|
آیین مانی |
مانی، پیامآوری بود که ظاهرا آیین وی منشا الهی نداشت اما چنان فراگیر شد که زمانی بر منطقه وسیعی از غرب امپراتوری روم تا هند و از مرزهای چین تا عربستان گسترده شد.
مانی را باید یكی از دانشمندان و متفكران بزرگ آن زمان محسوب كرد. چه بر افكار و عقاید گوناگون مذهبی و علوم مختلف آن زمان آگاهی كامل داشت. مانی به نبوت مسیح معتقد بود ولی به پیغمبری موسی اعتقادی نداشت. عیسی در آیین مانی مقامیارجمند دارد. هرمس، افلاطون، بودا و زرتشت در نظر او پیامبرانند. ولی مقام عیسی با آنها فرق دارد. در نظر مانی، عیسی موجودی ایزدی بود كه بر روی زمین چون آدمیزادهای پدیدار شد ولی آدمیزاد نبود. مسیحیان معتقدند كه عیسی را به صلیب كشیدند ولی در نظر مانی عیسی بر بالای چلیپا جان نداد. مانی خود را در حقیقت یكی از حواریون عیسی میدانست.
از نظر مانی عالم دارای دو مبدأ است:
یكی روشنایی و دیگری تاریكی و هر دو آفریدگار هستند. آفریننده نیكی و آفریننده بدی. آنچه نیكی و سود است از ناحیه روشنی و آنچه زیان و گرفتاری است از ناحیه تاریكی است. مبنای دین وی در حقیقت بر همین دو اصل یعنی نور و ظلمت و خیر و شر قرار دارد.
مانی از دین بودا تناسخ و از زرتشت دوگرایی و از مسیحیان ظهور فار قلیط و نقش عظیم مسیح را به وام گرفته است.
در دین مانی به نوعی تثلیث برمیخوریم كه به «پدر عظمت، انسان اول و مادر زندگانی» خلاصه میشود و میتوان آن را شبیه «اب، ابن و روحالقدس» عیسویان دانست. همچنین در قسمتهای مختلف كتب مانی قطعاتی از انجیل نقل شده است.
مانی تشكیلات كلیسای خود را نیز از دین مسیح اقتباس كرد. تشكیلات كلیسای او مركب از پنج طبقه بود. در راس این تشكیلات دوازده رسول (به پهلوی فریستگان) یا استاد قرار داشتند. پس از آنها هفتاد و دو حواری یا اسقف، پایینتر از آنها، كشیشان و شیوخ و در طبقه چهارم راهبان یا برگزیدگان و سرانجام در آخرین طبقه، افراد عادی بودند كه سماعون و نیوشگان خوانده میشدند
آیین مانی:
عرفان مانوی ریشه در کیش گنوسی دارد و معرفت، آگاهی و خرد مهمترین ویژگی کیش مانوی است. به همین سبب مانی جهان شناختی گسترده و ژرف داشت. جهان شناسی او هرچند با اساطیر درآمیخته بود، ساختار پیچیده و ژرفی داشت و متکی به نجوم و دانشهای دیگر بود. در نگره مانوی همان قدر که روح والاست، تن فاسد، اهریمنی، حقیر و پلشت است.
یکی از بارزترین اعتقادات مانویان، اعتقاد به سمسارا - به معنی تناسخ - است، یعنی روانهایی که هنوز از رده نیوشندگان به رده برگزیدگان ارتقاء نیافتهاند، محکومند آنقدر در دنیای مادی از جسمی به جسم دیگر منتقل شوند تا به مرحله برگزیدگی یا بالاتر برسند.
ويژگي بنيادين آموزه هاي كيهان شناختي ماني، منفي انگاري جهان مادي و متعلق دانستن ان به اهريمن و نيروهاي اهريمني است. دين ماني با پلشت انگاشتن جهان مادي، و توصيه به مينوگرايي، عملا دنياگريز و زهدگرايي را اموزش مي دهد.
اسطوره آفرينش در دين ماني:
اسطوره آفرينش در دين ماني، ان گونه كه از متون بازمانده مانوي بر مي ايد، چنين است كه: در آغاز دو گوهر بود: گوهر روشني و گوهر تاريكي. گوهر روشني در بالا ، در بهشت روشني جاي داشت و گوهر تاريكي در پايين، در سرزمين تاريكي. سرزمين روشني و تاريكي با يكديگر هم مرز بودند.
شهريار بهشت روشني آفريدگار همه ايزدان، بر بهشت روشني فرمان مي راند و سرزمين او در نور و رامش و زيبايي جاودانه غرق بود.
فرمانرواي سرزمين تاريك، اهريمن يا شهريار تاريك بود كه خود جاودانه نبود بلكه گوهرهاي سازنده وي ازلي بودند. او سري مانند شير، بدني چون اژدها بال هايي چون بال پرندگان، دمي به سان دم ماهي، و چهارپا مانند چهارپايان داشت. سرزمين تاريكي يكسره در تباهي و زشتي و پليدي و شرارت فرو رفته بود.
بخشهایی از گفتار مانی در آرخلای:
دین من آیین زیبائی هاست. من پیامبری نقاشم. من از بابِل آمده ام تا فریادم در سراسر جهان طنین افکن شود. من آنچه را می گویم که زرتشت می گفت، عیسی می گفت، بودا می گفت. نقاشی های من سخن از دوستی می گویند. من شما را به سمت باغهای روشنایی رهنمون می شوم. آنجاست که نیمه تاریک انسان از او جدا می شود و نیمه روشنایی او متبلور می گردد. ای مردم! تیرگی و پلشتی را از خود برهانید، به کیش همنوعانتان احترام بگذارید و آیین آنها را به ریشخند و جبر نگیرید. خدای آنها هم همان خدای باغهای روشنایی است...
اين مختصر كلامي بود از دين ماني نقاش، مردي كه عده اي او را پيامبر خدا مي دانند اما در مقابل عده اي ديگر او را در حد بودا يا عالمان ديگر مي دانند.
مانی را باید یكی از دانشمندان و متفكران بزرگ آن زمان محسوب كرد. چه بر افكار و عقاید گوناگون مذهبی و علوم مختلف آن زمان آگاهی كامل داشت. مانی به نبوت مسیح معتقد بود ولی به پیغمبری موسی اعتقادی نداشت. عیسی در آیین مانی مقامیارجمند دارد. هرمس، افلاطون، بودا و زرتشت در نظر او پیامبرانند. ولی مقام عیسی با آنها فرق دارد. در نظر مانی، عیسی موجودی ایزدی بود كه بر روی زمین چون آدمیزادهای پدیدار شد ولی آدمیزاد نبود. مسیحیان معتقدند كه عیسی را به صلیب كشیدند ولی در نظر مانی عیسی بر بالای چلیپا جان نداد. مانی خود را در حقیقت یكی از حواریون عیسی میدانست.
از نظر مانی عالم دارای دو مبدأ است:
یكی روشنایی و دیگری تاریكی و هر دو آفریدگار هستند. آفریننده نیكی و آفریننده بدی. آنچه نیكی و سود است از ناحیه روشنی و آنچه زیان و گرفتاری است از ناحیه تاریكی است. مبنای دین وی در حقیقت بر همین دو اصل یعنی نور و ظلمت و خیر و شر قرار دارد.
مانی از دین بودا تناسخ و از زرتشت دوگرایی و از مسیحیان ظهور فار قلیط و نقش عظیم مسیح را به وام گرفته است.
در دین مانی به نوعی تثلیث برمیخوریم كه به «پدر عظمت، انسان اول و مادر زندگانی» خلاصه میشود و میتوان آن را شبیه «اب، ابن و روحالقدس» عیسویان دانست. همچنین در قسمتهای مختلف كتب مانی قطعاتی از انجیل نقل شده است.
مانی تشكیلات كلیسای خود را نیز از دین مسیح اقتباس كرد. تشكیلات كلیسای او مركب از پنج طبقه بود. در راس این تشكیلات دوازده رسول (به پهلوی فریستگان) یا استاد قرار داشتند. پس از آنها هفتاد و دو حواری یا اسقف، پایینتر از آنها، كشیشان و شیوخ و در طبقه چهارم راهبان یا برگزیدگان و سرانجام در آخرین طبقه، افراد عادی بودند كه سماعون و نیوشگان خوانده میشدند
آیین مانی:
عرفان مانوی ریشه در کیش گنوسی دارد و معرفت، آگاهی و خرد مهمترین ویژگی کیش مانوی است. به همین سبب مانی جهان شناختی گسترده و ژرف داشت. جهان شناسی او هرچند با اساطیر درآمیخته بود، ساختار پیچیده و ژرفی داشت و متکی به نجوم و دانشهای دیگر بود. در نگره مانوی همان قدر که روح والاست، تن فاسد، اهریمنی، حقیر و پلشت است.
یکی از بارزترین اعتقادات مانویان، اعتقاد به سمسارا - به معنی تناسخ - است، یعنی روانهایی که هنوز از رده نیوشندگان به رده برگزیدگان ارتقاء نیافتهاند، محکومند آنقدر در دنیای مادی از جسمی به جسم دیگر منتقل شوند تا به مرحله برگزیدگی یا بالاتر برسند.
ويژگي بنيادين آموزه هاي كيهان شناختي ماني، منفي انگاري جهان مادي و متعلق دانستن ان به اهريمن و نيروهاي اهريمني است. دين ماني با پلشت انگاشتن جهان مادي، و توصيه به مينوگرايي، عملا دنياگريز و زهدگرايي را اموزش مي دهد.
اسطوره آفرينش در دين ماني:
اسطوره آفرينش در دين ماني، ان گونه كه از متون بازمانده مانوي بر مي ايد، چنين است كه: در آغاز دو گوهر بود: گوهر روشني و گوهر تاريكي. گوهر روشني در بالا ، در بهشت روشني جاي داشت و گوهر تاريكي در پايين، در سرزمين تاريكي. سرزمين روشني و تاريكي با يكديگر هم مرز بودند.
شهريار بهشت روشني آفريدگار همه ايزدان، بر بهشت روشني فرمان مي راند و سرزمين او در نور و رامش و زيبايي جاودانه غرق بود.
فرمانرواي سرزمين تاريك، اهريمن يا شهريار تاريك بود كه خود جاودانه نبود بلكه گوهرهاي سازنده وي ازلي بودند. او سري مانند شير، بدني چون اژدها بال هايي چون بال پرندگان، دمي به سان دم ماهي، و چهارپا مانند چهارپايان داشت. سرزمين تاريكي يكسره در تباهي و زشتي و پليدي و شرارت فرو رفته بود.
بخشهایی از گفتار مانی در آرخلای:
دین من آیین زیبائی هاست. من پیامبری نقاشم. من از بابِل آمده ام تا فریادم در سراسر جهان طنین افکن شود. من آنچه را می گویم که زرتشت می گفت، عیسی می گفت، بودا می گفت. نقاشی های من سخن از دوستی می گویند. من شما را به سمت باغهای روشنایی رهنمون می شوم. آنجاست که نیمه تاریک انسان از او جدا می شود و نیمه روشنایی او متبلور می گردد. ای مردم! تیرگی و پلشتی را از خود برهانید، به کیش همنوعانتان احترام بگذارید و آیین آنها را به ریشخند و جبر نگیرید. خدای آنها هم همان خدای باغهای روشنایی است...
اين مختصر كلامي بود از دين ماني نقاش، مردي كه عده اي او را پيامبر خدا مي دانند اما در مقابل عده اي ديگر او را در حد بودا يا عالمان ديگر مي دانند.
دانلود کتاب مانی نقاش و آیین مانوی
Manichaeism
Manichaeism