در يادها ماندگار كرد. وي را معلم واقعي ملل اروپايي در علم جبر ميدانند.
موسي خوارزمي - جزیره دانش
موسي خوارزمي - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
موسي خوارزمي - جزیره دانش
موسي خوارزمي - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
علیاکبر دهخدا |
علياكبر دهخدا، ميرزاعلياكبرخان قزويني (۱۲۵۹-۱۳۳۴ خورشیدی) ، نویسنده، شاعر، پژوهشگر، لغتشناس که در تهران متولد شد. پدرش «خانباباخان» که از ملاکان متوسط قزوین بود، پیش از ولادت وی از قزوین به تهران آمد و در این شهر اقامت گزید.
وی طي ۴۵ سال كوشش پيگيرانه توانست بزرگترين گنجينهي لغتشناسي فارسي را با نام لغتنامه گرد آورد. او در مدرسهي علوم سياسي با دانش سياسي آشنا شد و نوشتههايي را با عنوان چرند و پرند در روزنامهي صوراسرافيل منتشر ميكرد. پس از جنگ جهاني اول، كار سياسي را كنار گذاشت و كار گردآوري لغت را آغاز كرد. امثال و حكم و تصحيح چند ديوان از شاعران بزرگ از ديگر آثار اوست.
علیاکبر دهخدا - جزیره دانش
علیاکبر دهخدا - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
نمونه ای از شعر دهخدا
این شعر را دهخدا در سوگ جهانگیرخان صوراسرافیل سروده است:
یاد آر ز شمع مرده یار آر ای مرغ سحر، چو این شب تار
بگذاشت ز سر سیاهکاری وز نفحه روح بخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری بگشود گره ز زلف زر تار
محبوبه نیلگون عماری یزدان به کمال شد پدیدار
و اهریمن زشتخو حصاری یاد آر ز شمع مرده یار آر
ای مونس یوسف، اندر این بند تعبیر عیان چو شد تو را خواب
دل پر ز شعف، لب از شکر خند محسود عدو به کام اصحاب
رفتی بر یار و خویش و پیوند آزاد تر از نسیم و مهتاب
زان کو همه شام با تو یک چند در آرزوی وصال احباب
اختر به سحر شمرده یاد آر چون باغ شود دوباره خرم
ای بلبل مستمند مسکین وز سنبل و سوری و سپرغم
آفاق نگارخانه ی چین گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم
تو داده ز کف قرار و تمکین زان نوگل پیش رس که در غم
ناداده به نار شوق تسکین از سردی دی، فسرده یاد آر
وی طي ۴۵ سال كوشش پيگيرانه توانست بزرگترين گنجينهي لغتشناسي فارسي را با نام لغتنامه گرد آورد. او در مدرسهي علوم سياسي با دانش سياسي آشنا شد و نوشتههايي را با عنوان چرند و پرند در روزنامهي صوراسرافيل منتشر ميكرد. پس از جنگ جهاني اول، كار سياسي را كنار گذاشت و كار گردآوري لغت را آغاز كرد. امثال و حكم و تصحيح چند ديوان از شاعران بزرگ از ديگر آثار اوست.
علیاکبر دهخدا - جزیره دانش
علیاکبر دهخدا - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
نمونه ای از شعر دهخدا
این شعر را دهخدا در سوگ جهانگیرخان صوراسرافیل سروده است:
یاد آر ز شمع مرده یار آر ای مرغ سحر، چو این شب تار
بگذاشت ز سر سیاهکاری وز نفحه روح بخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری بگشود گره ز زلف زر تار
محبوبه نیلگون عماری یزدان به کمال شد پدیدار
و اهریمن زشتخو حصاری یاد آر ز شمع مرده یار آر
ای مونس یوسف، اندر این بند تعبیر عیان چو شد تو را خواب
دل پر ز شعف، لب از شکر خند محسود عدو به کام اصحاب
رفتی بر یار و خویش و پیوند آزاد تر از نسیم و مهتاب
زان کو همه شام با تو یک چند در آرزوی وصال احباب
اختر به سحر شمرده یاد آر چون باغ شود دوباره خرم
ای بلبل مستمند مسکین وز سنبل و سوری و سپرغم
آفاق نگارخانه ی چین گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم
تو داده ز کف قرار و تمکین زان نوگل پیش رس که در غم
ناداده به نار شوق تسکین از سردی دی، فسرده یاد آر
زَکَریای رازی |
ابوبكر محمد بن زكرياي رازي (۲۵۱ ه.ق. – ۳۱۳ ه.ق) بزرگترين پزشك ايراني كه در زمينهي شيمي، فيزيك و فلسفه نيز پژوهشهاي ارزندهاي داشته است. شمار كتابها و رسالههاي او را بيش از 200 نوشتهاند كه دانشنامهي پزشكي الحاوي، شناخته شدهترين آنهاست. كشف الكل و اسيد سولفوريك را به او نسبت ميدهند. ترجمهي كتاب المنصوري او نخستين كتاب پزشكي است كه با شيوهي چاپ گوتنبرگي در اروپا چاپ شد. او دانشمندي تجربهگرا بود و ميگفت: تجربه بهتر از علم طب است.
به گفته جرج سارتن، پدر تاریخ علم، رازی «بزرگترین پزشک اسلام و قرون وسطی بود.» این دانشمند ایرانی از آنجا که کتابهای خود را به زبان عربی مینوشت، نزد غربیان به جالینوس عرب نیز مشهور بودهاست.
دهخدا در لغتنامهٔ خود در مورد آثار رازی آورده است: «ابنالندیم در کتاب «الفهرست» تعداد آثار رازی را یکصد و شصت و هفت و ابوریحان بیرونی در کتاب «فهرست کتب رازی» یکصد و هشتاد و چهار دانستهاند.
مُحَمَّد زَکَریای رازی - جزیره دانش
مُحَمَّد زَکَریای رازی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
به گفته جرج سارتن، پدر تاریخ علم، رازی «بزرگترین پزشک اسلام و قرون وسطی بود.» این دانشمند ایرانی از آنجا که کتابهای خود را به زبان عربی مینوشت، نزد غربیان به جالینوس عرب نیز مشهور بودهاست.
دهخدا در لغتنامهٔ خود در مورد آثار رازی آورده است: «ابنالندیم در کتاب «الفهرست» تعداد آثار رازی را یکصد و شصت و هفت و ابوریحان بیرونی در کتاب «فهرست کتب رازی» یکصد و هشتاد و چهار دانستهاند.
مُحَمَّد زَکَریای رازی - جزیره دانش
مُحَمَّد زَکَریای رازی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
عبدالحسين زرينكوب |
استاد دكتر عبدالحسين زرينكوب (۱۳۰۱- ۱۳۷۸ خورشيدي)، اديب، تاريخنگار، اسلامشناس، ايرانشناس، پژوهشگر و نويسندهي بزرگ، معاصر در بروجرد چشم به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي را در همان شهر به پايان آورد. سپس در كنار تحصيل در دورهي متوسطه به تشويق و ترغيب پدر، اوقات فراغت را صرف فراگيري علوم ديني و حوزهاي كرد و در كنار فراگيري فقه و تفسير ادبيات عرب، به شعر عربي هم علاقهمند شد
در سال ۱۳۲۳ نخستين كتاب او به نام «فلسفهي شعر يا تاريخ تطور شعر و شاعري در ايران» در بروجرد منتشر شد. او را یکی از برجستهترین مولویپژوهان معاصر میدانند.
ایشان پس از دورهي دكتراي ادبيات فارسي و دريافت رتبهي استادي از دانشگاه تهران (۱۳۳۹ ش)، چندي در دانشسراي عالي تهران، و نيز در دانشكدهي هنرهاي دراماتيك به تدريس مشغول بود.
دكتر زرينكوب در بسياري از مجامع و مجالس علمي جهان شركت جسته و به عنوان نمايندهي ايران، به ايراد سخنراني پرداخته است.
فهرستی از كتابهاي پرآوازهي دكتر عبدالحسين زرينكوب:
«دو قرن سکوت - اوضاع تاريخي ايران در دو قرن اول اسلام - ۱۳۳۰»،
«ارزش ميراث صفويه - ۱۳۴۲»،
«از کوچهٔ رندان - ن(دربارهي زندگي و انديشهي حافظ - ۱۳۴۹»،
«فرار از مدرسه(دربارهي زندگي و انديشهي امام غزالی - ۱۳۵۳»،
«پله پله تا ملاقات خدا - (زندگي و انديشه مولوی - ۱۳۶۹»،
«سر ني - نقد و شرح تحليلي و تطبيقي مثنوي - ۱۳۷۴»،
«تاريخ مردم ايران - از پايان ساسانيان تا پايان آلبويه - ۱۳۷۳»،
«تاريخ در ترازو - ۱۳۵۴».
عبدالحسين زرينكوب - جزیره دانش
در سال ۱۳۲۳ نخستين كتاب او به نام «فلسفهي شعر يا تاريخ تطور شعر و شاعري در ايران» در بروجرد منتشر شد. او را یکی از برجستهترین مولویپژوهان معاصر میدانند.
ایشان پس از دورهي دكتراي ادبيات فارسي و دريافت رتبهي استادي از دانشگاه تهران (۱۳۳۹ ش)، چندي در دانشسراي عالي تهران، و نيز در دانشكدهي هنرهاي دراماتيك به تدريس مشغول بود.
دكتر زرينكوب در بسياري از مجامع و مجالس علمي جهان شركت جسته و به عنوان نمايندهي ايران، به ايراد سخنراني پرداخته است.
فهرستی از كتابهاي پرآوازهي دكتر عبدالحسين زرينكوب:
«دو قرن سکوت - اوضاع تاريخي ايران در دو قرن اول اسلام - ۱۳۳۰»،
«ارزش ميراث صفويه - ۱۳۴۲»،
«از کوچهٔ رندان - ن(دربارهي زندگي و انديشهي حافظ - ۱۳۴۹»،
«فرار از مدرسه(دربارهي زندگي و انديشهي امام غزالی - ۱۳۵۳»،
«پله پله تا ملاقات خدا - (زندگي و انديشه مولوی - ۱۳۶۹»،
«سر ني - نقد و شرح تحليلي و تطبيقي مثنوي - ۱۳۷۴»،
«تاريخ مردم ايران - از پايان ساسانيان تا پايان آلبويه - ۱۳۷۳»،
«تاريخ در ترازو - ۱۳۵۴».
عبدالحسين زرينكوب - جزیره دانش
جرير طبري آملي |
محمد بن جریر طبری در سال ۲۲۴ ه.ق. در آمل یا طبر چشم به جهان گشود و در سال ۳۱۰ ه.ق. در شهر بغداد دیده از جهان فروبست.
وی در عین مورخ بودن مفسری پرتوان نیز بود، وی کتاب تاریخ طبری را نگاشت که در آن وقایع به ترتیب سال تنظیم شده و شرح زندگي بشر از خلقت آدم تا سال ۳۰۲ هجری را در برمی گیرد. تاریخ طبری مرجع عمده تاریخ ایران تا اول سده چهارم هجری است، همچنین این کتاب در واقع مأخذ عمده تمام کسانی واقع شدهاست که بعد از طبری به تألیف تاریخ اسلام اهتمام ورزیدهاند.
از تالیفات مهم او یکی تفسیر کبیر قرآن است دیگری تاریخ الرسول و الملوک که اولین تاریخی است که به زبان عربی نوشته شده و می گویند هر یک از این کتابها دارای سی هزار صفحه بود، لیکن چون شاگردان او به علت حجم و بزرگی آنها از عهده تحریر و آموختن آنها بر نمی آمده اند، طبری آنها را مختصر کرده و هر یک را بقدر ۱۰/۱ حجم اولیه آن خلاصه کرده است.
جرير طبري آملي - جزیره دانش
طبری و مورخین ایران از دید دانشمندان جهان:
بطوریکه می دانیم پس از انقراض سلسله ساسانی و استیلای عرب ایرانیان شخصیت خود را از دست دادند و با قبول دین اسلام طولی نکشید که بطور مستقیم و غیر مستقیم زمام امور عالم اسلامی اعم از سیاسی و اجتماعی و ادبی و علمی را بدست گرفتند، و همانطوریکه در سیاست گوی سبقت را از سایر ملل ربودند در علم و ادب نیز پیشوای آنان شدند.
عجیب اینجاست که حتی در زبان و ادبیات عرب هم استادان عرب گردیدند، و برای آنان صرف و نحو نوشتند و در تفسیر کلام الله مجید – حدیث، فقه، تاریخ ریاضیات و طب و در رسته های مختلف علمی و فلسفی و اجتماعی و غیره استعداد خود را ظاهر ساختند.
و مورخینی چون طبری، مسعودی، مقدسی و غیره و در تحقیق و تحری علل تاریخی ید طولانی داشته و تاریخ نویسی علمی را بنا نهاده اند.
و یا همچنین جامع التواریخ رشید الدین فضل الله و یا جغرافیای حمزه اصفهانی و مسعودی و حمد الله مستوفی و غیره که از قرون اولیه اسلامی تا قرن ۱۴ ادامه داشته است که همه از لحاظ تحقیقات و حقایق بسیار مفید بود و همواره مرجع دانشمندان جهان بوده و خواهد بود.
وی در عین مورخ بودن مفسری پرتوان نیز بود، وی کتاب تاریخ طبری را نگاشت که در آن وقایع به ترتیب سال تنظیم شده و شرح زندگي بشر از خلقت آدم تا سال ۳۰۲ هجری را در برمی گیرد. تاریخ طبری مرجع عمده تاریخ ایران تا اول سده چهارم هجری است، همچنین این کتاب در واقع مأخذ عمده تمام کسانی واقع شدهاست که بعد از طبری به تألیف تاریخ اسلام اهتمام ورزیدهاند.
از تالیفات مهم او یکی تفسیر کبیر قرآن است دیگری تاریخ الرسول و الملوک که اولین تاریخی است که به زبان عربی نوشته شده و می گویند هر یک از این کتابها دارای سی هزار صفحه بود، لیکن چون شاگردان او به علت حجم و بزرگی آنها از عهده تحریر و آموختن آنها بر نمی آمده اند، طبری آنها را مختصر کرده و هر یک را بقدر ۱۰/۱ حجم اولیه آن خلاصه کرده است.
جرير طبري آملي - جزیره دانش
طبری و مورخین ایران از دید دانشمندان جهان:
بطوریکه می دانیم پس از انقراض سلسله ساسانی و استیلای عرب ایرانیان شخصیت خود را از دست دادند و با قبول دین اسلام طولی نکشید که بطور مستقیم و غیر مستقیم زمام امور عالم اسلامی اعم از سیاسی و اجتماعی و ادبی و علمی را بدست گرفتند، و همانطوریکه در سیاست گوی سبقت را از سایر ملل ربودند در علم و ادب نیز پیشوای آنان شدند.
عجیب اینجاست که حتی در زبان و ادبیات عرب هم استادان عرب گردیدند، و برای آنان صرف و نحو نوشتند و در تفسیر کلام الله مجید – حدیث، فقه، تاریخ ریاضیات و طب و در رسته های مختلف علمی و فلسفی و اجتماعی و غیره استعداد خود را ظاهر ساختند.
و مورخینی چون طبری، مسعودی، مقدسی و غیره و در تحقیق و تحری علل تاریخی ید طولانی داشته و تاریخ نویسی علمی را بنا نهاده اند.
و یا همچنین جامع التواریخ رشید الدین فضل الله و یا جغرافیای حمزه اصفهانی و مسعودی و حمد الله مستوفی و غیره که از قرون اولیه اسلامی تا قرن ۱۴ ادامه داشته است که همه از لحاظ تحقیقات و حقایق بسیار مفید بود و همواره مرجع دانشمندان جهان بوده و خواهد بود.
هرودوت |
هرودوت، (۴۸۴-۴۲۵ پیش از میلاد) نخستین تاریخنگار یونانی از مردم هالیکارناس، شهر یونانی نشین آسیای صغیر بود و چون در آن هنگام این شهر بخشی از حکومت و امپراطوری ایران در زمان داریوش هخامنشی به شمار میرفت، مورخ مذکور را تبعه ایران ذکر کردهاند.
نام پدر و مادر او
(لیگزیس و دریو ,Lyxes, Dryo)
ریشهٔ یونانی ندارد و منحصر به فرد به نظر میرسد. از این رو، جرج سارتن احتمال میدهد که اینها نامهای شرقی باشند که کم و بیش رنگ یونانی به خود گرفتهاند و اگر چنین باشد هرودوت را میتوان شرقی یا دستکم نیمهشرقی دانست.
هر چند در نگارش نبردهای ایران و یونان از همزبانان یونانی خود پشتیبانی میکند، اما پلوتارک، تاریخنگار یونانی، هرودوت را بیگانهپرست معرفی کردهاست.
بخش مهمی از تاریخ باشکوه ایران باستان از نوشتههای او یا به کمک آنها شناخته شده است. شناخت کنونی ما از ملتهای کهن دیگری مانند بابلیها، مصریها، فینیقیها، نیز تا اندازهی زیادی از نوشتههای او به دست آمده است. از فرهیختگان یونانی گرفته تا مورخین معاصر، از جمله ویل دورانت و آرنولد توینبی، هرودوت را پدر تاریخ دانستهاند.
هرودوت - جزیره دانش
هرودوت - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
بخش زیادی از تاریخ هرودوت به پارسها و مادها و ملتهای زیر فرمان آنان اختصاص یافته و نقطه اوج تاریخ او ،شرح جنگهای ایران و یونان از داریوش تا آخر دوره خشایارشاه است. او در کتابش آرزو می کند که روزی آزادی یونان را ببیند و شاهد نابودی دیکتاتوری هخامنشی! باشد. او به غیر از کوروش و داریوش، همه شاهان هخامنشی را سبک سر و دیکتاتور خوانده است.
درواقع، تاریخ هرودوت در حکم گزارش یک خبرنگار جنگی است که گاهی خبری را بدون تفسیر و اظهار نظر نقل میکند و گاهی هم راه مبالغه را در پیش میگیرد.
با این همه، او این رفتار پادشاهان پارس را میستاید که که فردی را برای یک گناه کوچک به مرگ محکوم نمیکنند و این که هیچ کدام از پارسها حق ندارد برای یک گناه کوچک یکی از افراد خانوادهی خود را مجازاتی جبرانناپذیر کند. آنها باید:` نخست خوب بیاندیشند و چانچه کاهای بد مقصر از خدماتش از حیث تعداد و شدت بیشتر باشد، آنگاه میتوانند تسلیم خشم و غضب شوند و او را مجازات کنند.
درباره تعلیم و تربیت پارسها در زمان کوروش مینویسد: پارسها میخواهند که از جوانان خود مردانی شجاع و پر تهور بسازند و داشتن فرزندان زیاد را در خانواده تشویق میکنند. همهی جوانان بایستی سوارکاری و تیراندازی را فرا گیرند. هر عملی که ارتکاب آن منع شده، صحبت کردن از آن نیز ممنوع است. به عقیده پارسها بدترین و ننگینترین کارها، دروغ گفتن و پس از آن قرض گرفتن است. استدلال آنها این است که کسی که قرض میکند، گاه مجبور است دروغ بگوید.
او پیرامون بهداشت در میان پارسها میگوید: پارسها مواد پاک مانند خاک و آب را آلوده نمیکنند. آنها در مجراهای آب، ادرار نمیکنند و آب دهان در آن نمیاندازند و دست روی خود را(در آنجا) نمیشویند و حتی اجازه نمیدهند که کسی چنین کند. بر عکس ما(یونانیها)، مجراهای آب را چندان گرامی نمیداریم.
او وضعیت دین را میان پارسها و یونانیها مقایسه میکند و میگوید: پارسها در زمینه دیانت از یونانیها متمایز هستند. آنها عادت ندارند که برای خدایان مجسمه بر پا کنند و یا معبد و قربان گاهی بسازند. برعکس، آنها کسانی را که چنین کنند به دیوانگی متهم می کنند و علت آن به نظر من آن است که آن ها هرگز مانند یونانیان خصوصیات بشری برای خدایان خود قایل نبودند.
هر چند در نگارش نبردهای ایران و یونان از همزبانان یونانی خود پشتیبانی میکند، اما پلوتارک، تاریخنگار یونانی، هرودوت را بیگانهپرست معرفی کردهاست.
بخش مهمی از تاریخ باشکوه ایران باستان از نوشتههای او یا به کمک آنها شناخته شده است. شناخت کنونی ما از ملتهای کهن دیگری مانند بابلیها، مصریها، فینیقیها، نیز تا اندازهی زیادی از نوشتههای او به دست آمده است. از فرهیختگان یونانی گرفته تا مورخین معاصر، از جمله ویل دورانت و آرنولد توینبی، هرودوت را پدر تاریخ دانستهاند.
هرودوت - جزیره دانش
هرودوت - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
بخش زیادی از تاریخ هرودوت به پارسها و مادها و ملتهای زیر فرمان آنان اختصاص یافته و نقطه اوج تاریخ او ،شرح جنگهای ایران و یونان از داریوش تا آخر دوره خشایارشاه است. او در کتابش آرزو می کند که روزی آزادی یونان را ببیند و شاهد نابودی دیکتاتوری هخامنشی! باشد. او به غیر از کوروش و داریوش، همه شاهان هخامنشی را سبک سر و دیکتاتور خوانده است.
درواقع، تاریخ هرودوت در حکم گزارش یک خبرنگار جنگی است که گاهی خبری را بدون تفسیر و اظهار نظر نقل میکند و گاهی هم راه مبالغه را در پیش میگیرد.
با این همه، او این رفتار پادشاهان پارس را میستاید که که فردی را برای یک گناه کوچک به مرگ محکوم نمیکنند و این که هیچ کدام از پارسها حق ندارد برای یک گناه کوچک یکی از افراد خانوادهی خود را مجازاتی جبرانناپذیر کند. آنها باید:` نخست خوب بیاندیشند و چانچه کاهای بد مقصر از خدماتش از حیث تعداد و شدت بیشتر باشد، آنگاه میتوانند تسلیم خشم و غضب شوند و او را مجازات کنند.
درباره تعلیم و تربیت پارسها در زمان کوروش مینویسد: پارسها میخواهند که از جوانان خود مردانی شجاع و پر تهور بسازند و داشتن فرزندان زیاد را در خانواده تشویق میکنند. همهی جوانان بایستی سوارکاری و تیراندازی را فرا گیرند. هر عملی که ارتکاب آن منع شده، صحبت کردن از آن نیز ممنوع است. به عقیده پارسها بدترین و ننگینترین کارها، دروغ گفتن و پس از آن قرض گرفتن است. استدلال آنها این است که کسی که قرض میکند، گاه مجبور است دروغ بگوید.
او پیرامون بهداشت در میان پارسها میگوید: پارسها مواد پاک مانند خاک و آب را آلوده نمیکنند. آنها در مجراهای آب، ادرار نمیکنند و آب دهان در آن نمیاندازند و دست روی خود را(در آنجا) نمیشویند و حتی اجازه نمیدهند که کسی چنین کند. بر عکس ما(یونانیها)، مجراهای آب را چندان گرامی نمیداریم.
او وضعیت دین را میان پارسها و یونانیها مقایسه میکند و میگوید: پارسها در زمینه دیانت از یونانیها متمایز هستند. آنها عادت ندارند که برای خدایان مجسمه بر پا کنند و یا معبد و قربان گاهی بسازند. برعکس، آنها کسانی را که چنین کنند به دیوانگی متهم می کنند و علت آن به نظر من آن است که آن ها هرگز مانند یونانیان خصوصیات بشری برای خدایان خود قایل نبودند.
مولانا جلال الدین محمد بلخی |
جلالالدین بلخی، رومی، مولانا، مولوی (۶۰۴، بلخ - ۶۷۲ ه. ق، قونیه) از زبدهترین عارفان و یکی از مشهورترین شاعران ایرانی به شمار میآید.
جلالالدين محمد مولوي در خراسان به دنيا آمد و نخست به فراگيري علوم متداول آن عصر پرداخت اما ديدارش با شمس تبريزي موجب تحول بزرگي در روح او شد و او را دگرگون كرد. مثنوي معنوي و ديوان شمس دو اثر برجسته و پرآوازهي اوست.
پيکر او در کنار قبر پدرش در قونيه، ترکيه امروزی به خاک سپرده شد و امروز زيارتگاه مشتاقان و دوستداران اين عارف نامي ايران است.
جلالالدين محمد، فرزند بهاءالدين محمد، معروف به بهاءالدين ولد و ملقب به سلطان العلماء فرزند حسين بلخي بود. اين خانواده پدر بر پدر از مردم خراسان قديم ساكن ناحيهي بلخ بوده و به نسبت بلخي و خراساني شهرت داشتهاند.
پدر او به علت رنجشی که از سلطان محمد خوارزمشاه پیدا کرده بود شهر و دیار خود راترک کرد و با خاندان خود از بلخ مهاجرت نمود. معروف است كه پدرش در عبور از نيشابور شيخ فريد الدين عطار نيشابوري را ديدار كرد و شيخ عطار نسخهاي از اسرارنامه ئ خود را به او هديه داد و براي مولوي به فراست ايماني آتيهي درخشاني را پيشبيني كرد و به پدر او گفت كه اين پسر را گرامي بدار زود باشد كه نقس گرم او آتش در سوختگان عالم زند.
بزرگترين حادثه زندگي مولانا در سال ۶۴۲ اتفاق افتاد. در اين سال او با شخصيت عالم و وارسته اي به نام شمس تبريزي آشنا شد و طي سالي که شمس در قونيه اقامت داشت، مولانا با پشت کردن به تمام امور دنيوي با او هم صحبت شد. تاثيرات روحي و رواني شمس در مولانا به قدري عميق و ماندگار بود که تحول عظيمي در زندگي مولانا بوجود آورد. تا جائي که موجب پيدايش بزرگترين آثار ادبي و تربيتي در تاريخ ادبيات اين سرزمين برجای گذاشت که جزو عالی ترین نتایج اندیشه بشری شد. ديري نپائيد که دوران هم نشيني مولانا و شمس به پايان رسيد و در اثر بدخواهي و حسادت بعضي از شاگردان و اطرافيان مولانا، شمس قونيه را ترک کرد و اين فراق و دوري تا آخر عمر مولانا را در حسرت ديدار باقي گذاشت.
مولانا جلال الدين محمد بلخي - جزیره دانش
مولانا جلال الدين محمد بلخي - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
جلالالدين محمد مولوي در خراسان به دنيا آمد و نخست به فراگيري علوم متداول آن عصر پرداخت اما ديدارش با شمس تبريزي موجب تحول بزرگي در روح او شد و او را دگرگون كرد. مثنوي معنوي و ديوان شمس دو اثر برجسته و پرآوازهي اوست.
پيکر او در کنار قبر پدرش در قونيه، ترکيه امروزی به خاک سپرده شد و امروز زيارتگاه مشتاقان و دوستداران اين عارف نامي ايران است.
جلالالدين محمد، فرزند بهاءالدين محمد، معروف به بهاءالدين ولد و ملقب به سلطان العلماء فرزند حسين بلخي بود. اين خانواده پدر بر پدر از مردم خراسان قديم ساكن ناحيهي بلخ بوده و به نسبت بلخي و خراساني شهرت داشتهاند.
پدر او به علت رنجشی که از سلطان محمد خوارزمشاه پیدا کرده بود شهر و دیار خود راترک کرد و با خاندان خود از بلخ مهاجرت نمود. معروف است كه پدرش در عبور از نيشابور شيخ فريد الدين عطار نيشابوري را ديدار كرد و شيخ عطار نسخهاي از اسرارنامه ئ خود را به او هديه داد و براي مولوي به فراست ايماني آتيهي درخشاني را پيشبيني كرد و به پدر او گفت كه اين پسر را گرامي بدار زود باشد كه نقس گرم او آتش در سوختگان عالم زند.
بزرگترين حادثه زندگي مولانا در سال ۶۴۲ اتفاق افتاد. در اين سال او با شخصيت عالم و وارسته اي به نام شمس تبريزي آشنا شد و طي سالي که شمس در قونيه اقامت داشت، مولانا با پشت کردن به تمام امور دنيوي با او هم صحبت شد. تاثيرات روحي و رواني شمس در مولانا به قدري عميق و ماندگار بود که تحول عظيمي در زندگي مولانا بوجود آورد. تا جائي که موجب پيدايش بزرگترين آثار ادبي و تربيتي در تاريخ ادبيات اين سرزمين برجای گذاشت که جزو عالی ترین نتایج اندیشه بشری شد. ديري نپائيد که دوران هم نشيني مولانا و شمس به پايان رسيد و در اثر بدخواهي و حسادت بعضي از شاگردان و اطرافيان مولانا، شمس قونيه را ترک کرد و اين فراق و دوري تا آخر عمر مولانا را در حسرت ديدار باقي گذاشت.
آثار منظوم مولوی:
مثنوی معنوی دیوان شمس |
آثار منثور مولوی:
|
مولانا جلال الدين محمد بلخي - جزیره دانش
مولانا جلال الدين محمد بلخي - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
شمس تبریزی |
سلطانالاوليا و الاقطاب تاج المعشوقين شمسالدينوالحق، محمدبن علی بن ملك تبريزی (۵۸۲-۶۴۵ هجری قمری) در تبريز قدم به عرصة هستی نهاده و
از صوفیان مشهور سدهٔ هفتم هجری است.
از جزئيات احوالش اطلاعي در دست نيست. برخي وي را مريد باباکمال خجندي دانسته اند و برخی معتقدند که او در دوران جوانی در تبريز در محضر شيخ ابوبكر سلهباف عارف مشهور آن عصر، طی مراحل عرفان به كسب اطلاعاتی موفق وفق گرديدهاست. ليكن به مقامي ميرسد كه درمييابد بايد، پرورشگري بزرگتر را براي خود بيابد و از اينرو، به سير و سفر ميپردازد، و در پي گمشدهي خود همچنان، شهر به شهر، ميگردد.
از جمله بزرگانی که وی در طی این دوران با آنان ملاقات میکند: میتوان از شهاب هریوه اهل دمشق که معتقد بود عقل هرگز خطا نمیکند، فخررازی، اوحد کرمانی و محی الدین بن عربی در بغداد، نام برد. ورود شمس به قونيه و ملاقاتش با مولانا در سال ۶۴۲ ه.ق. انجام میگیرد. مولانا فرزند سلطان العلما و مفتي شهر بوده، شاگردان و مريدان بسیاری داشت، جامه فقيهانه ميپوشید و در محيط قونيه از اعتبار و احترام عام برخوردار بود، با اينهمه چنان مفتون اين درويش بي نام و نشان ميگردد که سر از پاي نمي شناسد. تأثير شمس بر مولانا چنان بود که در مدتي کوتاه از فقيهي با تمکين، عاشقي شوريده ساخت چنانکه خود گويد:
در دست هميشه مصحفم بود در عشق گرفته ام چغانه
اندر دهني که بود تسبيح شعر است و دوبيتي و ترانه
حالا ديگر شيخ علامه چون طفلي نوآموز در محضر اين پير مرموز زانو مي زد و چنين بود که مريدان سلطان العلما سخت برآشفته و عوام و خواص شهر سر برداشتند. کار بدگوئي و زخم زبان و مخالفت در اندک زماني به ناسزا راني و دشمني و کينه و عناد علني انجاميد و متعصبان ساده دل به مبارزه با شمس برخاستند.
شمس تبريزي چون عرصه را بر خود تنگ يافت، بناگاه قونيه را ترک گفت. پس از سفر قهر آميز شمس، افسردگي خاطر و ملال عميق و عزلت و سکوت پر عتاب مولانا، ارادتمندان صادق او را سخت اندوهگين و پشيمان می سازد.
چند گاهي خبر از شمس نبود که کجاست و در چه حال است، تا نامه اي از او رسيد و معلوم شد که به نواحي شام رفته است. با وصول نامه شمس، مولانا را دل رميده و نامه اي منظوم در قلم آورد و فرزند خود سلطان ولد را با مبلغي پول و استدعاي بازگشت شمس به دمشق فرستاد.
شمس در سال ۶۴۳ به قونیه بازمی گردد و دوباره مورد آزار مریدان مولانا قرار میگیرد تا سال ۶۴۵ که ظاهرا برای آخرین بار از قونیه رفته و ناپدید گشته است. اندوه و بيقراري مولانا، از فراق شمس اين بار چنان شديد بوده که می گويد:
بانگ و افغان او به عرش رسيد ناله اش را بزرگ و خرد شنيد
بعد از اين ماجراي تلخ و ناگوار مولانا هماهنند كسي كه آفتاب جانبخش خود را گم كرده ،براي يافتن شمس جان خود به شهرهاي مختلف رفت تا شايد نشاني از وي بيابد ولي هرگز موفق به ديدار محبوب خو نشد. در اين جستجو گريز عاشقانه غزليات فراواني از مولوي صادر شده كه تمام آنها در خطاب به شمس تبريزي و درباره او و گوياي رنج فراواني اسن كه مولانا در هجر وي كشيده است. به همين خاطر نام اين ديوان را به ديوان شمس تبريزي اشتهار يافته است.
در مجمل فصيحي تاليف فصيح هرومي كه از جمله منابع معتبري است كه مولف آن مندرجات كتاب خود را از منابع كهن تر گفته است، به صراحت از مدفن شمس در خوي خبر داده شده است.
مجموعه ای از سخنان و حکایاتی نغز و دلپذیر که در دوران حضور شمس در قونیه بر زبان وی جاری شده و پس از او توسط مریدان مولانا و شمس در یادداشت هایی پراکنده جمع آوری گردیده به مقالات شمس تبریزی معروف است که نسخه ٔ آن در کتابخانه ٔ قونیه محفوظ است .
شمس تبريزي - لغت نامه دهخدا
شمس تبريزي - سایت فرهنگ سرا
کلیات دیوان شمس تبريزي - و سایت اخبار شمس تبریزی
از جزئيات احوالش اطلاعي در دست نيست. برخي وي را مريد باباکمال خجندي دانسته اند و برخی معتقدند که او در دوران جوانی در تبريز در محضر شيخ ابوبكر سلهباف عارف مشهور آن عصر، طی مراحل عرفان به كسب اطلاعاتی موفق وفق گرديدهاست. ليكن به مقامي ميرسد كه درمييابد بايد، پرورشگري بزرگتر را براي خود بيابد و از اينرو، به سير و سفر ميپردازد، و در پي گمشدهي خود همچنان، شهر به شهر، ميگردد.
از جمله بزرگانی که وی در طی این دوران با آنان ملاقات میکند: میتوان از شهاب هریوه اهل دمشق که معتقد بود عقل هرگز خطا نمیکند، فخررازی، اوحد کرمانی و محی الدین بن عربی در بغداد، نام برد. ورود شمس به قونيه و ملاقاتش با مولانا در سال ۶۴۲ ه.ق. انجام میگیرد. مولانا فرزند سلطان العلما و مفتي شهر بوده، شاگردان و مريدان بسیاری داشت، جامه فقيهانه ميپوشید و در محيط قونيه از اعتبار و احترام عام برخوردار بود، با اينهمه چنان مفتون اين درويش بي نام و نشان ميگردد که سر از پاي نمي شناسد. تأثير شمس بر مولانا چنان بود که در مدتي کوتاه از فقيهي با تمکين، عاشقي شوريده ساخت چنانکه خود گويد:
در دست هميشه مصحفم بود در عشق گرفته ام چغانه
اندر دهني که بود تسبيح شعر است و دوبيتي و ترانه
حالا ديگر شيخ علامه چون طفلي نوآموز در محضر اين پير مرموز زانو مي زد و چنين بود که مريدان سلطان العلما سخت برآشفته و عوام و خواص شهر سر برداشتند. کار بدگوئي و زخم زبان و مخالفت در اندک زماني به ناسزا راني و دشمني و کينه و عناد علني انجاميد و متعصبان ساده دل به مبارزه با شمس برخاستند.
شمس تبريزي چون عرصه را بر خود تنگ يافت، بناگاه قونيه را ترک گفت. پس از سفر قهر آميز شمس، افسردگي خاطر و ملال عميق و عزلت و سکوت پر عتاب مولانا، ارادتمندان صادق او را سخت اندوهگين و پشيمان می سازد.
چند گاهي خبر از شمس نبود که کجاست و در چه حال است، تا نامه اي از او رسيد و معلوم شد که به نواحي شام رفته است. با وصول نامه شمس، مولانا را دل رميده و نامه اي منظوم در قلم آورد و فرزند خود سلطان ولد را با مبلغي پول و استدعاي بازگشت شمس به دمشق فرستاد.
شمس در سال ۶۴۳ به قونیه بازمی گردد و دوباره مورد آزار مریدان مولانا قرار میگیرد تا سال ۶۴۵ که ظاهرا برای آخرین بار از قونیه رفته و ناپدید گشته است. اندوه و بيقراري مولانا، از فراق شمس اين بار چنان شديد بوده که می گويد:
بانگ و افغان او به عرش رسيد ناله اش را بزرگ و خرد شنيد
بعد از اين ماجراي تلخ و ناگوار مولانا هماهنند كسي كه آفتاب جانبخش خود را گم كرده ،براي يافتن شمس جان خود به شهرهاي مختلف رفت تا شايد نشاني از وي بيابد ولي هرگز موفق به ديدار محبوب خو نشد. در اين جستجو گريز عاشقانه غزليات فراواني از مولوي صادر شده كه تمام آنها در خطاب به شمس تبريزي و درباره او و گوياي رنج فراواني اسن كه مولانا در هجر وي كشيده است. به همين خاطر نام اين ديوان را به ديوان شمس تبريزي اشتهار يافته است.
در مجمل فصيحي تاليف فصيح هرومي كه از جمله منابع معتبري است كه مولف آن مندرجات كتاب خود را از منابع كهن تر گفته است، به صراحت از مدفن شمس در خوي خبر داده شده است.
مجموعه ای از سخنان و حکایاتی نغز و دلپذیر که در دوران حضور شمس در قونیه بر زبان وی جاری شده و پس از او توسط مریدان مولانا و شمس در یادداشت هایی پراکنده جمع آوری گردیده به مقالات شمس تبریزی معروف است که نسخه ٔ آن در کتابخانه ٔ قونیه محفوظ است .
شمس تبريزي - لغت نامه دهخدا
شمس تبريزي - سایت فرهنگ سرا
کلیات دیوان شمس تبريزي - و سایت اخبار شمس تبریزی
ابونصر فارابی، ارسطوي دوم، ارسطوی شرق |
محمد بن محمد، از پاراب، فاراب ماوراء النهر، در کناره سير دريا (رود سيحون) و از فیلسوفان شرقی سده سوم و چهارم هجری است. وی در حدود سال ۲۵۷ ه. ق. در خراسان قدیم به دنیا آمد، پدرش از سرداران سپاه سامانيان و از نژاد ايرانی بود. ترک دانستن او، چنانکه بعضی پنداشته اند خطاست . ابن النديم که معاصر آن فيلسوف بود، اصلا به ترک بودن او اشاره يی ندارد، بلکه در آثار قرن ششم هجری و بعد از آن ترک بودن فارابی تصريح شده است.
فارابی در انواع علوم بی همتا بود. چنانکه درباره هر علمی از علوم زمان خویش کتاب نوشت و از کتابهای وی معلوم میشود که در علوم زبان و ریاضیات و کیمیا و هیات و علوم نظامی و موسیقی و طبیعیات و الهیات و علوم مدنی و فقه و منطق دارای مهارت بسیار بودهاست.
اما اهميت فارابی بيشتر در شرحهای او بر آثار ارسطو خاصه بر منطقيات اوست، چون با کارهای او منطق ارسطو به بهترين وجه شناسانده شد. در سنت فلسفه اسلامی، فارابی را بعد از ارسطو که ملقب به «معلم اول» بود، معلم ثانی لقب دادهاند.
فلسفه فارابی آمیزهای است از حکمت ارسطویی و نو افلاطونی که رنگ اسلامی و به خصوص شیعی اثناعشری به خود گرفتهاست. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه به مکتب فلوطینی گرایش دارد.
در سال ۳۳۰هجری قمری/۹۴۱میلادی به دمشق رفت و به «سیف الدوله حمدانی»، حاکم حلب و از بر جسته ترین امیران
دولت شیعی مذهب حمدانی و یکی از برپا دارندگان نهضت تمدنی و فرهنگ اسلامی در عصر حمدانیان، پیوست و در زمره علمای دربار او درآمد.
فارابی در سال ۳۳۸ه. ق./۹۵۰م. در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت.
ابونصر فارابی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
ابونصر فارابی - دائره المعارف بزرگ اسلامی
فارابی در انواع علوم بی همتا بود. چنانکه درباره هر علمی از علوم زمان خویش کتاب نوشت و از کتابهای وی معلوم میشود که در علوم زبان و ریاضیات و کیمیا و هیات و علوم نظامی و موسیقی و طبیعیات و الهیات و علوم مدنی و فقه و منطق دارای مهارت بسیار بودهاست.
اما اهميت فارابی بيشتر در شرحهای او بر آثار ارسطو خاصه بر منطقيات اوست، چون با کارهای او منطق ارسطو به بهترين وجه شناسانده شد. در سنت فلسفه اسلامی، فارابی را بعد از ارسطو که ملقب به «معلم اول» بود، معلم ثانی لقب دادهاند.
فلسفه فارابی آمیزهای است از حکمت ارسطویی و نو افلاطونی که رنگ اسلامی و به خصوص شیعی اثناعشری به خود گرفتهاست. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه به مکتب فلوطینی گرایش دارد.
در سال ۳۳۰هجری قمری/۹۴۱میلادی به دمشق رفت و به «سیف الدوله حمدانی»، حاکم حلب و از بر جسته ترین امیران
دولت شیعی مذهب حمدانی و یکی از برپا دارندگان نهضت تمدنی و فرهنگ اسلامی در عصر حمدانیان، پیوست و در زمره علمای دربار او درآمد.
فارابی در سال ۳۳۸ه. ق./۹۵۰م. در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت.
ابونصر فارابی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
ابونصر فارابی - دائره المعارف بزرگ اسلامی
سعدی شیرازی |
ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله شيرازي موسوم به سعدی شیرازی (زادۀ حدود ۵۸۵ یا حدود ۶۰۶ – وفات ۶۷۱ یا ۶۹۱ هجری قمری)، از بزرگترين ستارگان و برجستگان درجه اول آسمان ادب ايران زمين است كه با تسلط وصف ناپذير خود بزرگترين شاهكارهاي ادبي ايران را در سرتاسر تاريخ ادبي اين كشور خلق نموده است.
سعدي در شیراز و در خانوادهاي اهل علم و ادب چشم به جهان گشود. پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود. او از اوان كودكي تحت نظارت دقيق پدرش به آموختن علوم و معارف روزگار خويش پرداخت و در مدتي كوتاه به اطلاعات وافري در باب تاريخ و ادبيات ايران دست يافت.
پس از درگذشت پدر، سعدی که هنوز نوجوان بود، به توصیه اتابک برای ادامه تحصیل عازم بغداد شد و در مدرسه مشهور نظامیه و دیگر حوزههای علمی آن شهر به تحصيل علوم ادبي و ديني پرداخت.
مرا در نظاميه آواز بود شب و روز تـلقـين و تکـرار بود
سعدي يكي به علت شوق جهانگردي و ديگر به سبب كشمكش هاي بين خوارزمشاهيان و اتابكان فارس و هجوم مغول به سفري طولاني پرداخت. كه در حدود سي تا چهل سال طول كشيد. وي بغداد، سوريه و مكه را تا شمال آفريقا گشت. وي در آثار خود از سفر به كاشغر، هند و تركستان سخن گفته است.
در اقصای عالم بگشتم بسی به سر بردم ایام با هر کسی
ز هـر خرمني خوشه اي يافتم تمتع به هـر گوشه اي يافتم
سعـدي هـم در شعـر و هـم در نـثر سخـن فارسي را به کمال رسانده است. ويژگي شاخص سعدي در غزل عاشقانه و مثنوي اخلاقي و نثر فني به سبك مقامه نگاري است. اشعار سعدي در انواع قالبها مانند قصيده، غزل، قطعه، رباعي، ترجيع بند و تركيب بند سروده شده است. چون آثار سعدي نتيجه تجربيات و مطالعات و مشاهدات اوست، آثارش هم شامل نكات اخلاقي، پند و موعظه است، و هم داراي مضامين عاقلانه و لطف و زیبايي است.
بوستان سعدی یا سعدینامه نخستین اثر سعدی است که کار سرودن آن در سال ۶۵۵ هجری قمری پایان یافته است. سعدی این اثر را در زمانی که در سفر بوده، در قالب مثنوی و در بحر متقارب سروده است، و از نظر قالب و وزن شعری حماسی است هر چند که از نظر محتوا به اخلاق و تربیت و سیاست و اجتماعیات پرداخته است.
گلستان سعدی کتابی است نوشتهٔ شاعر و نویسندهٔ معروف ایرانی سعدی شیرازی که در یک دیباچه و هشت باب به نثر مُسَّجَع (آهنگین) نوشته شده است. غالب نوشتههای آن کوتاه و به شیوهٔ داستانها و نصایح اخلاقی است.
سعدی در خانقاهی که محل زندگی او بود، در گذشته و به خاک سپرده شده است که در ۴ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ می باشد.
سعدی شیرازی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
سعدي در شیراز و در خانوادهاي اهل علم و ادب چشم به جهان گشود. پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود. او از اوان كودكي تحت نظارت دقيق پدرش به آموختن علوم و معارف روزگار خويش پرداخت و در مدتي كوتاه به اطلاعات وافري در باب تاريخ و ادبيات ايران دست يافت.
پس از درگذشت پدر، سعدی که هنوز نوجوان بود، به توصیه اتابک برای ادامه تحصیل عازم بغداد شد و در مدرسه مشهور نظامیه و دیگر حوزههای علمی آن شهر به تحصيل علوم ادبي و ديني پرداخت.
مرا در نظاميه آواز بود شب و روز تـلقـين و تکـرار بود
سعدي يكي به علت شوق جهانگردي و ديگر به سبب كشمكش هاي بين خوارزمشاهيان و اتابكان فارس و هجوم مغول به سفري طولاني پرداخت. كه در حدود سي تا چهل سال طول كشيد. وي بغداد، سوريه و مكه را تا شمال آفريقا گشت. وي در آثار خود از سفر به كاشغر، هند و تركستان سخن گفته است.
در اقصای عالم بگشتم بسی به سر بردم ایام با هر کسی
ز هـر خرمني خوشه اي يافتم تمتع به هـر گوشه اي يافتم
سعـدي هـم در شعـر و هـم در نـثر سخـن فارسي را به کمال رسانده است. ويژگي شاخص سعدي در غزل عاشقانه و مثنوي اخلاقي و نثر فني به سبك مقامه نگاري است. اشعار سعدي در انواع قالبها مانند قصيده، غزل، قطعه، رباعي، ترجيع بند و تركيب بند سروده شده است. چون آثار سعدي نتيجه تجربيات و مطالعات و مشاهدات اوست، آثارش هم شامل نكات اخلاقي، پند و موعظه است، و هم داراي مضامين عاقلانه و لطف و زیبايي است.
بوستان سعدی یا سعدینامه نخستین اثر سعدی است که کار سرودن آن در سال ۶۵۵ هجری قمری پایان یافته است. سعدی این اثر را در زمانی که در سفر بوده، در قالب مثنوی و در بحر متقارب سروده است، و از نظر قالب و وزن شعری حماسی است هر چند که از نظر محتوا به اخلاق و تربیت و سیاست و اجتماعیات پرداخته است.
گلستان سعدی کتابی است نوشتهٔ شاعر و نویسندهٔ معروف ایرانی سعدی شیرازی که در یک دیباچه و هشت باب به نثر مُسَّجَع (آهنگین) نوشته شده است. غالب نوشتههای آن کوتاه و به شیوهٔ داستانها و نصایح اخلاقی است.
سعدی در خانقاهی که محل زندگی او بود، در گذشته و به خاک سپرده شده است که در ۴ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ می باشد.
سعدی شیرازی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
حافظ شیرازی |
شمس الدین محمد شیرازی (۷۲۷-۷۹۲ ه ق) ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب، در شیراز زاده و در همان شهر نیز وفات یافته است.
او از مشهورترین شعرای تاریخ ایران و از تابناكترین ستارههای آسمان ادب و هنر ایران زمین است. نام پدرش را بهاءالدین دانستهاند كه ممكن است به شیوۀ معمول «بهاءالدین» لقب او بوده باشد.
شیراز، در دوران جوانی حافظ، اگرچه وضع سیاسی آرام و ثابتی نداشت و با افول سلسله محلی اتابکان فارس به تصرف خاندان اینجو در آمده بود، لیكن از مراكز بزرگ علمی و ادبی ایران و جهان اسلام محسوب میگردید.
به نقل از محمد گلندام، دوست و همدرس وی، حافظ به دو رشته از دانشهای زمان، یعنی علوم شرعی و علوم ادبی پرداخت و به آنها تسلط کامل یافت. وی علاوه بر اندوخته عمیق علمی و ادبی خود، قرآن را نیز کامل از حفظ داشت و از این روی تخلص حافظ بر خود نهاد.
خواجه در همان دهه بیست زندگی، به شبب شهرت والای خود مورد توجه اٌمرای آل اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.
حکومت شاه ابواسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حکمرانی خود که از سال ۷۴۲ تا ۷۵۴ ه.ق بطول انجامید در عمرانی و آبادانی فارس و آسایش و امنیت مردم این ایالت بویژه شیراز کوشید.
پس از این دوره صلح و صفا در سال ۷۳۴ هجری خورشيدی امیرمبارزالدین محمد مظفری، مؤسس سلسله آل مظفر، كه پادشاهی دیندار و سخت گیر بود به شیراز تاخت. شاه شیخ ابواسحاق فراری و كشته شد. سخت گیری های امیر مبارزالدین محمد باعث شد كه مردم او را محتسب (پلیس دینی) بنامند. حافظ بیش از همه از این وضع ناراحت بود و ناراحتی خود را در غزل های بسیار سرود:
اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است به بانگ چنگ مخور می كه محتسب تیز است
بر خلاف سعدی، حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و به جز یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز و یک سفر کوتاه به یزد همواره در شیراز بود. حافظ در باره این سفر غزلی دارد:
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
اواخر زندگی شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزی های فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردم آن دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز نهاد.
میگویند هنگامی که قصد دفن حافظ را داشتند، عدهای از متعصبان با استناد اشعار حافظ درباره میگساری با دفن وی به شیوهٔ مسلمانان مخالف بودند و در مقابل عدهٔ دیگر وی را فردی مسلمان و معتقد میدانستند. قرار شد که از دیوان حافظ فالی بگیرند که این بیت آمد:
قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت
این شعر در بدخواهان شاعر بزرگ تأثیر بسیاری میکند و همه را خاموش میکند.
تبحر حافظ در سرودن غزل بوده و با ترکیب اسلوب و شیوه شعرای پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگر چه پیرو سبک عراقی است اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد. برخی از حافظ پژوهان شعر او را پایه گذار سبک هندی میدانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است (حافظ نامه، خرمشاهی).
از دیوان حافظ به سبب شهرت و رواج بسیار آن نسخههای فراوان در دست است كه اغلب در معرض دستبرد ناسخان و متذوقان قرار گرفته دربارهی بسیاری از بیتهای حافظ به سبب اشتمال آنها بر مضمونها دقیق، میان اهل ادب تفسیرهای خاص رایج است.
دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه، و تعدادی رباعی است، تا کنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوههای گوناگون، به زبان اصلی فارسی و دیگر زبانهای جهان بهچاپ رسیده است. شاید تعداد نسخههای خطّی ساده یا تذهیب گردیدهٔ آن در کتابخانههای ایران، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه، و حتی کشورهای غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد.
گوته، نابغهٔ ادب آلمانی، «دیوان غربی - شرقی» خود را تحت تاثیر «دیوان حافظ» سرود، و فصل دوم آن را با نام «حافظنامه» به اشعاری در مدح حافظ اختصاص داد
نیچه، شاعر و فیلسوف آلمانی، نیز در دیوان «اندرزها و حکمتها»، یکی از شعرهای خود را با نام «به حافظ (آوای نوشانوش، پرسش یک آبنوش)» به او تقدیم کردهاست.
نسخههای خطی غزلیات حافظ
دیوان حافظ شیرازی - سایت ریرا
پخش صوتی غزلیات حافظ - سایت فرهنگ سرا
حافظ شیرازی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
حافظ شیرازی - چهره های ماندگار
او از مشهورترین شعرای تاریخ ایران و از تابناكترین ستارههای آسمان ادب و هنر ایران زمین است. نام پدرش را بهاءالدین دانستهاند كه ممكن است به شیوۀ معمول «بهاءالدین» لقب او بوده باشد.
شیراز، در دوران جوانی حافظ، اگرچه وضع سیاسی آرام و ثابتی نداشت و با افول سلسله محلی اتابکان فارس به تصرف خاندان اینجو در آمده بود، لیكن از مراكز بزرگ علمی و ادبی ایران و جهان اسلام محسوب میگردید.
به نقل از محمد گلندام، دوست و همدرس وی، حافظ به دو رشته از دانشهای زمان، یعنی علوم شرعی و علوم ادبی پرداخت و به آنها تسلط کامل یافت. وی علاوه بر اندوخته عمیق علمی و ادبی خود، قرآن را نیز کامل از حفظ داشت و از این روی تخلص حافظ بر خود نهاد.
خواجه در همان دهه بیست زندگی، به شبب شهرت والای خود مورد توجه اٌمرای آل اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.
حکومت شاه ابواسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حکمرانی خود که از سال ۷۴۲ تا ۷۵۴ ه.ق بطول انجامید در عمرانی و آبادانی فارس و آسایش و امنیت مردم این ایالت بویژه شیراز کوشید.
پس از این دوره صلح و صفا در سال ۷۳۴ هجری خورشيدی امیرمبارزالدین محمد مظفری، مؤسس سلسله آل مظفر، كه پادشاهی دیندار و سخت گیر بود به شیراز تاخت. شاه شیخ ابواسحاق فراری و كشته شد. سخت گیری های امیر مبارزالدین محمد باعث شد كه مردم او را محتسب (پلیس دینی) بنامند. حافظ بیش از همه از این وضع ناراحت بود و ناراحتی خود را در غزل های بسیار سرود:
اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است به بانگ چنگ مخور می كه محتسب تیز است
بر خلاف سعدی، حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و به جز یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز و یک سفر کوتاه به یزد همواره در شیراز بود. حافظ در باره این سفر غزلی دارد:
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
اواخر زندگی شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزی های فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردم آن دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز نهاد.
میگویند هنگامی که قصد دفن حافظ را داشتند، عدهای از متعصبان با استناد اشعار حافظ درباره میگساری با دفن وی به شیوهٔ مسلمانان مخالف بودند و در مقابل عدهٔ دیگر وی را فردی مسلمان و معتقد میدانستند. قرار شد که از دیوان حافظ فالی بگیرند که این بیت آمد:
قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت
این شعر در بدخواهان شاعر بزرگ تأثیر بسیاری میکند و همه را خاموش میکند.
تبحر حافظ در سرودن غزل بوده و با ترکیب اسلوب و شیوه شعرای پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگر چه پیرو سبک عراقی است اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد. برخی از حافظ پژوهان شعر او را پایه گذار سبک هندی میدانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است (حافظ نامه، خرمشاهی).
از دیوان حافظ به سبب شهرت و رواج بسیار آن نسخههای فراوان در دست است كه اغلب در معرض دستبرد ناسخان و متذوقان قرار گرفته دربارهی بسیاری از بیتهای حافظ به سبب اشتمال آنها بر مضمونها دقیق، میان اهل ادب تفسیرهای خاص رایج است.
دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه، و تعدادی رباعی است، تا کنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوههای گوناگون، به زبان اصلی فارسی و دیگر زبانهای جهان بهچاپ رسیده است. شاید تعداد نسخههای خطّی ساده یا تذهیب گردیدهٔ آن در کتابخانههای ایران، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه، و حتی کشورهای غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد.
گوته، نابغهٔ ادب آلمانی، «دیوان غربی - شرقی» خود را تحت تاثیر «دیوان حافظ» سرود، و فصل دوم آن را با نام «حافظنامه» به اشعاری در مدح حافظ اختصاص داد
نیچه، شاعر و فیلسوف آلمانی، نیز در دیوان «اندرزها و حکمتها»، یکی از شعرهای خود را با نام «به حافظ (آوای نوشانوش، پرسش یک آبنوش)» به او تقدیم کردهاست.
نسخههای خطی غزلیات حافظ
دیوان حافظ شیرازی - سایت ریرا
پخش صوتی غزلیات حافظ - سایت فرهنگ سرا
حافظ شیرازی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
حافظ شیرازی - چهره های ماندگار
ابن مقفع، روزبه پارسي پسر دادویه |
روزبه پارسي پسر دادويه معروف به عبدالله بن مقفع (۱۰۶-۱۴۲ق/۷۲۴-۷۵۹م) كه يكي از مترجمان برجسته و دانشمندان بنام ايران در قرن دوم هجري است، در فيروزآباد پارس بهدنيا آمد. او در بصره بهعنوان مولب در خاندان «آل هاشم» پرورش يافت و در اثر آميزش با تازيان زبان عربي را بهخوبي فراگرفت و در آن بهمرحله استادي رسيد و از فصحا و عربينويسان دهگانه درجه اول دوران خود شد. وي زبان پهلوي را نیز بهخوبي ميدانست.
پدرش زردشتي و از نژاد اصيل ليراني بود و روزبه اگرچه ظاهرا مسلمان شد اما تا پايان عمر زرتشتي باقي ماند و كيش اجداد و نياكان خود را هرگز ترك نكرد. گویند روزی که روزبه از برابر یک آتشکده میگذشت این شعر را خواندهاست:
ای خانهٔ دلدار که از بیم بداندیش
روی از تو همی تافته و دل بتو دارم
رو تافتنم را منگر زانکه به هر حال
جان بهر تو میبازم و منزل بتو دارم
روزبه نويسندة بزرگ و مترجم آثار پهلوي به عربى، و نخستین کسی است که رسماً آثاری به نثر عربی نوشته است. همچنین او نخستين كسي بود كه فن منطق را به عربي ترجمه كرده و مسايل برهاني را در اختيار اعراب گذاشته است و به تنهایی مایه تحولی عظیم در ادب و فرهنگ عرب گردید.
ضمنا ناگفته نماند كه پسرش روزبه «حفين» نيز مانند پدرش مردي فاضل و دانشمند بود. و يكي از كتابهاي معروف ارسطو Nichomacean Ethics را بهعربي ترجمه كرد.
بعضی نیز ادعا میکنند که عقاید زندیقی داشتهاست. از مهدی خلیفه نقل است (به مضمون) که «کتابی در زندقه ندیدم که با ابن مقفع ارتباطی نداشته باشد».
زندیق به پیروان «آیین مانی» گفته میشود. این کلمه معربِ واژه پهلوی زندیک است که خود از واژه زند گرفته شدهاست
ابن مقفع در ۳۶ سالگي مورد غضب منصور واقع شد و بهدست يكي از عمال پليد او يعني سفيان والي بصره بهطرزي فجيع بهقتل رسيد. گويند تنوري برتافتند و ابن مقفع را زنده زنده مثله كردند. اعضاي تن او را يكيك در آتش تنور انداختند تا اينكه تمام جسدش طعمه آتش گردید.
برخی از قول منصور نوشته اند این خلیفه بعد از مرگ ابن مقفع گفته است: این زندیق چطور در این مدت کوتاه اینهمه آثار مربوط به علوم و فرهنگ اجداد خود را به زبان عربی فصیح در آورده و نشر داده است که جمع آوری آنها به هیچ وجه ممکن نیست.
آثار او:
روزبه كتابهاي زير را نيز از پهلوي ترجمه كرده است:
منابع:
لسفه شرق اثر مهرداد مهرين، چاپ ششم، ۱۳۶۱ - گردآورنده: راشين جهانگيري
محمدی ملایری، محمد: تاریخ و فرهنگ در ایران
ابن مقفع - دائره المعارف بزرگ اسلامی
ابن مقفع - سایت آفتاب
پدرش زردشتي و از نژاد اصيل ليراني بود و روزبه اگرچه ظاهرا مسلمان شد اما تا پايان عمر زرتشتي باقي ماند و كيش اجداد و نياكان خود را هرگز ترك نكرد. گویند روزی که روزبه از برابر یک آتشکده میگذشت این شعر را خواندهاست:
ای خانهٔ دلدار که از بیم بداندیش
روی از تو همی تافته و دل بتو دارم
رو تافتنم را منگر زانکه به هر حال
جان بهر تو میبازم و منزل بتو دارم
روزبه نويسندة بزرگ و مترجم آثار پهلوي به عربى، و نخستین کسی است که رسماً آثاری به نثر عربی نوشته است. همچنین او نخستين كسي بود كه فن منطق را به عربي ترجمه كرده و مسايل برهاني را در اختيار اعراب گذاشته است و به تنهایی مایه تحولی عظیم در ادب و فرهنگ عرب گردید.
ضمنا ناگفته نماند كه پسرش روزبه «حفين» نيز مانند پدرش مردي فاضل و دانشمند بود. و يكي از كتابهاي معروف ارسطو Nichomacean Ethics را بهعربي ترجمه كرد.
بعضی نیز ادعا میکنند که عقاید زندیقی داشتهاست. از مهدی خلیفه نقل است (به مضمون) که «کتابی در زندقه ندیدم که با ابن مقفع ارتباطی نداشته باشد».
زندیق به پیروان «آیین مانی» گفته میشود. این کلمه معربِ واژه پهلوی زندیک است که خود از واژه زند گرفته شدهاست
ابن مقفع در ۳۶ سالگي مورد غضب منصور واقع شد و بهدست يكي از عمال پليد او يعني سفيان والي بصره بهطرزي فجيع بهقتل رسيد. گويند تنوري برتافتند و ابن مقفع را زنده زنده مثله كردند. اعضاي تن او را يكيك در آتش تنور انداختند تا اينكه تمام جسدش طعمه آتش گردید.
برخی از قول منصور نوشته اند این خلیفه بعد از مرگ ابن مقفع گفته است: این زندیق چطور در این مدت کوتاه اینهمه آثار مربوط به علوم و فرهنگ اجداد خود را به زبان عربی فصیح در آورده و نشر داده است که جمع آوری آنها به هیچ وجه ممکن نیست.
آثار او:
- ۱. الادب الصغير
- ۲. الادب الكبير
- ۳. رساله الصباحه
- ۴. كليله و دمنه
روزبه كتابهاي زير را نيز از پهلوي ترجمه كرده است:
- ۱. كتاب التاج در سيرت انوشيروان
- ۲. كتاب خداينامه درباره واقع تاريخي ايران
- ۳. كتاب مُزدك دربتره تعاليم مزدك
منابع:
لسفه شرق اثر مهرداد مهرين، چاپ ششم، ۱۳۶۱ - گردآورنده: راشين جهانگيري
محمدی ملایری، محمد: تاریخ و فرهنگ در ایران
ابن مقفع - دائره المعارف بزرگ اسلامی
ابن مقفع - سایت آفتاب
سیبویه |
ابوبشر سیبویه فرزند عمرو بن عثمان (۱۴۰-۱۸۰ ه. ق.)، مشهور به سیبویه. نام کامل وی: (ابو بشر عمرو بن عثمان بن قنبر البصری). وی از موالی بنی الحارث بن کعب و سپس از موالی آل الربیع بن زیاد الحراثی بود.
سیبویه از دانشمندان ایرانی صرف و نحو زبان عربی است که آرامگاهش در شهر شیراز است. معنی نام او «منسوب به سیب» است. بسیاری از نامهای ایرانی پیش از اسلام و اوایل دوره اسلامی به پسوند نسبی -ویه ختم میشد همچون «دادویه»، «زادویه» و غیره.
سیبویه در بیضای فارس تولد یافت و در بصره نشو و نما کرد. پس از آن که در نحو استادی بی همتا شد به نزد یحیی بن خالد برمکی به بغداد رفت.
اين دانشمند، «الكتاب» را در نحو نوشت که جامع ترين و معروف ترين كتاب در دستور زبان عربي است كه بعدها شاگردش اَخفش آن را شرح كرد. ابن ندیم درباره آن مینویسد: نه پیش از وی کسی مانند آن را تألیف نموده و نه بعد از او کسی تألیف خواهد کرد.
عدهای بر این باورند که اگر سیبویه ایرانی برای زبان عرب صرف و نحو (گرامر) ننوشته بود این زبان در نوشتار همانند لهجه (گویش) یکنواخت بودن خود را از دست میداد.
آرامگاه سيبويه در جنوب غربی شيراز، در محله سنگ سياه در قبرستان باهليه قرار دارد. وجه تسميه اين محله به سنگ سياه به دليل وجود سنگ سياه چهار گوشی است که بر روی تربت سيبويه نصب شده است.
سیبویه - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
اخفش شاگرد سیبویه - دائره المعارف بزرگ اسلامی
سیبویه از دانشمندان ایرانی صرف و نحو زبان عربی است که آرامگاهش در شهر شیراز است. معنی نام او «منسوب به سیب» است. بسیاری از نامهای ایرانی پیش از اسلام و اوایل دوره اسلامی به پسوند نسبی -ویه ختم میشد همچون «دادویه»، «زادویه» و غیره.
سیبویه در بیضای فارس تولد یافت و در بصره نشو و نما کرد. پس از آن که در نحو استادی بی همتا شد به نزد یحیی بن خالد برمکی به بغداد رفت.
اين دانشمند، «الكتاب» را در نحو نوشت که جامع ترين و معروف ترين كتاب در دستور زبان عربي است كه بعدها شاگردش اَخفش آن را شرح كرد. ابن ندیم درباره آن مینویسد: نه پیش از وی کسی مانند آن را تألیف نموده و نه بعد از او کسی تألیف خواهد کرد.
عدهای بر این باورند که اگر سیبویه ایرانی برای زبان عرب صرف و نحو (گرامر) ننوشته بود این زبان در نوشتار همانند لهجه (گویش) یکنواخت بودن خود را از دست میداد.
آرامگاه سيبويه در جنوب غربی شيراز، در محله سنگ سياه در قبرستان باهليه قرار دارد. وجه تسميه اين محله به سنگ سياه به دليل وجود سنگ سياه چهار گوشی است که بر روی تربت سيبويه نصب شده است.
سیبویه - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
اخفش شاگرد سیبویه - دائره المعارف بزرگ اسلامی
منصور حلاج |
ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر مشهور به حسین بن منصور حلاج (زادهٔ ۲۴۴ هجری) از عارفان ایران در سدهٔ سوم و دهه اول قرن چهارم هجریاست. او از مردم قریه تور واقع در شمال شرق بیضای فارس بود. برای وی کنیه های دیگری نیز چون ابو عماره، ابو محمد و ابو مسعود نیز آورده اند.
برای لقب وی (حلاج) سه توجیه آورده اند. اول آنکه پدرش پیشه حلاجی داشته و دوم آنکه نیکو سخن می گفته و اسرار را حلاجی می نموده و سوم معجزه ای در همین زمینه از خود نشان داده. یک بار به انباری پنبه بر گذشت اشارتی کرد در حال دانه از پنبه بیرون آمد و خلق متحیر گشتند.
او را صفت ها بسیار است اهل هند او را ابوالمغیث نوشتندی، اهل چین ابوالمعین، اهل خراسان ابوالمهر، اهل فارس ابوعبدالله الزاهد و اهل خوزستان حلاج الاسرار و در بغداد مصطلم و در بصره مخبر خواندند.
اساتید وی عبارت بودند از سهل بن عبدالله تستری، عمرو بن عثمان مکی و جنید بغدادی.
او که از مهم ترین صوفیان عصر خود بود در حالت سکر عرفانی، به گفتن «انا الحق» پرداخت و متشرعین او را به جرم «کفرگویی» ابتدا به قرمطی بودن متهم و بعد از هشت سال اعدام نمودند.
او را سنگسار کردند، جان نسپرد، و به گفتن اذکار مشغول بود. مثله کردند، همچنان میخواند. تا زبانش بریدند و آسمان بگرفت و آب دجله بالا آمد. برحسب وصیتاش خاکسترش به رود سپردند تا رود آرام شد.از او کرامات بسیار نقل شده است.
نقل است که در ابتدا که ریاضت میکشید، دلقی (کلاهی) داشت که آن را بیست سال بیرون نیاورده بود، روزی به ستم از وی بیرون کردند، گزنده بسیار در وی افتاده بود. یکی را وزن کردند، نیم دانگ بود.
نقل است که گرد او عقربی دیدند که میگردید قصد کشتن کردند، گفت: دست از وی بردارید که دوازده سال است که ندیم ماست و گرد ما می گردد.
نقل است که در شبانه روزی در زندان هزار رکعت نماز می خواند، گفتند: چو می گویی که من حقم، این نماز برای که خوانی؟ گفت: ما دانیم قدر ما!
نقل است که شب اول که او را حبس کردند بیامدند و او را در زندان ندیدند و جمله زندان را بگشتند کس ندیدند و شب دوم نه او را دیدند نه زندان را! و شب سوم او را در زندان دیدند . گفتند: شب اول کجا بودی؟ و شب دوم تو و زندان کجا بودیت؟ گفت : شب اول من در حضرت بودم، از آن (به این دلیل) اینجا نبودم و شب دوم حضرت اینجا بود، از آن من و زندان هر دو غایب بودیم.
نقل است که در زندان سیصد کس بودند. چون شب درآمد گفت: ای زندانیان! شما را خلاص دهم. گفتند: چرا خود را نمیدهی؟ گفت: ما در بند خداوندیم و پاس سلامت میداریم. اگر خواهیم به یک اشارت همه بندها بگشاییم. پس به انگشت اشارت کرد. همه بندها از هم فرو ریخت. گفتند: اکنون کجا رویم؟ که در زندان بسته است. اشارتی کرد در زندن باز شد. پرسیدند تو نمی آیی؟ گفت: ما را با او سری است که جز بر سر دار نمیتوان گفت.
اغلب شعرای متاخر وی از یک بیت تا یک فصل از دیوان خود را به وی اختصاص داده اند.فصلی از کتاب تذکرة الاولیا عطار به او اختصاص دارد. حافظ در باره وی می گوید:
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
ایضا از ابو سعید ابالخیر:
روزی که انالحق به زبان می آورد منصور کجا بود خدا بود خدا
از سایر شعرای متاخر که تحت تأثیر وی بوده و ابیات زیادی در رابطه با وی دارند می توان به سنایی، مولوی، عراقی، مغربی، شيخ محمود شبستری، شاه قاسم انوار و شاه نعمت الله ولی اشاره نمود.
برگرفته از: ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
منابع:
حسین منصور حلاج - پایگاه تاریخ و فرهنگ ایران
برای لقب وی (حلاج) سه توجیه آورده اند. اول آنکه پدرش پیشه حلاجی داشته و دوم آنکه نیکو سخن می گفته و اسرار را حلاجی می نموده و سوم معجزه ای در همین زمینه از خود نشان داده. یک بار به انباری پنبه بر گذشت اشارتی کرد در حال دانه از پنبه بیرون آمد و خلق متحیر گشتند.
او را صفت ها بسیار است اهل هند او را ابوالمغیث نوشتندی، اهل چین ابوالمعین، اهل خراسان ابوالمهر، اهل فارس ابوعبدالله الزاهد و اهل خوزستان حلاج الاسرار و در بغداد مصطلم و در بصره مخبر خواندند.
اساتید وی عبارت بودند از سهل بن عبدالله تستری، عمرو بن عثمان مکی و جنید بغدادی.
او که از مهم ترین صوفیان عصر خود بود در حالت سکر عرفانی، به گفتن «انا الحق» پرداخت و متشرعین او را به جرم «کفرگویی» ابتدا به قرمطی بودن متهم و بعد از هشت سال اعدام نمودند.
او را سنگسار کردند، جان نسپرد، و به گفتن اذکار مشغول بود. مثله کردند، همچنان میخواند. تا زبانش بریدند و آسمان بگرفت و آب دجله بالا آمد. برحسب وصیتاش خاکسترش به رود سپردند تا رود آرام شد.از او کرامات بسیار نقل شده است.
نقل است که در ابتدا که ریاضت میکشید، دلقی (کلاهی) داشت که آن را بیست سال بیرون نیاورده بود، روزی به ستم از وی بیرون کردند، گزنده بسیار در وی افتاده بود. یکی را وزن کردند، نیم دانگ بود.
نقل است که گرد او عقربی دیدند که میگردید قصد کشتن کردند، گفت: دست از وی بردارید که دوازده سال است که ندیم ماست و گرد ما می گردد.
نقل است که در شبانه روزی در زندان هزار رکعت نماز می خواند، گفتند: چو می گویی که من حقم، این نماز برای که خوانی؟ گفت: ما دانیم قدر ما!
نقل است که شب اول که او را حبس کردند بیامدند و او را در زندان ندیدند و جمله زندان را بگشتند کس ندیدند و شب دوم نه او را دیدند نه زندان را! و شب سوم او را در زندان دیدند . گفتند: شب اول کجا بودی؟ و شب دوم تو و زندان کجا بودیت؟ گفت : شب اول من در حضرت بودم، از آن (به این دلیل) اینجا نبودم و شب دوم حضرت اینجا بود، از آن من و زندان هر دو غایب بودیم.
نقل است که در زندان سیصد کس بودند. چون شب درآمد گفت: ای زندانیان! شما را خلاص دهم. گفتند: چرا خود را نمیدهی؟ گفت: ما در بند خداوندیم و پاس سلامت میداریم. اگر خواهیم به یک اشارت همه بندها بگشاییم. پس به انگشت اشارت کرد. همه بندها از هم فرو ریخت. گفتند: اکنون کجا رویم؟ که در زندان بسته است. اشارتی کرد در زندن باز شد. پرسیدند تو نمی آیی؟ گفت: ما را با او سری است که جز بر سر دار نمیتوان گفت.
اغلب شعرای متاخر وی از یک بیت تا یک فصل از دیوان خود را به وی اختصاص داده اند.فصلی از کتاب تذکرة الاولیا عطار به او اختصاص دارد. حافظ در باره وی می گوید:
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
ایضا از ابو سعید ابالخیر:
روزی که انالحق به زبان می آورد منصور کجا بود خدا بود خدا
از سایر شعرای متاخر که تحت تأثیر وی بوده و ابیات زیادی در رابطه با وی دارند می توان به سنایی، مولوی، عراقی، مغربی، شيخ محمود شبستری، شاه قاسم انوار و شاه نعمت الله ولی اشاره نمود.
برگرفته از: ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
منابع:
- ۱. عطار نیشابوری: تذکرة الاولیا
- ۲. مصائب حلاج: لویی ماسینیون
- ۳. اطلاعاتی از سایت: فرهنگسرا
حسین منصور حلاج - پایگاه تاریخ و فرهنگ ایران