|
بانو توران شهرياری |
سایت بانو توران شهرياری
در باره دلاور بانوان ایران زمین در سروده زیر، اینجا بخوانید
سروده ای زیبا از بانو توران شهرياری با نام «زن در ایران باستان» :
نگه کن به تاریخ پیشینیان به آیینه روشن باستان
به بگذشته ها، رفته ها، دورها به سرچشمه روشن نورها
زن و مرد با هم برابر بُدند زنان کاردانان کشور بُدند
بسی کار را زن گرفتی به دست که در آن نبودیش هرگز شکست
چو مردان به نیروی دانشوری بگردید شایسته سروری
گهی گشت الهام بخش هنر ز سرپنجه اش شد هنر جلوه گر
گهی رزمجو گه سیاستمدار گهی شد روان از پی کشت و کار
گهی جای بگرفت بر پشت زین که برخاست از مرد و زن آفرین
گهی کارگر شد به میدان کار پذیرفت گه نقش آموزگار
ز دانایی و مهر و خودباوری بشد زن سزاوار بر مادری
چو « دغدویه » آن مادر پاکزاد که در پیش اهریمنان ایستاد
« پوروچیستا » دختر زردهشت زنی بود دانا و نیکو سرشت
ز« رکسان »به یاد آر و از « پانته آ » ز «موزا » و « آرتا »و از « ارشیا »
گهی « آرتمیس » و « کاساندان » شدند
گهی هم « پروشات » و « ماندان » شدند
« آتوسا » که مام خشایار بود گرامی زنی راد و بیدار بود
از ایران بسی زن بپاخاسته است که دیهیم ها را بیاراسته است
همان عهد در گوشه ای از جهان چه بسیار دختر یکان بر یکان
به دست پدر زنده در گور شد بر او روز چون شام دیجور شد
ستم ها به زن رفت و بیدادها که هرگز نخواهد شد از یادها
ولیکن در آن دور و آن روزگار به ایران زمین بود زن شهریار
که در رای و دانشوری سر بُدست سزاوار دیهیم و افسر بُدست
به شهنامه بس بانوی نامدار بود نامشان مایه افتخار
چنان خواهران جم سرفراز یکی « شهرناز » و یکی « ارنواز »
« فرانک » زنی راد و آزاده بود فریدون آزاده را زاده بود
خردمند « سیندخت » فرخنده رای که بود آگه و بخرد و رهنمای
ز « رودابه »راد نیکو نهاد جهان پهلوانی چو رستم بزاد
چو یادآوری نام « تهمینه » را ز شوق آکنی از نفس سینه را
نبینی تو گُردی چو « گردآفرید » دلیر و خردمند و با فر و شید
« فرنگیس » بانوی نام آوری ست سرافراز و آزاده و پاک زیست
پر آوازه « بانو گسشب » دلیر که بودست مردافکن و شیرگیر
هم او دختر رستم زال بود نکونام و فرخنده احوال بود
« منیژه » که بُد بانویی نامور ز فرمان عشقش نپیچید سر
« کتایون » که او بانوی شاه بود خردمند و دانا و آگاه بود
« هما » شاه بانوی نیکو نهاد نمادی ست از دانش و دین و داد
به دوران ساسانیان ، بارها سرافراشت زن ، در گران کارها
ز « پوران » خسرو نماییم یاد که دیهیم شاهی به سر برنهاد
به جا مانده نام نکو یادگار ز « آزرمدخت » آن زن شهریار
دگر « کُردیه » خواهری چاره گر که روشن روان بود و نیکو گهر
چو برگشت بهرام چوبین ز شاه به او روز سختی نمایاند راه
خردمند « شیرین » بیدار دل که ماه فلک شد ز رویش خجل
نمادی ست از بانویی دیده ور نکوچهر و دانا و نیکو گهر
در آن دوره شامخ باستان گرانقدر بودند یکسر زنان
در آیین زرتشت هر مرد و زن بود شانش از دانش خویشتن
نه کمتر بود دختری از پسر گرامی تر آن کو خردمند تر
در باره دلاور بانوان ایران زمین در سروده بالا، اینجا بخوانید