KhAk's Design - Persian Art


شاهزاده رضا پهلوی

شاهزاده رضا پهلوی


به خون گر کشی‌ خاک من دشمن من
تنم گر بسوزی، به تیرم بدوزی
جدا سازی ای خصم، سر از تن من
کجا میتوانی‌ ز قلبم رٌبایی
تو مهر میان من و میهن من
پرویز خانلری





Thursday, January 13th, 2011
۲۳ دی ماه ۱۳۸۹

شادروان، همچون میلیون ها جوان ایرانی، از آنچه که به ناروا بر میهن عزیزش می گذشت سخت آزرده و غمگین بود، و نیز هیچگاه خاطرۀ دردناک مرگ پدر و خواهر عزیزش او را رها نکرد.
بسیار کوشید که به گونه ای بر این بحران درونی فائق آید، دریغا که موفق نشد، تا اینکه سرانجام در صبحگاه چهاردهم دی ماه ۱۳۸۹ (چهارم ژانویۀ ۲۰۱۱) در منزل مسکونی خود در شهر بوستون آمریکا به زندگی خود خاتمه داد و همۀ خانواده و دوستدارانش را در غمی عمیق فرو برد.
باری دیگر با همۀ مادران، پدران و وابستگان داغدار قربانیان این دوران تاریک میهن همدرد شده ایم.

رضا پهلوی، فرح پهلوی، فرحنازپهلوی، یاسمین پهلوی، نورپهلوی، ایمان پهلوی و فرح پهلوی










شاهزاده رضا پهلوی (زادهٔ ۹ آبان ۱۳۳۹ - ۳۱ اکتبر ۱۹۶۰ میلادی) فرزند محمدرضا شاه پهلوی و فرح دیبا و ولیعهد ایران میباشند.
هدف اصلی ایشان فعالیت برای رسیدن ایران به یک مردم‌سالاری سکولار پارلمانی و قانون اساسی منطبق بر مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر میباشد.
شاهزاده رضا پهلوی همواره تاکید دارند که «مسأله اصلی رژیم جمهوری اسلامی است و مادام که این رژیم بر سر کار است، مردم ایران فرصتی برای پیشرفت و آزادی نخواهند یافت» و معتقد هستند که مردم ایران در چهارچوب یک انتخابات آزاد سراسری، باید بتوانند تا نوع حکومت خود را آزادانه برگزینند.












۲۰۱۱/۱۰/۲۸
freedom


هم میهنانم،

جمهوری اسلامی، با نقض مستمر حقوق بشر، سرکوب آزادی های اساسی، اعدام های گسترده و خیابانی، سنگسار، شکنجه و تجاوز در زندان ها، شرایط قرون وسطایی را بر کشورمان حاکم کرده است. متاسفانه، جامعه جهانی تاکنون عکس العمل قدرتمند و منسجمی را در مقابل رفتارهای غیرانسانی این نظام از خود نشان نداده است.

در این شرایط حساس، با توجه به فشارهای جسمی و روحی که بر زندانیان سیاسی-عقیدتی وارد می شود، وظیفه همه کنشگران و فعالین سیاسی و مدنی، وکلای دادگستری، مدافعین حقوق بشر، فعالین حقوق زنان، روزنامه نگاران، روحانیون مستقل، زندانبانان، نیروهای مسلح و یکایک شهروندان ایرانی است تا دست در دست یکدیگر گذاشته و با آغاز یکسری اقدامات ملی و بین المللی، حکومت ایران را وادار به آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی-عقیدتی نماید.



تا کنون اقدامات ارزشمندی در زمینه دفاع از حقوق زندانیان سیاسی-عقیدتی ایران، در داخل و خارج از کشورمان صورت گرفته، اما بدلیل عدم انسجام و حمایت کامل تمام اقشار جامعه، هنوز به نتیجه مورد نظر نرسیده است. در راستای پیشنهادات و درخواست های شما عزیزان در فضای حقیقی و مجازی، با مشورت هم میهنان فعال سیاسی - مدنی، تصمیم گرفتیم بستری مناسب را برای آغاز یک سلسله اقدامات عملی، فراهم سازیم. حرکتی که تنها در سایه مشارکت و همفکری یکایک شما هم میهنان مبارزم امکان پذیر خواهد بود.

· در مرحله اول، در راستای گزارش دبيركل سازمان ملل متحد و آقای احمد شهید، نماینده ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، پیش نویس یک متن بعنوان یک شکایت نامه رسمی برای ارسال به تمام مراجع ذیربط (کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد، دبیرکل سازمان ملل متحد و شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد) تهیه شده است. در پایان این مقدمه، می توانید پیش نویس این متن را مطالعه نموده و نظرات و پیشنهادات خود را برای تکمیل آن ارسال نمایید. · بدلیل اینکه آوردن اسامی تمامی زندانیان سیاسی-عقیدتی در ایران در این پیش نویس امکان پذیر نمی باشد، تلاش شده است تا اسامی تعدادی از زندانیان، بعنوان نمونه ایی از کنشگران و فعالین سیاسی، مدنی و عقیدتی ذکر گردد. چنانچه از این لیست موردی از قلم افتاده، لطفا با ذکر منبع ومشخصات در زیرهمین لینک، حساب بالاترین، وبلاگ و یا وب سایت خود، آنرا ارسال نمایید.

· پیشنهادات و نظرات خود درارتباط با پیش نویس شکایت رسمی و بویژه اقدامات عملی آتی در این زمینه را در وبلاگ خود منتشر و در بالاترین با کلمه کلیدی (2011HR8712) پست نمایید.

· چنانچه شما دارای شناسه (اکانت) بالاترین نیستید، از کلمه کلیدی بالا (2011HR8712) بعنوان برچسب در مطالبی که در این زمینه در وبلاگتان منتشر می کنید، استفاده نمایید تا متن شما در سایت گوگل برای همگان قابل جستجو باشد. دوستانی که دارای شناسه (اکانت) بالاترین می باشند، متن و وبلاگ شما را می توانند در سایت گوگل پیدا کرده و آن را در بالاترین لینک کنند.

دوستانی که در بالاترین فعال هستند، می توانند در این زمینه ما را یاری کنند. · به منظور سهولت هرچه بیشتر برای رسیدگی به نظرات شما، پاراگراف های متن پیشن نویس شماره گذاری می گردد تا بتوانید نظرات و پیشنهادات خود را با ذکر شماره پاراگراف مورد نظر ارسال نمایید.

· بر اساس سیستم بالاترین، انرژی شناسه من به اندازه ایی نیست که بتوانم به همه لینک های شما رای مثبت و یا نظر بدهم. تلاش من و متخصصین فنی-حقوقی بر این خواهد بود که پس از مطالعه و بررسی تمام نظرات و پیشنهادات ارسالی، مطالب مرتبط با این موضوع را در نسخه نهایی بگنجانیم.

· از افرادی که در داخل کشور و یا در دستگاه حاکمیت هستند، دعوت می شود تا با رعایت مراتب امنیتی، از طریق افشای اطلاعات در مورد زندانیان سیاسی- عقیدتی گمنام، با ما در این پروژه همکاری نمایند.

· متاسفانه، به دلیل ارسال هرزنامه (اسپم) و همچنین محدودیت امکانات فنی، بخش دریافت نظرات وبلاگم را موقتا مسدود کرده ام. لطفا برای ارسال نظرات خود از سیستم بالاترین استفاده نمایید.

· برای تسریع در رسیدگی به وضعیت بحرانی زندانیان سیاسی- عقیدتی و آزادی آنان، پیش نویس این شکایت از تاریخ ششم آبان ماه لغایت پانزدهم آبان ماه 1390 خورشیدی برای دریافت نظرات و پیشنهادات شما بر روی سایت بالاترین قرار خواهد گرفت.



پیش نویس نامه به روسای کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد


1. نظام جمهوری اسلامی حاکم بر ایران، اقدام به نقض اساسی ترین حقوق زندانیان سیاسی-عقیدتی نموده است. ضمن جلب توجه شما به گزارش جناب آقای احمد شهید، در ارتباط با نقض حقوق بشر در ایران، به اطلاع می رساند، ادله های بسیار محکمی در دست است که بر خلاف آنچه حکومت ایران ادعا می کند، حقوق اولیه میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی و کلیه زندانیان سیاسی-عقیدتی و مدنی در ماههای اخیر به شدت نقض شده است و حتی از حقوق ابتدایی زندانیان، همچون حق داشتن وکیل، تفهیم اتهام و دفاع از خود در دادگاه محروم هستند. اینگونه رفتارهای غیر انسانی این نظام بر خلاف مقررات و تعهدات بين المللی است.

2. حقوق اولیه انسانی دیگر زندانیان و بازداشت‌شدگان سیاسی-عقیدتی و مدنی همچون بهنام ابراهیم زاده، بهمن احمدی عمویی، منصور اسانلو، حسن اسدی زیدآبادی، عمادالدین باقی، آیت الله بروجردی، عماد بهاور، حسین پالانی، علی پورسلیمان، محمدرضا پورشجری، مصطفی تاج زاده، مجید توکلی، رضا جوشن، حمیدرضا خادم، مهدی خدایی، رضا خواجه ای، محمد داوری،ارژنگ داوودی، مجید دری، حسین رونقی ملکی، علیرضا سپاهی لائین، عیسی سحر خیز، قاسم شعله سعدی، کیوان صمیمی، حشمت الله طبرزدی، ابوالفضل عابدینی، جواد علیخانی، سعد غلامحسین پور، عباس کاکایی، جواد لاری، فرشاد معروفی، محمدرضا مقیسه، حمید موذنی، عبدالله مومنی، بهاره هدایت، حجت الاسلام آرش هنرور، مهدی محمودیان، کشیش یوسف ندرخانی، و صدها زندانی دیگر از نمایندگان گروه های مختلف مردم و گرایش های سیاسی-عقیدتی پایمال شده و به سنگین ترین شکل، مورد ظلم جمهوری اسلامی قرار گرفته اند.

3. همچنین بازداشت و تهدید وکلا و فعالان حقوق بشر، از سوی نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی، به اتهام «ارتکاب جرایم امنیتی»، صرفا تلاشی است برای از بین بردن اسناد و مدارک نقض حقوق بشر در ایران. آزار و اذیت و شکنجه فعالین و وکلای مدافع حقوق بشر، همچون نسرین ستوده، عبدالفتاح سلطانی، هنگامه شهیدی و کوهیار گودرزی، اقدامی است جهت ساکت کردن کسانی که به دفاع از حقوق همنوعان خود برخاسته‌اند. در چنین فضایی، وکلا برای انجام وظیفه قانونی خود که دفاع از موکلین است، بیشتر و بیشتر مورد تهدید قرار می گیرند.

4. مواد ۲ ٫ ۳ ٫ ۵ ٫ ۷ ٫ ۹ ٫ ۱۰ ٫ ۱۲ ٫ ۱۹ ٫ ماده ۲۰ بند ۱، ماده ۲۱ بند ۱، ۲ و ۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر که هدف آن برقراری و تضمین حقوق و آزادی‌های برابر برای همه مردم است در مورد تمام زندانیان سیاسی-عقیدتی و مدنی به کرات نقض شده است.

5. در اینجا تنها از بعضی افراد که اطلاعات بیشتری از آنها در دست است نام برده شده، ولیکن صدها تن از زندانیان سیاسی-عقیدتی و مدنی گمنام در زندان های ایران تحت سرکوب و نقض سیستماتیک حقوق بشر قرار دارند و عدم توجه جامعه بین اللملی به شرایط زندانیان در ایران، وضعیت را لحظه به لحظه برای آنان وخیم تر و حکومت ایران را برای ادامه روش های ضد انسانی خود جری تر خواهد کرد.

6. نظام جمهوری اسلامی، مبتنی بر حکومت دینی است و قانون اساسی آن مجموعه متناقضی است که از یک طرف، ابزار تمرکز تمام قدرت در دست ولایت مطلقه فقیه است و از طرف دیگر، معرف تبعیض جنسیتی، قومی و دینی است. بر اساس قانون اساسی، رهبر، عالیترین و بالاترین مقام نظام است و تمام امور کشور تحت کنترل مطلقه او قرار دارد. حکم حکومتی رهبر فراتراز قانون اساسی و رای مردم است و برای تمام ارکان حکومت "فصل الخطاب" است. روسای قوای سه گانه، نمایندگان مجلس، شورای نگهبان، فرماندهان نظامی و انتظامی، اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، امامان جمعه، رئیس صدا و سیما و حتی نمایندگان مجلس خبرگان که مسئول نظارت بر عملکرد رهبر می باشند، بطور مستقیم و غیر مستقیم توسط ولی فقیه انتخاب می شوند. در واقع ماهیت این نظام، حاکمیت تک نفره و دیکتاتوری مطلق می باشد.

7. بنابراین، بر اساس ماده دوم میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، ضمن اعلام شکایت از حکومت ایران، بدلیل نقض گسترده حقوق بشر و حقوق اساسی زندانیان سیاسی-عقیدتی، از شورای امنیت و ارگان های ذيربط سازمان ملل درخواست می شود تا به منظور آزادی فوری و بدون قید وشرط همه زندانیان سیاسی-عقیدتی، مدنی، وکلا و مدافعان حقوق بشر، اقدامات موثر و ضروری را با استفاده از اهرم های اجرایی بین المللی، علیه آقای سید علی خامنه ایی، ولی مطلقه فقیه حاکم بر ایران، به عمل آورند. 8. بر این باور هستیم که واکنش مناسب جامعه بین الملل به عملکرد حکومت ایران در قبال شهروندان خود، پیام قدرتنمندی خواهد بود تا این حکومت سرکوب آزادی های اساسی مردم ایران و نقض کنوانسیون های بین المللی که به اجرای آنها متعهد شده را متوقف کند.


رضا پهلوی

رونوشت: دبیرکل سازمان ملل متحد
شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد








۱۰/۱۵/۱۱


هم میهنان عزیزم،

جمهوری اسلامی از یکسو، با نقض مستمر حقوق بشر، اعدام های گسترده، سرکوب روزنامه نگاران، مدافعین حقوق بشر، حامیان حقوق زنان و کودکان و از سوی دیگر، با حمایت از گروه های تروریستی و ماجراجویی و بحران سازی در سطح منطقه ایی و بین المللی، برای سرپوش گذاشتن بر شکست های خود در عرصه های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، کشورمان را با بحرانی عظیم و خطرناک روبرو ساخته است. بدون شک ادامه چنین روندی، می تواند کشورمان را بسوی جنگ دیگری سوق دهد که نتایج هولناک و هزینه های گزاف و جبران ناپذیری را برای کشور و منطقه در بر خواهد داشت.

در این شرایط حساس و سرنوشت ساز، برای برون رفت از این بحران ملی، از همه کنشگران، فعالین سیاسی، مدنی و یکایک شهروندان ایرانی دعوت می کنم، ضمن تاکید بر حفظ منافع ملی کشورمان، با اتحاد حول یک هدف مشترک: "گذار بسوی دموکراسی و احترام به حقوق بشر"، دست در دست یکدیگر گذاشته و برای آزادی ایران و استقرار دموکراسی و حقوق بشر در کشورمان به پاخیزیم.

سرنوشت ایران نمی بایست توسط دولت های خارجی بلکه تنها و تنها باید بدست مردم ایران تعیین شود. و این جز در سایه‎ی اتحاد نیروهای دموکراسی خواه و مبارزه بدور از خشونت به دست نخواهد آمد. به هوش باشیم که آیندگان درباره ما و عملکرد ما قضاوت خواهند کرد.

خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی








Monday, August 29th, 2011 by رضا پهلوی
هفتم شهریورماه ۱۳۹۰


هم میهنان عزیزم، ملت سرافراز ایران زمین،

هموطنان غیور آذربایجانی ما در پی خشکسالی در نگینِ سرزمین سبزمان، دریاچۀ ارومیه و حفظ و نگهداری این میراث ملی که متعلق به تمامی مردم این مرز و بوم و آیندگان میهن عزیزمان است با دستانی خالی و بغض های شکسته شده در گلو که حاصل ۳۲ سال ظلم و ستم حکومت استبدادی و اشاعۀ تبعیض قومیتی و مذهبی بین مردم و ایجاد شکاف در اتحاد و یکپارچگی ملی بوده است، براستی با غیرت و حمیت خود بار دیگر در برابر این دیو استبداد که هدفی جز ویرانی و افتراق در میهن عزیزمان ایران ندارد دست به اعتراض و ایستادگی زده اند.

یقین داشته باشید این حکومت بقای خود را در ایجاد اختلاف و شکاف بین مردم می بیند. به همین دلیل، باید هشیار باشیم، زیرا تنها راه دستیابی به آزادی، عدالت و برابری در اتحاد ملی است.

بخوبی می دانیــم که خطـۀ سبــز آذربایجان خـاستگاه انقلاب مشروطه و مـردان بـزرگی همچون ستارخــان هــا، باقرخــان ها و کسروی هــا بــوده است وبراستی در هر تحــول آزادی خواهــانه و استبداد ستیزانه تاثیری ژرف داشته است و دلیل این امر جز روحیۀ ظلم ستیزی و میهن پرستی و دادخواهی مردم غیور آذربایجان نمی باشد.

من، ضمن همدردی با خانوادۀ کشته شدگان و دستگیر شدگان این حرکت ملی، به آنها اطمینان میدهم که بهایی که در راه میهن پرداخت کرده اند هیچ گاه فراموش نخواهد شد و حمایت قاطع خود را از قیام مردم آذربایجان اعلام میکنم و بر خود لازم میدانم که در این مقطع حساس تاریخی که هموطنان آذری ما نیاز به پشتیبانی و حمایت عموم ایرانیـان دارند از مردم ایــران بخواهم که با عزمی راسـخ از این جنبش میهن پرستــان آذربایجانی پشتیبــانی کنند، چــرا که آذربایجــان پــرچم دار بسیــاری از جنبش هـای آزادی خواهانه و میهن پرستانه در تاریخ کشورمان بوده است و حقیقتا به عنوان یک ایرانی علاقمند به اتحاد و منافع ملت بر خود می بالم که تاریخ کشورم در مقاطع حساس همواره با نام آذربایجان و مردم غیور آن مزین شده است.


خداوند نگهدار ایران باد






گفت‌وگوی اختر قاسمی با   شاهزاده رضا پهلوی
، یکشنبه ۲۲ فروردين ۱۳۸۹
Akhtar.ghasemi@gmail.com


در نشست سالانه‌ی جامعه‌ی بين‌المللی حقوق بشر که به مدت دو روز در شهر بن آلمان برگزار شد از رضا پهلوی، وليعهد سابق ايران نيز به عنوان فعال اپوزيسيون ايران، دعوت به عمل آمده‌بود. در زير بخشی از مصاحبه‌ای که با او داشتم را می‌خوانيد:

ضمن سپاس از اين‌که وقت‌تان را به من داديد. شما هميشه از اتحاد حرف زده‌ايد، چرا تا کنون نتوانسته‌ايد نيروهای اپوزيسيون را حول محورهايی که گفته‌ايد گرد آوريد؟ آيا دليل اين‌که اين نيروها حمايت نکرده‌اند اين نيست که شما با گذشته و زمانی که پدرتان مسئوليت داشته‌اند برخورد نکرده‌ايد؟

رضا پهلوی ـ من برخورد کرده‌ام، نه يک بار نه دو بار. آخرين‌اش هم به شکلی بسيار وسيع‌تر و مشخص‌تر در کتابی به نام «ساعت انتخاب» که سال پيش به زبان فرانسه منتشر گرديد. ترجمه‌اش هم به فارسی موجود است که می‌توانيد در کتابخانه‌ها پيدا کنيد. برخورد بسيار شفاف و مشخصی با آن مسائل کرده‌ام. ضمن اين که اين مسائل را با بسياری از افراد در طول اين سال‌ها نيز در ميان گذاشته‌ام؛ از احزاب بگيريد تا چهره‌های سرشناس سياسی و يا فکری‌.

حالا اگر به اندازه‌ی کافی شنيده‌نشده، بيش‌تر امر ابزاری و عليحده‌ای است. اين‌ها به کنار، من فقط يک سئوال عملی در مقابل اين سئوال شما طرح کنم. آيا شما خوش‌تان می‌آيد که قضاوت من از شما برمبنای عمل‌کرد والدين‌تان باشد؟

خير، ولی مسئله اين است که شما معرف يک نظام هستيد.
- اگر مبنای شما برخورد با نظام است، نظام پادشاهی يک نظام است. نظام را می‌خواهيد محکوم کنيد به‌خاطر عمل‌کرد خاص يکی از نمايندگان‌اش در يک دوره‌ی زمانی؟ اگر بر آن مبناست، کل سلطنت را می‌شود محکوم کرد همان‌طور که کل جمهوری را می‌شود محکوم کرد. مگر در حال حاضر يک نظام جمهوری نداريم؟ پس جمهوری بايد بد باشد. حالا جواب جمهوری‌خواه اين است که اين جمهوری آن جمهوری‌ای که ما می‌گوئيم نيست؟

خوب بنده هم آن نظام پادشاهی‌ای که می‌گويم نظام پادشاهی‌ای که شما می‌گوئيد بد است، نيست. من هم به همان اندازه می‌توانم بگويم از جمهوری شما می‌ترسم. وقتی که ذات جامعه ديکتاتورطلبی و ديکتاتورسازی است، فرم‌اش ديگر مسئله نيست. مسئله فرهنگ آن جامعه است نه مسئله‌ی نظام. بايد درست فکر کنيم. مگر مردم نروژ يا سوئد کوته‌فکرند که نظام پادشاهی داشته‌اند.
از قضا بيش‌تر مخالفين نظام پادشاهی در کشورهای سلطنتی پناهنده هستند. تمام چپ‌های ما در کشورهايی مثل نروژ و سوئد پناهنده هستند. اگر مونارشی بد است چرا نرفته‌اند به کره شمالی و يا کوبا؟

ولی نظام پادشاهی ما يک نظام ديکتاتوری بود!
- خوب من هم همين را دارم می‌گويم. شما مرا بر اساس افکار خودم و رفتار خودم می‌خواهيد قضاوت کنيد يا اين که فکر می‌کنيد به شکل ژنتيکی بنده تفکرات و سياست و شرايط زمان پدرم را به ارث برده‌ام؟ راست‌اش را بخواهيد من سی سال است که بايد جواب اين سئوال را بدهم. واقعا ديگر از اين سئوال خسته شده‌ام.

آخر کمی فکر کنيد؛ عاقلانه فکر کنيد. بنده پنجاه سال‌ام است. از نسلی هستم که هفت سال بعد از سال ۳۲ و مصدق و داستان ملی‌شدن نفت به‌دنيا آمده‌ام. نصف جمعيتی که امروز در ايران هستند اصلا زمان انقلاب به‌دنيا نيامده‌بودند. آيا مشکل يک جوان چهارده ساله‌ی امروزی ايران اين است که مثلا ۶۰ سال پيش حزب کمونيست در آن سال‌ها چه مشکلی با پدرم داشته و يا مشکلات امروزی مملکت مسئله‌ی اوست؟ قضاوت گذشته و شرايطی که بوده، خوب و بدش به بنده ربطی ندارد.

بنده معرف نظرات خودم هستم. آدم خودم هستم و يک حداقل توقع عاقلانه دارم. به همان اندازه که شمای نوعی خوش‌تان نمی‌آيد که قضاوت کسی از شما برمبنای کار والدين‌تان و يا کسی ديگر باشد، کار مرا قضاوت کنيد.


اين فرق می کند، نظام شاهنشاهی يک نظام موروثی بود، شما وارث آن نظام هستيد و برای رسيدن به آن تلاش می‌کنيد. به‌عنوان وارث آن نظام موظف هستيد که به مردم توضيح دهيد که چه برخوردی با عمل‌کرد گذشته و آن نظام داريد و سوال از شما در مورد گذشته و پدرتان به معنای...

- نه به تازه‌گی، بلکه بنده سی سال است که راجع به گذشته اظهارنظر کرده‌ام. اين حقيقت را هم قبول کنيد. مسئله اين است که ما فرهنگی داريم که سلطنت‌طلب دوآتشه يک دقيقه نمی‌آيد يک خط از حرفی که يک کمونيست می‌زند را بخواند تا اصلا بداند چه می‌گويد، برعکس آن هم صادق است. اين آن فرهنگی است که از قبل يک پيش‌داوری دارند بدون اين‌که حتی به خودشان زحمت دهند يک بار دو خط بخوانند تا ببينند طرف چه می‌گويد قبل از اين‌که به شکل سطحی عکس‌العمل نشان دهند. چون مثلا می‌گويد به رگ غيرت‌ام برمی‌خورد و يا يک عقده‌ای در من هست. اين برخورد شايسته‌ی يک جامعه‌ی مدرن و مترقی نيست.

اين برخورد بسيار عقب‌افتاده و ابتدايی است. پس تعجب نبايد کرد که در اين شرايط به آن آينده‌ای که می‌خواهيم نتوانيم برسيم. چون با اين نوع برخورد نشان داده‌ايم که اصلا تمدن‌اش را نداريم. اين را بايست در خودمان ايجاد کرده‌باشيم. به اين خاطر است که من امروز می‌گويم جريان سبز، جريانی است که پيش‌داوری از قبل ندارد؛ می‌گويد نگاه می‌کنم، بررسی می‌کنم، قضاوت می‌کنم، بعد نظرم را می‌دهم. نه اين‌که جدٌم به من گفته چون ديروز فلانی به من سيلی زد تو هم بايستی برعليه‌اش باشی. اگر چنين بود می‌بايست فرانسه و آلمان هنوز در جنگ می‌بودند.

مکانيزم اتحاد چيست؟
- در پاسخ به مسئله‌ی اتحاد، حرف من داشتن يک مکانيزم هم‌آهنگ و معرف يک خواسته‌ی جمعی و فرامسلکی سياسی است.
ما الآن با يک مشکل ملی روبه‌رو هستيم. مسئله‌ی آزادی، مسئله‌ی دمکراسی، فقط محدود به خواسته‌ی يک طيف يا گروه يا حزب خاص کشور ما نيست. کليت جامعه‌ی ايران در نبود فضای آزادی و دمکراسی و حقوق بشر لطمه می‌بيند؛ حالا می‌خواهد کارگر باشد، کشاورز باشد، زن باشد، کُرد باشد، بلوچ باشد، بهائی باشد، مسلمان باشد يا يک لائيک و يا آته‌ئيست باشد.

اين نتيجه‌ی مستقيم نظامی است که حتی به يک معمم شيعه‌ی اثناعشری هم رحم نمی‌کند مثل آقای بروجردی که اکنون در زندان شکنجه‌اش می‌دهند؛ وای به‌حال بقيه. تا زمانی که نتوانيم در کشورمان به حکومتی، نظامی، قانونی که تضمين‌کننده‌ی حقوق کليه‌ی مردم ايران باشد و کوچک‌ترين تبعيضی، از هر لحاظ، نسبت به هيچ شهروند اين مملکت قائل نشود، برسيم؛ انگيزه‌ی خدمت به آن مملکت و در قالب آن مملکت ماندن را سست می‌کنيم و از بين می‌بريم.

اولين قدم عملی برای اتحاد چيست؟
- حرف من اين است که، آقايان و خانم‌هائی که سال‌هاست از يک ديد حزبی، مسلکی، ايدئولوژيکی به قضايا برخورد کرده‌ايد و هرگز نخواسته‌ايد فراتر از گروه‌بندی‌های فکری خودتان پل ديالوگ به سوی ساير جريانات، حتی مخالف تفکر خودتان بزنيد؛ امروز کشوری مثل آلمان فرصت اين را می‌دهد احزاب مختلف و تفکرات مختلف ايرانی در سايه‌ی آزادی، دور هم گردآيند و حرف خودشان را بزنند، روسری را روی سرشان بگذارند يا نگذارند؛ چرا در مملکت خودمان اين موضوع را پياده نکنيم! تا ابد می‌خواهيم در آلمان بمانيم و به هم‌ديگر فحش دهيم؟ يا برويم زودتر مملکت‌مان را آزاد کنيم؟

بعد از اين‌که خانه را ساختيم سر رنگ موکت و ديوار دعوا کنيم. اول آن خانه را بسازيم. اول آن آتش را خاموش کنيم، و برسيم به آن مرحله که حق رأی را به شهروندان ايرانی برگردانيم؛ حق رأيی را که اکنون ندارند. بعد ادعا کنيم که راه من بهتر است يا راه تو. آن را هم در نهايت بايد به انتخاب گذاشت. فايده‌اش چيست که بنشينيم تا ابد و بگوئيم حرف من از حرف تو درست‌تر است؟ چه‌گونه می‌خواهيد ميزان‌اش را بسنجيد؟

فارغ از اين‌ها، اگر از من امروز بپرسيد که تمايل مردم ايران به چيست می‌گويم قاعدتا به آزادی و حقوق بشر؛ چون اين موضوعی جهانی است. ما که تافته‌ی جدابافته از يک آرژانتينی يا يک ميانماری يا يک هلندی که نيستيم. اين ديگر يک موضوع بشری است.

تا زمانی که فضای باز سياسی در ايران نباشد، تا زمانی که شما نتوانيد مناظره‌ی عمومی داشته‌باشيد،نمی‌توانيد افکار عمومی را عملا بسنجيد و ميزان بگيريد. هيچ‌کس نمی‌تواند اين ادعا را بکند. برای همين می‌گويم اولين دغدغه‌ی ما بايستی هرچه زودتر رسيدن به آن فضای باز سياسی باشد؛ به حق انتخاب باشد. اين می‌تواند دستور کار هر حزب و هر ايدئولوژی‌ای باشد.

اتحاد بر مبنای اين تفاهم است که رأی خودت را در جيب خودت داشته‌باش، جمهوری‌خواه می‌خواهی باشی، مشروطه‌خواه می‌خواهی باشی، چپ می‌خواهی باشی، باش و بمان! اصلا مسئله‌ی ما امروز اين نيست. مسئله‌ی ما اين است که تا روزی که بنده، شما و ديگری نتوانيم در مملکت خودمان، در يک قالب دمکراتيک، رأی خودمان را بدهيم، نمی‌توانيم نظرات خود را پيش ببريم.

بالاخره اکثريت می‌برد ولی حق اقليت هم حفظ باشد؛ اين را فقط در نظام‌های دمکراتيک سراغ داريم. اول به آن برسيم بعد بگذاريم مردم انتخاب کنند. بالاخره مردم رأی می‌دهند، يا حزب شما می‌برد يا حزب من. الآن وقت دعوا سر حزب و اين‌که چه کسی می‌خواهد رئيس جمهور و يا نخست وزير شود نيست. ما اول بايد از مرحله‌ی گذار از اين رژيم بگذريم و زمينه‌ی آن را فراهم کنيم. بنا بر اين من می‌گويم برويم اين حق را در مملکت خودمان پياده کنيم. برای رسيدن به آن‌جا، هيچ جريانی با هر ادعائی که داشته‌باشد به تنهائی نمی‌تواند اين کار را انجام دهد.

رژيم جمهوری اسلامی تصادفی نيست که همه کار کرده تا هرگز نگذارد چنين اتحادی بين نيروهای مخالف خودش در بخش بزرگ اپوزيسيون دمکراتيک به‌وجود آيد. به هر ترفندی که بخواهد دست زده، پول هزينه کرده، آدم‌ها را خريده، نفوذ کرده... مسلما اين کارها را خواهد کرد.

در مقابل‌اش ما چه‌کار بايد بکنيم؟ يا می‌توانيم آب به آسياب جمهوری اسلامی بريزيم يا در مقابل بگوئيم که اين‌جای‌اش را کور خوانده‌ای، اين‌جا ما در تله نمی‌افتيم، اين‌جا ما می‌دانيم بازی از چه قرار است. ما کار خودمان را انجام می‌دهيم، در مقابل‌ات هم می‌ايستيم.

اگر از راه ساده نخواهی از حکومت پائين بيائی، پائين‌ات می‌کشيم. نه با جنگ، نه با انقلاب، نه با کودتا ولی برمبنای يک سياست مقاومت مدنی و به‌دور از خشونت. چرا اين را می‌گويم؟ به‌خاطر اين‌که اين تغيير پديده‌ی خيلی مهمی است، بدون مشارکت مستقيم نيروهای انتظامی همين رژيم، اين انتقال به‌دور ازخشونت مشکل خواهد بود. اين جزو فاکتورهائی است که بايد درنظر بگيريم.

وقتی که مردم می‌شنوند «مرگ بر جمهوری اسلامی»، خيلی‌هائی که در همين رژيم جمهوری اسلامی خسته‌اند و کاره‌ای هستند فکر می‌کنند که نکند ما هم جزو اين «مرگ» هستيم. آيا وقتی می‌گوئيم «مرگ بر جمهوری اسلامی»، به اين معناست که اين نظام و حکومتگران‌اش مشکل ايجاد کرده‌اند يا اين‌که می‌گوئيم هر کس که در اين رژيم هست هم بايستی با آن پائين رود؟ فکر نکنيد مهم نيست. آن پاسدار، آن بسيجی، مردد است و نمی‌داند پای‌اش را کجا بگذارد، از سوی ديگر نمی‌داند چه جای‌گزين‌اش است، کدام نيرو و چه تشکلی؟ بنابراين هنوز اين را لمس نمی‌کند.

نهايت امر اين است که می‌گويد من کمی از دستور سرپيچی می‌کنم ولی هنوز به اين سو نمی‌آيد. آن تکنوکرات يا بوروکراتی که در بخش ادارات حکومتی است می‌گويد تکليف من چه می‌شود؟ به دست غربی‌ها بيندازيم؟ آمريکائی‌ها بيايند ايران را هم به هم بريزند و مثل عراق همه را از کار بی‌کار کنند؟

نه، اين را هم نمی‌گوئيم. ما می‌گوئيم نه، دنيا دخالت نکند، ما به دنيا می‌گوئيم از ديد ابزاری بيائيد به ما کمک کنيد. از نظر تکنولوژی حمايت کنيد. فضای رسانه‌ای را در جائی که رژيم فشار می‌آورد کم کنيد يا بيش‌تر کنيد. مثلا وقتی که نوکيا و زيمنس برای جلوگيری از مبارزات مردم تکنولوژی به رژيم می‌فروشند، ضدش را شما می‌توانيد بدهيد.

چگونه بايد پيش رفت؟
- ... اولين شرط، امکان ايجاد فضای انتخابات آزاد در ايران است و اولين شرط انتخابات آزاد اين است که من حق داشته‌باشم بگويم: رفراندوم بر سر «جمهوری اسلامی آری يا نه». تکليف‌مان را با اين رژيم از طريق دمکراتيک مشخص کنيم. اگر باور داريم که اکثريت مردم ايران خواهان اين رژيم نيستند، طبيعی است که مرحله‌ی بعدی، پيش‌بينی نظام بعدی است.

انتخاب يک مجلس مؤسسان، در آن دوران گذار؛ يک حکومت موقت بايستی تشکيل شود، يک دولت موقت، يک دولت ائتلافی برای اداره‌ی امور موقت کشور در يک زمان حداکثر يک سال‌ونيمه. در اين فاصله احزاب سياسی تشکيل می‌شوند، مطبوعات آزاد هستند، مردم ايران دائم از بحث‌های احزاب سياسی آگاه خواهند شد و شرايط انتخابات اولين مجلس مؤسسان که برای پرداختن به تعريف و طرح قانون اساسی‌ی آينده‌ی نظام دمکراتيکی که می‌خواهيم و اميدوارم مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر باشد؛ فراهم می‌شود.

اگر بخواهم نظرخاص خودم را بگويم، دو قانون اساسی که از نظر متن ۹۹ درصدش مشابه است؛ يکی در قالب مشروطه‌ی پادشاهی، يکی در فرم جمهوری و نهايتا با جزئياتی متفاوت درانتخابات رياست جمهوری، يا فرض کنيد نخست‌وزير به معرض رأی عمومی گذاشته می‌‌شود و در يک رفراندوم ثانوی، آن قانون اساسی پيشنهادی و فرم نهائی‌اش از طريق رفراندوم دوم تثبيت شده و تعيين نوع نظام و محتوای آينده نظام از اين طريق تصويب می‌شود.

مرحله‌ی آخر، فاز انتخابات اولين مجلس دمکراتيک نظام جديد خواهد بود و انتخابات تشکيل اولين دولت حکومت جديد. احزاب سياسی هم همان‌طور که گفتم در يک سال‌ونيم آماده‌گی يارگيری‌ها و تبليغات‌شان را داشته‌اند.

چه تفاوتی بين اين جنبش و انقلاب سال ۱۳۵۷ می‌بينيد؟
- اين جنبش بر خلاف سال ۱۳۵۷ تيری در تاريکی نيست، که مثلا فعلا از شر شاه خلاص شويم بعد ببينيم چه می‌شود. هم‌اکنون نصف بيش‌تر مخالف‌های پدرم، جريانات چپ ديروز، دارند انگشت خودشان را گاز می‌گيرند که عجب خاکی به سر خودمان ريختيم. برويد بپرسيد. خيلی‌هاشان را من خودم می‌شناسم.

تفاوت با سال ۵۷ اين است که من خودم از استاد دانشگاه تهران شنيده‌ام که می‌گفت عکس خمينی را در ماه ديده‌است! می‌خواهيد ديگر به شما چه بگويم؟ من به اين مردم و توان و قابليت و پتانسيل‌شان اعتقاد دارم. عقل سليم يک راننده‌ی تاکسی در ايران امروز به صد تا استاد دانشگاه ديروز ما می‌ارزد! عقل‌اش به واقعيات جامعه‌ی ما بيش‌تر می‌رسد. چون اين واقعيات را مستقيما چشيده‌است.

CyrusNews.com - http://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=9&ni=10145









انجمن بین المللی حقوق بشر - بن، آلمان
، شنبه ۷ فروردين ۱۳۸۹


خانمها، آقایان، عصر به خیر:

از بدو پیدایش جمهوری ملایان در ایران مردم سالاری و حقوق بشر هر دو دچار اضمحلالی فاحش شده اند. نه تنها آزادی سیاسی، که برخی معتقد بوده اند که از دست آوردهای انقلاب اسلامی خواهد بود، نصیب ملت ایران نشد، متاسفانه تمامی آزادیهای اجتماعی که دست آوردی مستمر از زمان انقلاب مشروطیت ، از ابتدای قرن بیستم تا آن زمان بود نیز از عرصه زندگی این ملت برگرفته شد.

سوالی که چه ایرانیان و چه غیر ایرانیان در طول سالها با آن مواجه شدند این بود که آیا داده دین تاثیر به سزایی در زمینه نقض حقوق بشر و نبود شفافیت در مردم سالاری داشته یا خیر. جواب نهائی بر اساس حقیقتی روشن و ساده این است که بله چنین است، لاکن تفسیر این جواب آنچنان ساده نمی باشد. در واقع یکی از پیچیده ترین مسائل است..


این جامعه خاور میانه ای یعنی ایران، با اکثریتی مسلمان در حین تجربه ای اختناق آمیز و در لوای دیکتاتوری تمامیت گرا و آگاهی ستیز ملایان، همچنان در پی دست یابی به این آرمانها در تلاش است در تمامی جوامع آزاد و مردم سالار چه در شرق و چه در غرب این عملکرد منزلتی مناسب و برازنده دارد لذا مشکل وقتی آغاز می شود که دین سیاسی شده و تبدیل به یک ایدئولوژی افراطی می شود..

ووقتی کلیسا یا فردی روحانی در امور کشورداری مداخله و نظر پردازی می کند تا آنجا که نهایتا به نام آن ایدئولوژی و تعبیری که از قوانین الهی و سلطه خدا بر زمین می شود، صرفا به لحاظ تامین منافع شخصی چنین گردانندگانی امور را بر عهده می گیرند.


چنانچه شخص به دیدگاه آیت الله خمینی در زمینه دولت اسلامی نظر بیافکند متوجه خواهد شد که با تفکر سنتی شیعه گری کمترین وجوه مشترک را دارا می باشد. من این را به این دلیل عنوان می کنم که اصل ولایت فقیه در واقع در دو مورد اصول پایه ای مذهب شیعه را نقض می کند. اول آنکه حکومت الهی زمانی بر بشر، امورات و اعمال بشریت فائق آمده و مستولی می شود که امام دوازدهم که معصوم و به عبارتی عاری از گناه می باشد ظهور کند و نه پیشتر.

دوم قاعده تکثر مراجع تقلید می باشد به عبارتی و بر خلاف واتیکان که شخص پاپ تنها مرجع تقلید است. در مذهب شیعه تکثر مراجع و حق انتخاب مرجع، اصلی است پایه ای.

بحثی نیست که این قواعد مذهب شیعه توسط آیت الله خمینی و طرفدارانش زیر پا گذاشته شدند و بدیهی است که بر اساس همین استدلال بخش عمده ای از علمای سنتی، مخالف این تفسیر و ایدئولوژی بودند چنانکه از حرکت در این سیستم امتناع ورزیدند و نتیجتا گرداندن این دین سالاری به عهده عده قلیلی از آنان باقی ماند. نتیجتا آنچه پیش آمد تحمیل نظریاتی مطلق گرا از جانب هم فکران مسلمان و افراطی این روند بود. این واقعه اکثریت جامعه را از دوائری که اصطلاحا خودی شمرده می شدند دور نگاه داشت و عموم مخالفان را کافر و محارب با خدا انگاشت. لذا رژیم، زنان – اقلیتهای قومی یا مذهبی- روشنفکران- دانشجویان- کارگران و حتی روحانیون را مورد تبعیض قرار داده است.

اما این دیدگاه (موضع) فقط مختص ایران و ایرانیان نبوده است. در واقع خمینی متصور بود که ایران را به عنوان سکوی پرتاب برای صدور این نظرگاه به دیگر کشورها قرار دهد تا خلافت مدرن شیعه را به رهبری خودش در منطقه مستولی کند. از آن زمان این ایدئولوژی زهرآگین و افراطی به توسط عوامل رژیم در اقصی نقاط جهان و به هزینه مردم ایران در حال بسط و پی گیری بوده است. قابل درک است که خطر دستیابی یک رژیم تروریست پرور به سلاح اتمی در سالهای اخیر در نظر دنیای آزاد بوده است. یادآوری جزئیات روشهای اصولی نقض حقوق بشر در ایران و اطلاع رسانی در مورد نبود آزادیهای سیاسی برای حضار محترم الزامی ندارد. تمامی این موارد توسط تعداد کثیری از سازمانهای حقوق بشر در طول سه دهه گذشته انگاشته شده است. در این باب از سازمان عفو بین المللی – موسسه برومند- مرکز اسناد حقوق بشر و چندین سازمان غیر وابسته معتمد دیگر می توان نام برد. سازمان ملل نیز کاملا از وجود تعداد زیاد پناهندگان ایرانی که در شرائطی طاقت فرسا در کشورهای همسایه یا دیگر نقاط جهان سکونت دارند آگاه است.

سال 2009 یکی از چالش برانگیزترین سالها برای میلیونها هم وطنم بود. سالی که در آن جهان نظاره گر نقض فاحش آزادی سیاسی و حقوق بشر شهروندان گردید ولیکن سال گذشته سالی متفاوت نبود.

متاسفانه این قاعده ای بود سی ساله. این بار نیز زمانی که مردم در پی ایجاد نرمش درروش رژیم بودند با سرکوبی بی امان و شقاوت رژیم مواجه شدند، کمتر کسی است که امروز بر این باور نباشد که انگیزه بازسازی رژیم چه از داخل و چه از طریق انتظار خارجی امریست بی ثمر – چرا؟

قبل از آنکه ادامه دهم مایلم که توجه کشورهای دموکراتیک جهان و پشتیبانان حقوق بشر در سراسر جهان را به نکات پراهمیت زیر جلب نمایم:

قدیمی ترین زندانی سیاسی ایران آقای امیرانتظام گرچه دیگر در زندان نیست ولی بدلیل عدم امضای توبه نامه از آزادی های لازم برخوردارنیست.

آیت الله بروجردی به دلیل طرفداری از جدایی دین از حکومت در زندان و تحت شرایط سختی بسر می برد که لازم است سازمان های حقوق بشری در سراسر جهان به وضعیت ایشان توجه مخصوص مبذول داشته و جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار دهند.

و نهایتا در ترکیه هزاران هزار ایرانی پناهجو از جمله روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان در سرگردانی بسر می برند جهت اخذ پناهندگی، از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد مجددا می خواهم که نسبت به پذیرش درخواست پناهندگی و ایجاد امنیت برای این پناهجویان اقدام فوری اعمال نمایند.

زیرا که طبیعت بالفطره این رژیم با آزادی، مردم سالاری و حقوق بشر به انگونه که ما به آن باور داریم در تناقض است، بقای این رژیم مبتنی بر نفی خواسته های مردم ایران است، بارها خاطر نشان کرده ام که مادامی که این رژیم بر سر کار می باشد، روش و جهت آن تغییر ناپذیر است. آیا وضعیت در ایران حتی با در نظر گرفتن روی کار بودن این رژیم تغییرپذیر است؟ جواب من این است که قطعا بله و فقط مستلزم زمان است ولیکن هدف من این است که این واقعه در کوتاه ترین زمان و با حمل کمترین هزینه برای شهروندان که تا هم اکنون متحمل هزینه های متعدد همچون از دست دادن جان، مال و همچنین امکانات عدیده بوده اند اتفاق بیافتد.

اجازه بدهید که در این مقطع من دیدگاهم را درباره آینده ایران و طرق دسترسی به این آرمانها مطرح کنم این البته با درنظر گرفتن وقت محدودی که با شما دارم مستلزم آن می باشد که صرفا به پرداخت به جوانب وسیع تر آن اکتفا کنیم.

1- در غالب ساختار سیاسی جایگزین این رژیم چه می باشد؟ 2- حقوق شهروندان در چنین سیستمی چگونه تثبیت و پاسداری خواهد شد؟ 3- آیا این ساختار نوین با باورهای دینی شهروندان در تضاد خواهد بود؟

در جواب این سوال اولا معتقدم که تاریخ بارها بیانگر آن بوده که جدائی شفاف دین از حکومت شرط حیاتی و لازمۀ ایجاد فضائی مستعد برای ایجاد حکومت مردم سالاری می باشد بنابراین من بر نیاز مبرم برای داشتن یک هویت سکولار در نظام دموکراتیک آینده تاکید می کنم.

فراتر از آن من بر پایه ریزی و تدوین قانون اساسی این رژیم دموکراتیک بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر تاکید می کنم. این سند جامع شامل نکاتیست که من به اتکای آنها جمله مشکلات اجتماعی- فرهنگی- مذهبی و سیاسی را قابل بررسی و تعمل می بینم.

چنانچه در ابتدا به آن اشاره شد بدون داشتن یک سیستم متعهد به مردم سالاری پایه ریزی این اصول امکان پذیر نمی باشد. لیکن صرفا درک این نیاز و داشتن دست آوردی متفاوت کافی نمی باشد. رسیدن به این هدف مستلزم تعهد و قبول هزینه از طرف فرد فرد شهروندان می باشد.

در اینجا به سوال دوم می پردازم. آیا چنین تعهد و قبول هزینه سیستمی را که قطعا ضامن حقوق مردم باشد را به ارمغان خواهد آورد؟ در اینجا مایلم که به یک نکته حساس تاریخی که احتمالا در نظر قرار نمی گیرد اشاره کنم ایرانیان به لحاظ چند قومیتی و چند فرهنگی بودنشان دارای دو هویت می باشند یکی هویت قومی و دیگری هویت ملی. در طول قرنها هویت ملی ایرانیان ضامن حفظ فرهنگ و تمدن بوده شاعر والامقام فردوسی نمونه ای برجسته از درک این هویت و چگونگی نفوذ عمقی آن در ذهنیت مشترک ایرانیان است. باری، مایلم اضافه کنم که ما نیازمند آنیم که تفاوتهای مذهبی و قومی را تشخیص داده و در حفظ فرهنگها و باورها نیز بکوشیم. این نگاه چه در غالب درون گرا و چه از زاویه ای برونی لازم است چرا که یک لَخت شمردن مردم ایران اشتباه است. ایران کشوریست که در آن طی قرنها قومیتها و فرهنگهای مختلف صلح آمیزانه هم زیستی کرده اند.

تمامیت ارضی ایران بدین طریق عمدتا بر مبنای خواسته و اراده مردم آن بوده که حفظ شده است. لذا ماورا سرکوب سیاسی و تبعیض مستمر علیه گروه های مختلف، این رژیم باعث نگرانی و عصیانی مضاعف نیز شده و این عامل به تنهائی می تواند باعث به خطر افتادن تمامیت ارضی کشور در صورت ادامۀ وضع کنونی بشود.

اینگونه نگاه کنیم، آیا زمانیکه یک کرد یا بلوچ سنی صرفا با نداشتن حق ایجاد مسجد دچار تبعیض رژیم شیعه می شود، آیا این عدالت است؟ یا زمانی که یک کلیمی یا بهائی به لحاظ باورهایشان تحت فشار واقع می شوند آیا این آزادی است؟ زمانی که یک زن از نصف حقوق یا حق بیان یک مرد برخوردار است آیا این مساوات است؟ من این سعادت را داشته ام که در جوانی در تمامی کشورم و در سالهای تبعید در کشورهای دیگر جهان سفر کنم و به این نتیجه رسیده ام که در سراسر جهان و فراتر از تفاوتهای ملی – جنسیتی- دینی- قومی و فرهنگی اصولی یگانه در نظر کلیه جوامع بشری است و در این میان مهمترین آنها برخورداری از حقوق مساوی و برابری در مقابل قانون می باشد و این که هیچ شهروندی طبق هیچ ضابطه ای از حقوقی کمتر از دیگری برخوردار نباشند و همچنین هر شهروندی در انتخاب دیدگاه سیاسی یا باور دینی خود آزاد باشد و غیره.

به سادگی باید گفت که در غیاب چنین حقوق و فرایافتی چه الزامی است که یک شهروند تلاش خود را در راه خدمت به کشورش و یا حتی جامعه خود به کار گیرد تا این که آن را معطوف جامعه دیگری که در آن این حقوق موجود است گرداند. دقیقا به این جهت است که من این باور را که بدون حقوق بشر مردم سالاری امکان پذیر نیست را پیش روی شما می گذارم. بنابراین بر اساس این دیدگاه من از تمامی هم وطنانم دعوت می کنم که در راه احقاق این اصول کوشا باشند. ما ملزمیم که به عنوان یک شهروند نیروی خود را صرف انجام وظائف مدنی کرده و صرفا به تلاش حکومت در این راستا بسنده نکنیم.

بسیار پر اهمیت است که صرفا اتکا به حکومت و قانون اساسی را مکفی بپنداریم و در راه تقویت و اشاعه جامعه مدنی بکوشیم تا بنیادهای دموکراتیک و ساختارهائی چون اتحادیه های کارگری، نشریات آزاد- و سازمانهای غیر دولتی به کار افتاده و محفوظ بمانند. در ضمن تاکید می کنم که تداوم و استمرار این ایده ها با اتکا بر محور تحصیل علم و دانش میسر می باشد. این بهترین حربه ما درکارزار مبارزه با جهل- افراط گرائی- زورگوئی- تبعیض نژادی و سایر باورهای اهریمنیست. این امریست که برای تمامی جوامع و فرهنگها مصداق دارد. کلا روشنفکری پدیده ایست که از بطن دوران جهالت همچون دوره انگیزیسیون اروپا بر آمد.

به این دلیل است که من بر این باورم که ایران امروز این بار گهواره دوران رنسانس ماورا انگیزیسیون اسلامی است. جوانان ما با شهامت تمام و فدا کردن جانشان مصر بر تحقق آزادی هستند.

آیا این مبارزه ایست بر علیه دین؟ برخی بر این باورند و آن را مورد بحث قرارمی دهند. در این جا به سوال سوم می رسیم که آیا تغییر ساختار حکومت، قابلیت هم پائی و هم زیستن با دین را دارد؟ ملایان حاکم مداما به طرفداران یک جایگزین سکولار تهمت دین ستیزی را زده اند که قطعا حقیقت ندارد.

بالعکس- من معتقدم که جدائی دین از حکومت در واقع هم به نفع دین می باشد و هم به نفع روحانیت. بسیاری از روحانیون بلند مرتبه غیر دولتی به این باور اذعان دارند که از صدر ظهور اسلام تا کنون بزرگترین لطمه به مردم و دین، از ناحیه همین حکومت که من ترجیحا آن را حکومت ضد اسلامی می نامم، زده شده است. امروزه روحانیون سنتی ما بابت از دست دادن اعتبار و خالی شدن مساجد گلایه مندند. قابل توجه است که رژیمی که از بدو تولدش فریاد مرگ بر آمریکا را سر می داده امروز شاهد آن است که در کشور آمریکا اسلام در حال اشاعه و پیشرفت است در حالی که بسیاری از ایرانیان در داخل ایران به آن پشت کرده اند.

فکر می کنم جواب آن پر واضح است، در آمریکا قانون اساسی و تضمین حقوق فردی در چارچوب یک سیستم سیاسی که بر جدایی دین از حکومت تاکید می ورزد ضامن حق پیروی آزادانه از باورهای دینی هر شهروند می باشد. چون در رژیم ملایان در ایران و بر طبق قانون اساسی آن این امور مشخصا از هم مجزا نمی باشند، بنابراین هردوی این ارکان از برآوردن نیازهای مردم چه در زمینه خدماتی و چه دینی عاجزند.

به چه دلیل است که عده کثیری از پناهندگان چه ایرانی و چه از تبار دیگر، جویای کسب پناهندگی از سیستمهای مردم سالار اروپایی می باشند، زیرا مردم سالاریهای سکولار اروپایی امکان زیستن با معیارهای ارجمند را به شخص می دهند. جایگاهی از برای تبادل نظر بر اساس اصول مردم سالاری و نیز داشتن صدا و ازادی بیان و ابراز عقاید دینی از هر نوع را میدهند. و چگونه است که تا بحال به استثنای فراریان طالبان و القاعده هیچ شهروند تحت فشار کشور دیگری علی الخصوص شهروندی مسلمان به جمهوری اسلامی ایران پناهنده نشده است. من معتقدم اکثریت ایرانیان، دیگر تحت تاثیر شعارهای رژیمی که صلاحیت سیاسی و دینی خود را از دست داده است، قرار نمی گیرند و در اصل چون من بر این باورند که برای رسیدن به سکولاریزم و مردم سالاری و تضمین به دست آوردن آنچه را این رژیم از ما دریغ کرده، تنها راه، عبور کردن از کلیت این رژیم می باشد. در گذر از این گفته ها ناگفته نماند که ما نیازمندیم که یک روند دیگر را ماورا آنچه به آن فکر کرده یا عمل می کنیم در نظر داشته باشیم و آن در تحول وضعیت کشورمان حائز اهمیت است.

اشاره من به موضع و موقعیت جامعه بین المللی، علی الخصوص جوامع غربی نسبت به این مهم می باشد.

نافرمانی مدنی به دور از خشونت در بسیاری کشورها به لحاظ پشتیبانی جوامع دموکراتیک حاوی نتایج موفقیت آمیز بوده است و باید اضافه کنم که امروزه ایرانیان همان درجه از تعهد را از جوامع دموکراتیک جهان انتظار دارند.

ما انتظار داریم که جهانیان به این امر پی ببرند که مسئله اصلی برای ما مسئله جنبی اتمی نمی باشد بلکه فقدان حقوق بشر و آزادی سیاسی در کشور است. در جائی که در طی سالیان دراز چندین دولت غربی در لوای سیاستهای توسعه طلبانه و ابقای منافع اقتصادی خود بر مسئله حقوق بشر و دموکراسی در ایران سرپوش می نهاندند بیش از این به این اصول نمی توانند بی توجه بمانند.

ماورا آنچه که از این دولتها بر می آید روابط فردفرد مردم از درجه اهمیت مشابه و احیانا بالاتری برخوردار است منظور این است که ایرانیان در این برهه از طریق شکل دادن به ساختارهای گوناگون و ایجاد اتحاد در سراسر جهان از ثمره شایان توجهی برخوردار خواهند شد. برای مثال حمایت اتحادیه های کارگری خارج در زمان اعتصابات احتمالی کارگران ایران و یا حمایت سازمانهای غیر دولتی خارجی از سازمانهای غیر دولتی داخلی ایران در ارتباط با زندانیان سیاسی و حمایت مالی و تقبل هزینه ها و نیازهای قانونی یا درمانی آنان و یا کمک رسانی در زمینه ایجاد و در دسترس قرار دادن فن آوریهای لازم برای مقابله با مسدودیت اینترنت و یا مبارزه با شنود و کنترل اینترنت و حتی برملا کردن هویت شرکتهایی که در چنین فضائی همچنان به همکاری با رژیم در زمینه ارائه فن آوریهای مطلوب رژیم ادامه میدهند. در این بین شرکتهائی چون نوکیا و زیمنس رابه عنوان خاطیان رده اول می توان نام برد.

همچنین تحت فشار قراردادن سیاستمدارانی که ارتباطشان را با رژیم صرفا مذاکرات اتمی، تقلیل داده اند. گو این که نمی توان با رهبرانی که از تجاوز و کشتار فرزندانشان ابائی ندارند به توافقی پایدار و قابل اجرا رسید.

موسسات و بودجه هائی به خصوص هم اکنون موجودند و می توان تعداد آنها را افزایش داد تا از جهات بین المللی حامی مردم ایران شوند. چنین سرمایه گذاری از جانب دنیای آزاد، کسب موفقیت را از لحاظ زمانی تسریع خواهد کرد.

شکی نیست که موفقیت نهایی توسط ایرانیان بدست خواهد آمد ولی در صورت مشارکت عملی جامعه بین المللی هزینه آن بسیار تقلیل خواهد یافت. به گفته دکتر مارتین لوترکینگ "ما در پایان راه، گفتار دشمنانمان را فراموش خواهیم کرد ولی سکوت دوستانمان را به خاطر خواهیم سپرد".

در خاتمه لازم است تایید کنم که دموکراسی و حقوق بشر برای ایران فقط یک شعار نیست. اولویت اخص از برای رهائی و ایجاد زمینه ای بنیادی برای استقرار و بازگرداندن کشور به مسیر نوگرائی، پیشرفت و سعادت. ایرانیان خصوصا در صد سال اخیر راهی طولانی را طی کرده اند. هزینه ای بس گزاف را پرداخته اند و در قبالش نکات ارزشمندی را نیز آموخته اند. نتیجتا ما هم ملتی هستیم قوی تر و هم دارنده نگاه مشترکی روشن تر و همگونتر به فردائی بهتر.

باور من بر نسل جوان امروز ایران استوار است. این دختران و پسران دلیر و از جان گذشته که مفاهیم آزادی، اوج بشری و مردم سالاری را نه تنها درک کرده اند، بلکه متقبل هزینه آن نیز می باشند. نسلی که تفاوتها را تشخیص داده و به آنها احترام می گذارد، تحمل و کثرت گرائی را در موازات حفظ حقوق اقلیت و عموم مردم را، بسان حقوق فردی خود حراست می کند. امروزه ایران دچار کمبود منابع طبیعی و انسانی نمی باشد و من معتقدم که نمائی را که من امشب با شما مطرح کردم میلیونها هم وطن در مورد آن با من هم نظر می باشند و به زودی تحقق خواهد یافت. لیکن فقط با تلاشی خستگی ناپذیر و عزمی راسخ است که معیارهائی که امشب مطرح شد پایدارانه به راه خود ادامه خواهند داد.

پیش از رفتن از حضور شما مایلم اشاره کنم که این اولین انقلاب سده بیست و یکم، که به "انقلاب تویتر" شهرت یافت قیامی است حماسه ای برای روح بشر و ارج انسانی که به توسط هم وطنانم ارائه شده. این نبردیست در دفاع از حقوق یک ملت، ملتی که اولین منشور حقوق بشر را به جهان ارمغان داده است. این نبرد با پیروزی ایرانیان و احقاق موضع راستین آنان در جهان به پایان خواهد رسید. آنها همچون سه هزار سال پیش در مقام پیشتازان شناخت و ابقای حقوق بشر برای هر فرد گام برخواهند داشت. به مصداق این شعر فارسی که: "پایان شب سیه سپید است".








شنبه 24 مرداد 1388

هم میهنانم،
از درون «هیچ» چیزی جز «هیچ» نزاید، و از درون آن «هیچ بزرگ» که خمینی پایه اش گذاشت، چیزی جز همین «هیچ بزرگ و آلوده به ننگ» که اینک رژیم خامنه ای در اعتراف خانه های انسان شکن اش به نمایش می گذارد، نمی تواند برون آید. قانون اساسی این نظامِ استوار بر کودتا و یخ زدگی فکری، چیزی جز «گورستان حقوق بشر» و «تابوت ارزش های جهان مدرن» نیست. از درون این نظام، که بُن بستی است در تاریکی، هیچ راهی به روشنی نمی برد.

ایرانیان،
راه رهایی ما از دو سو روشن است و به باور من، استوار بر دو «نه ی» بزرگ: نه به جمهوری اسلامی، در تمامیت اش، و نه به هرگونه مبارزه ای که به خشونت آلوده باشد. هر که در این راه بی بازگشت گام بردارد، با هر پیشینه ای، مقدم اش مبارک است، چرا که در فاصلهٌ میان این دو «نه ی» بزرگ است، که جنبش آزادی خواهی نسل نوین ایرانزمین، به دو «آری» بزرگ خویش که همانا عالی ترین هدف های اش به شمار می روند، دست خواهد یافت: جدایی دین از حکومت، و برپایی حکومت قانون.

هم میهنانم،
راه رستگاری ما، فارغ از هرگونه پیشینۀ سیاسی و وابستگی عقیدتی، در همبستگی ماست. و همبستگی ما تنها هنگامی می تواند به رستگاری راستین و نیکی همگانی مان بینجامد، که همبستگی ای باشد برآمده از چهار رکن: آگاهی، بخشش خردمندانه، شفافیت در بیان، و پایفشاری بر اصول....




نقل مطالب تنها با لینک مستقیم و ذكر نام و آدرس پرشین خاک، بلامانع میباشد به سایت پرشین خاک خوش آمدید - شاد و بهروز باشید